۱۹ مطلب در اکتبر ۲۰۲۲ ثبت شده است

من اگر بنشینم؛ تو اگر بنشینی...

من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه بر می خیزند

من اگر بنشینم

تو اگر بنشینی

چه کسی برخیزد؟

چه کسی با دشمن بستیزد?

-حمید مصدق

  • ۲۵
    • Univērse
    • Monday 31 October 22

    OneShot:Five First Times

    Fic Name: Five First Times

    Genre: School Life, Fluf

    Couple: SoonHoon, Meanie

    Author: Yuri

  • ۹
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۸ ]
    • Univērse
    • Saturday 29 October 22

    اشک شوقی میریزم و لبخند میزنم

    وای خاک تو سرم نشانه مو ترکوندم بچها:)))))))))))))))))

    شیمی و فیزیک و ریاضی،تو هرکدوم فقط یدونه غلط داشتم:))))))))))

    نفر 11 ام کلاس و رتبه کلم بین 4000 نفر شد 306...از خوشحالی میخوام پرواز کنم خیلی خیلی خیلییییییی خوب دادممممممممممTTTTTTTTTT

    شیرینیشم میدم..یه وانشات اختصاصی مینویسم واستون یکی که نمیخواستم آپ کنمم براتون میذارم امروزT---------T

  • ۱۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳۸ ]
    • Univērse
    • Saturday 29 October 22

    شیش آبان هزار و چهارصد و یک

    توی پارک داشتیم عکس می گرفتیم، یه آقاهه اومد با یه لحن عجیب گفت این عکسارو کجا میخواین بذارین؟ بچه (اسم محل) این دیگه؟ به هر حال باید از دخترای (اسم محل) حمایت کنیم و این حرفا، نازنین گفت برای خودمون میگیریم جایی نمیذاریم. پنج مین بعد وقتی داشتیم جمع میکردیم که کم کم بریم یه خانومه که اونم شال نداشت و مثل من کلاه سوییشرت سرش بود اومد جلو گفت اون آقا چی گفت بهتون؟ تعریف کردیم و بعد گفت اینجاها پر اینجور آدماست که سعی میکنن باهاتون احساس راحتی کنن و اطلاعات بگیرن، خوب شد چیزی بهش نگفتین. بعدم گفت خیلی مراقب خودتون باشین مخصوصا وقتی میخواین ینجور فعالیت هارو بکنین(چون لباس مدرسه تنمون بود فکر کرد هدف نمادین داریم) گفتیم نه از آزمون برمیگردیم ولی خیلی ممنونیم ازتون، بعدم یه اعلامیه از قاب گوشیش درآورد داد بهمون و دوباره گفت مراقب خودمون باشیم، مانا گفت شما هم همینطور، گفت دیگه از ما گذشته، برای نسل شما می جنگیم:)

     

    +سعی کنید پیدام کنید~

  • ۲۳
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۹ ]
    • Univērse
    • Friday 28 October 22

    Happy MELODY Day

    ترنم قشنگ من، عزیزترینم، خوشگلم، پابویا!

    از همون روزی که برای اولین بار دیدمش میدونستم قراره بعدها مث اسکلا به در و دیوار بخندیم کلی کارای هیجان انگیز باهم بکنیم که اون روزا بشن بهترین روزای زندگیم:)

    ترنم قشنگ ترین چشمای دنیا رو داره و مغزش پر از ایده های سمی و ناسمی و اسکل بازی و بازی های مسخره ولی فانه، تمام جزئیاتش از وقتی ابتدایی بودیم تا الان رو کاملا یادمه، یادمه یه روز وسط گرما چون پرسپولیس برده بود با شالگردن قرمز اومد مدرسه و بعد به غلط کردن افتاد چون داشت از درون میپخت، یادمه جامدادی معلممون گم شده بود و ما اجلاس کاراگاهان برگذار کردیم، یادمه میخواست وسط پنجم بره و ما انقدر عصبی شدیم و گریه کردیم و با باباش حرف زدیم که راضی شد تا آخر اون سال تو مدرسه بمونه، آره ترنم بهترین دوست منه و تمام ویژگی هاش انقدر خاصش کرده!

    تولدت مبارک، یه بغل محکم و لبخندای از ته دل^^

     

    +بوس به سر و کلتD:

  • ۱۰
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴ ]
    • Univērse
    • Friday 28 October 22

    پرسشی تا حدی مهم.

    بعد از اینکه پست خانم شارمین رو دیدم، و از اونجایی که خودمم قصد دارم متنی با این عناوین بنویسم، اومدم ازتون بپرسم که؛

    بدون تلاش برای قانع کردن من نوعی، بگید در چه موضعی هستید و دلایل منطقی و قانع کننده تون برای طرفداری از اون موضع چیه.

    میتونید هرچیزی که فکر میکنید نیازه رو بگید. ناشناس بازه خصوصیم بازه نظراتم بدون تاییده

    ×شاید جواب ندم البته×

    دعوا هم نکنین TT xD

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۶۳ ]
    • Univērse
    • Thursday 27 October 22

    «بَرایِ زِندانِ شَریف تا دانِشگاه اِوین»

    بسیجیا کردن خواهرا و داداشامو دوره
    اگه ولت کردن نصفه شب چون بازداشگاها پره
    کارگر نون نداره ولی جیب حاج آقا تپله
    پول ملتو تولش میبره کانادا بخوره
    هر روز میمیره گلی از این باغو
    اینجا ایران توش میجنگن با پلیس عراقو
    زیاد فرقی نمیکنه دیگه داعش با این رژیم
    برای زندان شریف تا دانشگاه اوین
    توو مدرسه ها همه کردن عکساتونو پاره
    نخبه فراری سرمایه ملی سطلای زباله
    این پاییز باید به حالتون از ابرا خون بباره
    یه روز همتون میمیرید ولی مهسا موندگاره
    من باید ببینم آزادی وطنو به چشام
    پره تنفره صدام بهش نگید اعتراض
    این دفعه هدف خود نظامه

    +ثنا تولدت مبارک!:)

    ++خواستم بمونه اینجا حتما.

  • ۱۵
    • Univērse
    • Thursday 27 October 22

    اندراحوالات اردوی مطالعاتی؛ نشانه یک

    23 مهر 1401

    فکر می‌کنم همتون قبول داشته باشین کوچکترین چیز‌هارو هم اگه کنار رفیقاتون انجام بدین کیفش چند برابر می‌شه.

    ما امروز خیلی‌هامون برای اردو مونده بودیم مدرسه، از هر سه پایه بیشتر بچه‌ها مونده بودن و چون تا هشت و نیم و حداقل هفت و ربع باید می‌موندیم، مدرسه‌مون از اون حرکتایی زد که اصلا انتظارشو نداشتیم. برامون نون و پنیر گذاشته بودن:">

    تقریبا بغل مدرسه یه نونوایی بربریه و ما وقتی ساعت پنج اومدیم پایین برای استراحت با نون های تیکه شده و پنیر و گوجه مواجه شدیم روی میز‌ها و هممون با نهایت سرعت سمتشون حمله ور شدیم و جوری نون پنیر می‌خوردیم انگار تا اون لحظه داشتیم گشنگی می‌کشیدیم-

    وقتی دوباره برگشتیم بالا برای درس، دیدیم نازنین مثل مامان بزرگا که میرن رستوران دستمال کاغذی و قاشق چنگال میدزدن کلی نون برداشته آورده بالاxD بعد من و شکیبا و مانا داشتیم از بین نونا برمیداشتیم که شکیبا گفت من تیکه نرمشو می‌خوام این سفته

    من:چرا همتون نرم دوست دارین؟....منم همینطور

    و من و شکیبا جوری پاره شدیم که حتی نفسم بالا نمی‌اومد قضیه رو برای ستایش تعریف کنم. 😭😂

    این نون پنیر و اون سیب زمینی سرخ کرده ای که تو مدرسه با اکیپ خوردیم از تمام وعده های غذایی کل عمرم بهتر بودن:)

     

    +تازه دقیقا بریک قبلش من رفتم تو سالن کتابخونه پیش آتری و آرمیتی و دیانا، به محض اینکه پامو گذاشتم تو سالن آرمیتی گفت این چه کسشعریه😭😭😂😂 جوری پاره شدم که بیسکوییته نزدیک بود خفه‌م کنه TT xD

     

    24 مهر 1401

    بچه‌ها دست آتری تو صندلی گیر کرد:))))))

    نمی‌دونم با چه محاسباتی ولی دستش رفت تو سوراخ صندلی و در نیومد...:)))))))

    می‌دونم اصلا خنده دار نیست ولی من تقریبا داشتم خفه می‌شدم..😭😂 درواقع هممون داشتیم خفه می‌شدیم..از بس خندیده بودم اشکم دراومده بود بعد مشاورمون از پشتم رد می‌شد یکی زد پشتم بدتر داشتم می‌مردمم 😭😂😭😂😭😂😭😂

    و تصور کنید منی رو که جای حفظ کردن دوره های زمین شناسی داشتم فیک می‌نوشتم رو که جام کنار در بود و هی دولت‌یاری و خباز از پشتم می‌رفتن و میومدن😭😂

     

    25 مهر 1401

    وای وای وااااای من ریدم تو زیست...ینی با تمام عشق و توانم ریدم تو زیست...با اینکه عاشقشم ولی ریدم توش..دوتا بازه یک ساعت و 5 دقیقه ای داشتم فقططط چشم میخوندم تموم نمیشد پدسگگگ

    هرچی میخوندی باز ادامه داشتتت😭😂 هی تست میزدی میرفتی صفحه بعد میدیدی باز تست هست😭😂 قشنگ دوساعت و نیم فقط یه گفتار دوی زیست وقت گذاشتم..

    حالا تصور کنید بریک تایم بین زنگ دو و سه، من و آرمیتی داریم به اینکه زیستمون مونده میخندیم:))

    من:وااای آرمیتییی تازه شیمی هنوز موندهههه

    من و آرمیتی:جوری پاره میشیم که نفسمون بالا نمیاد*

    فقط خدا عالمه چطور تونستم شیمیم رو هم تموم کنم و تستاشم بزنم..البته چون تقریبا همشو قبلا خونده بودم خیلی کمتر وقت گرفت(از هفته اول مهر من هر روز حداقل یه ربع داشتم شیمی میخوندم) ولی خب بازم زمان می‌بره..بچهای ریاضی هاج و واج مونده بودن و خداروشکر میکردن که نیومدن تجربیxDD

    خلاصه که اگه میخواید بیاید تجربی نیاید..اگه عاشق زیست نیستید توروخدا نیاید..تا دوستش نداشته باشید نمیتونید تحملش کنید..😭😂

     

    26 مهر 1401

    راستش امروز واقعا روز گندی بود(پریودم، گلودرد و تب و سردرد دارم با اینحال مجبورم فردارو برم مدرسه چون درساش خیلی مهمن فقط شاید اردو رو نمونم، شیمیمو ریدم و نمیخواستم دبیرشو از خودم نا امید کنم، با اکیپ درسا و آیلار دعوامون شد سر یه بحث خیلی بزرگ و کلی دراما پیش اومد درحدی که ساناز کلا جمع کرد اومد نشست کنار من چون با همشون جز صنم و حورا قهر بود، از نظر روحی حالم به شدت خرابه و بهم ریخته ام درحدی که کل دینی رو داشتم گریه می‌کردم، عصبیم و گریه م از روی عصبانیت بود و شدیدا هم خسته ام سو...؟) و ترجیح می‌دم بهش فکر نکنم چون اگه دوباره امروزو به یاد بیارم خنده‌م هیستریک می‌شه..خلاصه که آره دوستان..آیلینتون امروزو از توضیح اتفاقات معذوره=)

     

    30 مهر 1401

    این چندروز اردوهامون خیلی عن شده چون همه یهو احساس مسئولیت کردن میان گیر میدن بهمون:"/ به تو چه که من دارم فیک مینویسم؛ شاید درسام تموم شده چه گیری میدیا اه-

    تنها چیزی که خیلی بولد بود این بود که بابای من و بابای آتری و آرمیتی و بابای دیانا جلو در مدرسه که منتظر بودن ما بیایم باهم دوست شدن😭😂 بابام به باباهای اونا گفته دخترامون تو یه گنگن😭😂😭😂😭😂

    فقط مونده بابای ریحانه رم باهاشون آشنا کنیم-

    بعد دو روز مدرسه نرفتن خیلی دلم برای این فضای کیری تنگ شده بود..آیم هپی..TT

     

    1 آبان 1401

    برای بار دوم روم نسکافه ریخت دوستان:))))))))

    سری قبل کار سوگند بود؛ این بار به لطف دریا جان سرتاپام بوی کریمی لاته میده اه...

    و داغههههههه انگار آب جوش ریخته روت.....بدیش اینه که من نسکافه این طعمی رو از معمولیا خیلی بیشتر دوست دارم و نازنین بیشتر نداشت بهم بده..TT xD

    باید خودم برم کریمی لاته بگیرم-

    و برنامه م تا روز نشانه رو ریختمم امیدوارم درست پیش بره و نشانه موفقیت آمیزی داشته باشمم

     

    2 آبان 1401

    اول از همه آدرس اینجارو به دیانا دادم+آرمیتی از بیو دیلیم اومد و دیروز که غایب بود یه سر به اینجا زد و گفتم هر روز چک کنه اینو؛ سلام کنینD:

    نازنین امروز نیومد..راتا ام سر یه جریانی که طولانیه قضیش چند روزه نیومده..هانیه و شکیبا و مانا هم اردو نموندن..احساس تهنایی میکردم و اگه دیانا و آتری و آرمیتی نبودن خفه میشدم-

    و ما واقعععععاااااا خیلییییییی خسته ایم و بعد نشانه خریم اگه باز بمونیم اردو  هفته بعدشو این خط این نشون..

    اتفاق دیگه اینکه دستم خورد به این گاوصندوق بالا سرم(جای من خیلی افتضاحه همشم به دولت یاری میگفتم یا خودم میخورم یا جاییم میخوره-) و کبود شده بند انگشتامTT

     

    3 آبان 1401

    موارد اول تا پنجم این پست

     

    4 آبان 1401

    اینیکی مربوط به اردو نیست مال مدرسست ولی رو میز دبیر فیزیک عرزشیمون ساندیس گذاشتیم و برداشت::::))))))))

    به بابام گفتم، میگه خیلی حرکت استراتژیکی زدین:::::::)))))))))

    تو اردو امروز هیچککسسسسس نبود..فقط من و نازنین و نیکتا و عسل مونده بودیم با سه چهار نفر دیگه...هرچی به نشانه نزدیک تر میشیم از تعدادمون کمتر میشه-

    از بس تست فیزیک زدم بهم بگید بار q برابر فلان یا برایند میدان در نقطه A خون بالا میارم.. امیدوارم جواب بده..کل فردارو هم قراره تا شب بشینم تست شیمی و ریاضی و هندسه و زیست بزنم...تنها درسی که مشکلی توش ندارم زمینه-

    و اینم اضافه کنم که برگام..فکرشو نمیکردم برنامه بریزم که تا 9 شب درس بخونم::::::)))))

  • ۲۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۵۵ ]
    • Univērse
    • Wednesday 26 October 22

    پستی بدون سر و ته #30

    1.یه چسی جدید دارن میان، مراقب میذارن برامون تو اردو به رفت و آمدامونم گیر میدن:/ به قول آرمیتی موندم مدرسه دلم میخواد هر گوهی میخوام بخورم به کسیم ربطی نداره(اینو درحالی گفت که حواسش نبود جز خودمون مشاور دهما هم تو سالن هست و هممون از خنده مردیمxD بدبخت خودشو کاملا زد به نشنیدن)

    2.چرا خباز وقتی به خاطر یه چیز دیگه سگه سر من خالی میکنه؟:/ خب حوصله نداری برو خونه چه مرگته کسکش:/

    3.کل بازه سوم رو به بطالت گذروندم......... مشاور دهما دید گفت اشکال نداره داستانتو بنویسxD

    4.لیریکای تیلورو روی استیک نوت نوشتم چسبوندم رو به روی میزم که ببینم انرژی بگیرمممم

    5.تو پلنرمم برا خودم کسشعر نوشتم- با توجه به اینکه دولت یاری قراره ببینتشون یکم چیزه-

    6.آلبوم میدنایتز رو هنوز گوش ندادم.........جمعه بعد نشانه اگه حاملتون نکردم فقط صبر کنین

    7.یه فیک جدید اول مهر شروع کردم، داره تموم میشه TT xD

    8.نعمتی فر خیلی کسکش و هول و محص و عنتر و گاوه و به خاطر اون من دوازدهم مدرسمو عوض خواهم کرد.

    9.با یه دهمیه دوست شدیم؛ اسمش عسل ـه، خیلییی کیوتهههههههT--------T

    10.دعا کنین نشانمو خوب بدم:"))

     

    +عکس پست خیلی ماه نیست؟

    ++دیدم حرفای دیگه ام دارم گفتم جای اندراحوالات بی سر و ته بذارم-

    +++دیانا و آتری و آرمیتی اگه اینو میبینید یه سلام بدید عشقا:>

  • ۱۰
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۷ ]
    • Univērse
    • Tuesday 25 October 22

    اندراحوالات ام وی نود جی آیدل

    جینهو دم در خوابگاه جی آیدل:خانم جئون سویون شی میشه تشریف بیارید یه صحبتی باهم داشته باشیم؟
    سویون:توسل به تمام مقدسات جهان'
    سویون با ترس:درو باز میکنه'بله سونبه نی-
    جینهو با لبخند شیطانیش:حیف هویی اینجا نیست عاسیسم...
    سویون:گوه خوردیم
    جینهو:بیشتر از این باید بخورین'درآوردن ملاقه
    گوشی جینهو زنگ میخوره'
    جینهو:بله چیشده؟
    قاسمی(فرمانده پادگان):ببخشید جو جینهو شی؟
    جینهو:خودم هستم
    قاسمی:هویی تون اینجا ام وی آیدلو دیده سکته قلبی کرده داره تشنج میکنه خون بالا میاره
    جینهو:شوهرمو چیکار کردینننننننن
    قاسمی:نمیدونم زیرلب داشت میگفت سویون فرار کن دستم بهت نرسه
    سویون:وسایلشو جمع میکنه'من میرم مکزیک کاری ندارین؟
    سوجین:از تو مبل میپره بیرون'چی شد-
    جینهو:
    شوهوا:خاک تو سرم قایم شو باززززز
    جینهو:عجب.
    جینهو:آخ کمرم
    جینهو:وای چقدر پاهام درد میکنن
    جینهو:آی گلوم خشک شده
    جی آیدل:
    میون:میگم میخواین بیاین تو یه چایی ای شربتی سوجویی چیزی باشه دورهم بخوریم؟
    جینهو:لم میده رو مبل آیدل' من همیشه میدونستم این میون یه حسابی آدمیه.
    مینی:میگم اوپا، کینو زندست؟
    جینهو:بله متاسفانه
    مینی:چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمیده
    جینهو:چون از وقتی POSE رو منتشر کرده من راش ندادم تو خونه^^
    مینی:
    جینهو:اتفاقا با تو ام باید همینکارو بکنیم. یپی یپی یو آره؟
    میون:اصن تو چرا باید به کینو زنگ بزنی؟...
    مینی:چیز..کلاس ریاضی داشتیم باهم
    جینهو و میون:نگاهای مادر شوهری-مادر زنی رد و بدل میکنن'
    واقعیت:
    مینی:زودباشش قسمت بعدیو بذاررر
    کینو:اینیکی خیلی خوبههه قبلا با شین دیده بودممم
    باب اسفنجی:پخش میشه'
    شوهوا درحالی که داره شیر میخوره میاد تو هال'
    جینهو:این بچه خودش زیر محدودیت سنی ام ویه ها-
    قاسمی:دوباره زنگ میزنه'
    جینهو:باز چیشدههه
    قاسمی:هویی فرار کردههههههههه
    جینهو:چی-
    در خونه آیدل محکم زده میشه'
    سویون و یوکی:از پنجره میپرن بیرون' وقتشه زندگی ای مثل بانی و کلاید داشته باشیم.
    و اینگونه شد که ام وی نود جی آیدل به دست پنتاگون رسید.
    از سرنوشت سویون خبری در دست ما نیست؛ با تشکر خبرگذاری آیلین نیوز.

  • ۱۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۷ ]
    • Univērse
    • Thursday 20 October 22
    ᴡᴇʙ ʙɪʀᴛʜᴅᴀʏ﹕ ₉₈/₀₇/₀₄
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    گمشده در جهان سرمه ای رنگ پنتاگون
    شیفته 12 رنگ افسانه ای ماه
    صاحب این وبلاگ به مقادیر زیادی کیپاپ، فن فیکشن، انیمه و کیدراما برای تنفس احتیاج دارد!
    گلبرگ های ساکورا و لوندر های آبی توی جنگلی که قلبش با عشق به آدما می تپه~
    ----
    میدونین چیه؟ من همونقدر کنترل انتخاب افکارم رو دارم که کنترل انتخاب اسمم رو داشتم.
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)