Fic Name: Evermore
Genre: Comedy, Slice of life, Romance
Couple: JohnTen, SeongJoong
Author: Yuri
Fic Name: Evermore
Genre: Comedy, Slice of life, Romance
Couple: JohnTen, SeongJoong
Author: Yuri
کیف وسایل نقاشیش روی شونهش سنگینی میکرد. بدون هدف توی خیابون های شلوغ مادرید جلو میرفت و میگشت، دنبال کسی یا چیزی که بتونه باعث شه بایسته و نگاهش کنه. اون جونهی بود، یکی دیگه از نقاش های خیابونی ناشناس مادرید.
راهش به یکی از میدون های سنگفرش شده شهرش باز شد. صدای موسیقی توجهشو جلب کرد، چرخید تا نگاهی به گروه موسیقی بندازه. آهنگ Snap از Rosa linn رو شروع کردن و پسر نقاش عاشق این آهنگ بود. ایستاد و نگاهش به گیتاریست و یکی از خوانندههای گروه افتاد. صدای اون پسر بدون شک از بهشت اومده بود. نگاهش به دستای پسر افتاد که به طرز وحشیانه ای زیبا بودن، انگار ساخته شده بودن تا روی سیم های گیتار برقصن و ملودی بسازن. نگاهی به اطرافش انداخت و با دیدن فروشگاه لوازم نقاشی لبخندی روی لبش نشست. سمت فروشگاه رفت و کمی بعد با یه بوم سفید برگشت. درست رو به روی گروه اما سمت مخالف میدون جوری که راه کسیو سد نکنه نشست و لوازمش رو درآورد. قلمموش رو توی رنگ فرو برد و شروع کرد به کشیدن. جونهی هیچوقت واقعیت رنگهای بقیه رو درک نکرده بود. دستای پسر سرخ و سفید بودن و ملودی موسیقی بنفش و آبی و گیتارش نارنجی و صورتی، و تمامشون با ضربه های قلم موی جونهی روی بوم زنده شدن. درست وقتی نت های آخر آهنگ نواخته شد، جونهی پایین بوم رو با اسم مستعارش Jun امضا کرد و بلند شد. سمت پسر رفت و بوم رو سمتش گرفت:روزمو رنگی کردی، ازت ممنونم سینیور.
پسر نمیتونست باور کنه:این، تو، دستای منو کشیدی؟
جونهی لبخند زد و سرشو تکون داد:تو، یکی دیگه از آثار هنری مخفی بین کوچه پس کوچه های مادریدی.
پسر گیتاریست برای بار چندم تشکر کرد. جونهی بند کیف وسایلش رو روی شونهش بالاتر برد و خواست بره که مکث کرد:راستی، اسمت چیه؟
پسر به آرومی جواب داد:مینگهائو هستم سینیور.
جونهی خندید:منم جونهی ام. موفق باشی!
چرخید و زیرلب زمزمه کرد:حتی اسمتم مثل یه اثر هنری میمونه..
اون شب جونهی یکی از پله های دور افتاده رو برای میزبانی نقاشی هاش انتخاب کرده بود. طرح ملایمی از رنگی که نت های موسیقی توی ذهنش حرکت میکردن کشید و خواست مثل همیشه بدون امضا رهاش کنه که صبر کرد. رنگ مشکی رو برداشت و نوشت:para ti mi nuevo amor(برای تو عشق جدید من)
و قبل از رفتن زمزمه کرد:امیدوارم کوچه های رنگی مادرید مارو دوباره بهم وصل کنه، مینگهائو.
+بله؛ من کارات ـم. ^^
++اینو اختصاصا برای ریحانه نوشته بودم ولی خب دلم نیومد شما ازش لذت نبرینD:
'ما چگونه خواهیم توانست از این هزارتوی درد و رنج بیرون رویم؟'
How will we ever get out of this labyrinth of suffering?
به این فکر میکردم که این هزار تو یا همون لابیرنت میتونه چه معنایی بده. و اگه من قرار بود به این سوال پاسخ بدم چطور مینوشتمش.
و چیزی که به ذهنم رسید این بود که میتونه دوییدن و نرسیدن باشه، میتونه بالا رفتن از طنابی باشه که پوسیدست و دستاتو زخمی میکنه، میتونه همون آخرین کلماتی باشه که هرگز نشنیدیم و تا مدتها نتونستیم از فکرش بیرون بیایم؛
ولی این هزارتویی نیست که رنج و عذاب ساخته باشدش، کلید بیرون رفتنش دست خودمونه، اما اگه کسی ندونه کلید رو کجا گذاشته چی؟
اگه کسی به طور اتفاقی نقشه خروج رو دیده باشه یا همون اول وارد یه پیچ درست بشه چی؟
این با کسی که کل عمرش رو با دست و پا زدن توی هزارتویی که غرقش میکنه و حتی نشونه ای برای کمک بهش پیدا نمیکنه یکیه؟
زندگی اون، با کسی که کل عمرش رو توی رنج و عذاب میگذرونه برابری میکنه؟
اگه هرگز نتونیم از لابیرنت بیرون بیایم چی؟
شاید بعضی ها فکر کنن که راه خروج از لابیرنت این باشه که تصور به نبودنش بکنیم و فرض کنیم وجود نداره، اما فکر کردن بهش، برای تو دردناک نیست؟
و چیزی که ماجرارو دردناک تر میکنه، اینه که شاید این لابیرنت برای هر شخصی معنای متفاوتی بده. شاید برای من جنگیدن باشه، جنگیدن برای حفظ کسایی که در آخر لابیرنتم رو بزرگتر میکنن،
شاید برای من بیخیال شدن دنیای واقعی و غرق شدن توی تصوراتم باشه،
ولی بدون اینا، آدم میتونه همون شخصی باشه که به لابینرت وارد نشده بود؟
شاید نیازی نیست ازش بیرون بیایم، شاید باید از اون درختایی که جلوی دیدمونو گرفتن بالا بریمو زیبایی بی همتای جنگلو تماشا کنیم..
شاید لابیرنت ما میتونست صفات خوبمون باشه که توش غرق نشدیم،
شاید مردن توی لابیرنت میتونست راه خروجمون باشه..
+افکارم احمقانه ان، میدونم. ولی آلاسکا شبیه بهترین دوستی بود که هرگز نداشتم.
مثل خورشیدی که توی عمق تاریکی هیچوقت طلوع نمیکنه؛
همین 24 ساعت
+از اونجایی که من بیشتر فنسایت فالو دارم چیز زیادی نتونستم بکشونم بیرون ازشونxD قبول کنید اینارو ازم:>
این یه چالشه که از اینجا شروع شده و با اینکه کسی دعوتم نکرد *اشک ریختن* ولی چون چالشو دوست داشتم نوشتمش~
از سانبین، شکیبا، پرسون، ترنم، شوکو(که میدونم خبری ازش نیست با اینحال)، وهکاو و پری دعوت میکنم که بنویسن. ^^
++فیکمونو خوندین؟*-*
When you're gone
The pieces of my heart are missin' you
When you're gone
The face I came to know is missin', too
When you're gone
The words I need to hear
To always get me through the day
And make it okay
I miss you
خب، *عرق را از روی پیشانی اش پاک میکند* من زنده ام!
این مدت که میشه از پنجشنبه تا امروز که نبودم (نه فقط تو بیان، هیچ جایی آن نبودم و فقط گاهی سوسکی با لپتاپ تو مدرسه یه سر به تل میزدم) دلیلش رو اکثرا میدونید ولی بازم تکرار میکنم که من امتحان داشتم، از شنبه تا امروز از همه درسای اصلی و گوشیمو گرفته بودنD:
و فکر میکنم این باعث سو تفاهم هایی شد(استلا! قلبم برای توعهههT-T) ولی آیم بک! فردا هم مدرسم تموم میشه میره تا مهر~
دلم میخواد همه این مدتو براتون تعریف کنم ولی بیشترش تو دیلیم هست برین همونجا بخونین، پابلیکم هست، خواستین بگین آیدیشو بدم-
فقط قصد دارم جریان سایتمونو براتون بگم:">>>>
ما این مدت برای کلاس مهارتی تابستون واحد طراحی سایت داشتیم؛ و گروه ما(شامل من، راتا، نازنین، دیانا، سوگند، سما و عارفه) با لپتاپ من کار میکردیم و درواقع تنها گروهی هستیم که سایتشو تموم کرد و درواقع فقط بخشای طراحی قالبش و محتواش مونده اونم دست خودمونه و ما تصمیم گرفتیم ادامش بدیم؛ حالا درمورد چیه؟
از اونجایی که هممون بابت پیدا نشدن آهنگایی که خوانندشون زیاد معروف نیست زجر کشیدیم تصمیم گرفتیم سایتمون به خواننده های آندرریتد بپردازه. هرکدومم یه بخشیو برداشتیم و منم علاوه بر موسیقی آسیای شرقی مدیریت اصلی سایتو بر عهده دارم چون تنها کسی بودم که از جزئیات html و css و کلا مسئله وبسایت و وبلاگ سر در می آورد- مزایای وب نویس بودن:
فعلا سایتمون فلجه چون قالبشو کامل درست نکردیم-به من محول شده این وظیفه- و هنوز یکم کار داره ولی تموم که شد حتما نشونتون میدمTT
اون لیریک آهنگ اول پست و عنوانش هم آهنگ "When You're Gone" آوریل لوین ـه. دلم میخواست اینطور تصور کنم که افکار شما درمورد این نبودن چند روزم بوده ولی مث اینکه یکم دست بالا گرفته بودم چون حدس میزنم وقتی ستارمو دیدین با خودتون گفتین «اه این مگه نرفته بود چرا از شرش راحت نمیشیم»xD TT
یه اسپویل هم درمورد فعالیت های آیندم تا پایین تابستون بدم(مگه بیانیه کمپانیه-) که من و آتری از یه زنگ دینی پارسال اردیبهشت داریم یه فیکی مینویسیم و ایشالا تا فردا تموم میشه، و بعد از تایپ و ادیت متن و پوستر، قراره کاری از دوتا entp رو بخونید! از حالا هشدار میدم قراره به طرز وحشتناکی پاره کننده باشه، آروم بخندین همسایه ها خوابن-
جالبیش اینجاست ژانر فیک مدرسه ایه و واقعا هم فیک مدرسه ایه چون تو مدرسه نوشتیمxD و اگه منو دوستامو بشناسین رد شخصیت هامون توی کرکتر ها به وضوح دیده میشه..من و آتری و آرمیتی و دیانا حتی یه بخشیش رو سر کلاس فن بیان به شکل نمایش اجرا کردیم..نصف صحنه هاشم خاطرات خودمونه..کلا چیز گادی شده به خواننده های ویژه هم فایل اسکن شده دست نویسش رو میدم..^^
و اینکه(هی میخوام پستو تموم کنم هی یه چیز جدید یادم میاد بگم-) FOREVER1 و POSE رو دیدین؟TT ندیدین حتما ببینینTT کامبک سوشی بعد از 5 سال و سولو دبیوی کینو حتما ارزش دیدن دارن..تراست می..:)
دیگه جدی جدی رفع زحمت میکنم؛ در ضمن بیاین یکم حرف بزنیم~
1.چرا هیچکس بهم نگفته بود آوریل لوین انقد کراشه..از دیروزه رو تک تک آهنگاش قفلیم..
2.خیلی دلم میخواست بدونم این 4 تا دنبال کننده خاموشم کین و چه هدفی از دنبال کردنم دارن-
3.ولی مطمئنم girlfriend آوریل لوین رو همتون شنیدید، آهنگ خیلی معروفیه
4.دلم برا وبم تنگ شده بود:"
5.دارم یه چیز جدید(نمیدونم وانشات میشه یا فیک) مینویسم، که خیلی خیلی دوستش دارم ایدشو و اگه اینم مث قبلیا ایگنور کنین کلاهمون میره تو هم^^
6.اگه اینجارو فالو دارینو هنوز باهم حرف نزدیم؛ خوشحال میشم بیاین باهم آشنا شیم.
7.این هفته هم بلوهیون نداریم به جاش هفته دیگه دوتا داریم..باشه؟
8.در ادامه مورد شیش، نصفتونو طی یه مشکلی مجبور شدم آنفالو کنم. اگه دوستیم، وباتونو یه بار دیگه تو یه کامنتی بهم بدین ببینم دارمتون یا نه؛ اگه مدتیه بهتون کامنت ندادم دلیلش اینه. :"
9.تیزرای پینک ونوم..:)))))))) میدونستم وای جی بعد از دوسال بی کامبکی یه چیز باکیفیت تحویلمون میده...لالیسا بدون چتری خیلی خوشگل شده:""
10.ولی برد اصلی رو من دارم میکنم، بلک پینک کامبک داره، چانمینا یه سینگل تو راهی داره و بعد میخواد دبیو کره ای کنه، تیلور احتمالا فول آلبوم راک بده، فصل چهار بانگو ام داره میاد:))))
+به مناسبت آگوست، با کمی تاخیر. :)
*پلیش کنید حتما*
Rain came pouring
بارون داشت می باریدdown when I was drowning That's when I could finally breathe
وقتی داشتم غرق می شدم همون لحظه بود که بالاخره تونستم نفس بکشمAnd by morning, gone was any trace of you,
و تا صبح دیگه هیچ اثری از تو نبودI think I am finally clean
بالاخره متوجه شدم پاکم
ده ماه گذشت.
ده ماه از روزی که با یه وویس شیش دقیقه ای، رابطه طولانی مدتمو تموم کردم گذشت.
اشتباه نبود، اما شروع اشتباه های دیگه ای بود که میتونستن کمکم کنن یا شاید منو به قعر جهنم بکشن.
ده ماه گذشته و میتونم بگم من حالا ده ماه بزرگتر شدم، و من امروز با من ده ماه پیش زمین تا آسمون فرق داره. من امروز با من سهماه پیش توی عمق افسردگی و فشار روانی خیلی فرق داره. من امروز شاید با ده دقیقه و سی ثانیه جادوییش از ته قلبش گریه کنه ولی بعد از اون، لبخندای واقعی میزنه. من امروز شاید هنوزم به خودش فشار بیاره ولی بعدش خوشحاله از دیدن نتایجش، مثل وقتی که از یه کوه بلند بالا میریو تماشای طلوع، تمام خستگی مسیر رو از تنت بیرون میکشه. من امروز شاید گاهی راهشو گم کنه و ندونه از کدوم مسیر بره، ولی یاد گرفته چطور شمع وجودشو روشن کنه و توی روشنایی راهشو به یاد بیاره.
وقتی داشتم غرق میشدم، بارون گرفتو اون لحظه بلاخره تونستم نفس بکشم. و بعد، صبح شدو آگوست رسید و دیگه خبری از چیزایی که آزارم میدادن نبود، و میدونم که وقتی آگوست بگذره و تبدیل به بخشی از زمان بشه، وقتی بهش فکر میکنم به خوبی ازش یاد میکنم.
الان، میتونم بگم بلاخره پاک شدم. :)
چرا اون؟ چرا اون؟
چون همه چیز تقصیر اونه، اما چرا اون؟
چرا اوه سوجه باید مدیرعامل باشه؟ چرا اوه سوجه باید این پرونده رو بگیره؟ چرا اوه سوجه توی بدترین شرایط اونجا بود و چرا هیچکس، به اون جای خالی توجه نکرد؟
چرا چرا چرا چرا و هزار تا چرای بی پاسخ..
و همشون، به یک نفر برمیگردن. اوه سوجه..!
بیاید درمورد "چرا او" و زیبایی هاش صحبت کنیم :)
پ.ن:ادامه مطلب سرشار از اسپویله عزیزای من، اگه میخواید سریالو ببینید یا ندیدید ترجیحا نخونید~