23 مهر 1401

فکر می‌کنم همتون قبول داشته باشین کوچکترین چیز‌هارو هم اگه کنار رفیقاتون انجام بدین کیفش چند برابر می‌شه.

ما امروز خیلی‌هامون برای اردو مونده بودیم مدرسه، از هر سه پایه بیشتر بچه‌ها مونده بودن و چون تا هشت و نیم و حداقل هفت و ربع باید می‌موندیم، مدرسه‌مون از اون حرکتایی زد که اصلا انتظارشو نداشتیم. برامون نون و پنیر گذاشته بودن:">

تقریبا بغل مدرسه یه نونوایی بربریه و ما وقتی ساعت پنج اومدیم پایین برای استراحت با نون های تیکه شده و پنیر و گوجه مواجه شدیم روی میز‌ها و هممون با نهایت سرعت سمتشون حمله ور شدیم و جوری نون پنیر می‌خوردیم انگار تا اون لحظه داشتیم گشنگی می‌کشیدیم-

وقتی دوباره برگشتیم بالا برای درس، دیدیم نازنین مثل مامان بزرگا که میرن رستوران دستمال کاغذی و قاشق چنگال میدزدن کلی نون برداشته آورده بالاxD بعد من و شکیبا و مانا داشتیم از بین نونا برمیداشتیم که شکیبا گفت من تیکه نرمشو می‌خوام این سفته

من:چرا همتون نرم دوست دارین؟....منم همینطور

و من و شکیبا جوری پاره شدیم که حتی نفسم بالا نمی‌اومد قضیه رو برای ستایش تعریف کنم. 😭😂

این نون پنیر و اون سیب زمینی سرخ کرده ای که تو مدرسه با اکیپ خوردیم از تمام وعده های غذایی کل عمرم بهتر بودن:)

 

+تازه دقیقا بریک قبلش من رفتم تو سالن کتابخونه پیش آتری و آرمیتی و دیانا، به محض اینکه پامو گذاشتم تو سالن آرمیتی گفت این چه کسشعریه😭😭😂😂 جوری پاره شدم که بیسکوییته نزدیک بود خفه‌م کنه TT xD

 

24 مهر 1401

بچه‌ها دست آتری تو صندلی گیر کرد:))))))

نمی‌دونم با چه محاسباتی ولی دستش رفت تو سوراخ صندلی و در نیومد...:)))))))

می‌دونم اصلا خنده دار نیست ولی من تقریبا داشتم خفه می‌شدم..😭😂 درواقع هممون داشتیم خفه می‌شدیم..از بس خندیده بودم اشکم دراومده بود بعد مشاورمون از پشتم رد می‌شد یکی زد پشتم بدتر داشتم می‌مردمم 😭😂😭😂😭😂😭😂

و تصور کنید منی رو که جای حفظ کردن دوره های زمین شناسی داشتم فیک می‌نوشتم رو که جام کنار در بود و هی دولت‌یاری و خباز از پشتم می‌رفتن و میومدن😭😂

 

25 مهر 1401

وای وای وااااای من ریدم تو زیست...ینی با تمام عشق و توانم ریدم تو زیست...با اینکه عاشقشم ولی ریدم توش..دوتا بازه یک ساعت و 5 دقیقه ای داشتم فقططط چشم میخوندم تموم نمیشد پدسگگگ

هرچی میخوندی باز ادامه داشتتت😭😂 هی تست میزدی میرفتی صفحه بعد میدیدی باز تست هست😭😂 قشنگ دوساعت و نیم فقط یه گفتار دوی زیست وقت گذاشتم..

حالا تصور کنید بریک تایم بین زنگ دو و سه، من و آرمیتی داریم به اینکه زیستمون مونده میخندیم:))

من:وااای آرمیتییی تازه شیمی هنوز موندهههه

من و آرمیتی:جوری پاره میشیم که نفسمون بالا نمیاد*

فقط خدا عالمه چطور تونستم شیمیم رو هم تموم کنم و تستاشم بزنم..البته چون تقریبا همشو قبلا خونده بودم خیلی کمتر وقت گرفت(از هفته اول مهر من هر روز حداقل یه ربع داشتم شیمی میخوندم) ولی خب بازم زمان می‌بره..بچهای ریاضی هاج و واج مونده بودن و خداروشکر میکردن که نیومدن تجربیxDD

خلاصه که اگه میخواید بیاید تجربی نیاید..اگه عاشق زیست نیستید توروخدا نیاید..تا دوستش نداشته باشید نمیتونید تحملش کنید..😭😂

 

26 مهر 1401

راستش امروز واقعا روز گندی بود(پریودم، گلودرد و تب و سردرد دارم با اینحال مجبورم فردارو برم مدرسه چون درساش خیلی مهمن فقط شاید اردو رو نمونم، شیمیمو ریدم و نمیخواستم دبیرشو از خودم نا امید کنم، با اکیپ درسا و آیلار دعوامون شد سر یه بحث خیلی بزرگ و کلی دراما پیش اومد درحدی که ساناز کلا جمع کرد اومد نشست کنار من چون با همشون جز صنم و حورا قهر بود، از نظر روحی حالم به شدت خرابه و بهم ریخته ام درحدی که کل دینی رو داشتم گریه می‌کردم، عصبیم و گریه م از روی عصبانیت بود و شدیدا هم خسته ام سو...؟) و ترجیح می‌دم بهش فکر نکنم چون اگه دوباره امروزو به یاد بیارم خنده‌م هیستریک می‌شه..خلاصه که آره دوستان..آیلینتون امروزو از توضیح اتفاقات معذوره=)

 

30 مهر 1401

این چندروز اردوهامون خیلی عن شده چون همه یهو احساس مسئولیت کردن میان گیر میدن بهمون:"/ به تو چه که من دارم فیک مینویسم؛ شاید درسام تموم شده چه گیری میدیا اه-

تنها چیزی که خیلی بولد بود این بود که بابای من و بابای آتری و آرمیتی و بابای دیانا جلو در مدرسه که منتظر بودن ما بیایم باهم دوست شدن😭😂 بابام به باباهای اونا گفته دخترامون تو یه گنگن😭😂😭😂😭😂

فقط مونده بابای ریحانه رم باهاشون آشنا کنیم-

بعد دو روز مدرسه نرفتن خیلی دلم برای این فضای کیری تنگ شده بود..آیم هپی..TT

 

1 آبان 1401

برای بار دوم روم نسکافه ریخت دوستان:))))))))

سری قبل کار سوگند بود؛ این بار به لطف دریا جان سرتاپام بوی کریمی لاته میده اه...

و داغههههههه انگار آب جوش ریخته روت.....بدیش اینه که من نسکافه این طعمی رو از معمولیا خیلی بیشتر دوست دارم و نازنین بیشتر نداشت بهم بده..TT xD

باید خودم برم کریمی لاته بگیرم-

و برنامه م تا روز نشانه رو ریختمم امیدوارم درست پیش بره و نشانه موفقیت آمیزی داشته باشمم

 

2 آبان 1401

اول از همه آدرس اینجارو به دیانا دادم+آرمیتی از بیو دیلیم اومد و دیروز که غایب بود یه سر به اینجا زد و گفتم هر روز چک کنه اینو؛ سلام کنینD:

نازنین امروز نیومد..راتا ام سر یه جریانی که طولانیه قضیش چند روزه نیومده..هانیه و شکیبا و مانا هم اردو نموندن..احساس تهنایی میکردم و اگه دیانا و آتری و آرمیتی نبودن خفه میشدم-

و ما واقعععععاااااا خیلییییییی خسته ایم و بعد نشانه خریم اگه باز بمونیم اردو  هفته بعدشو این خط این نشون..

اتفاق دیگه اینکه دستم خورد به این گاوصندوق بالا سرم(جای من خیلی افتضاحه همشم به دولت یاری میگفتم یا خودم میخورم یا جاییم میخوره-) و کبود شده بند انگشتامTT

 

3 آبان 1401

موارد اول تا پنجم این پست

 

4 آبان 1401

اینیکی مربوط به اردو نیست مال مدرسست ولی رو میز دبیر فیزیک عرزشیمون ساندیس گذاشتیم و برداشت::::))))))))

به بابام گفتم، میگه خیلی حرکت استراتژیکی زدین:::::::)))))))))

تو اردو امروز هیچککسسسسس نبود..فقط من و نازنین و نیکتا و عسل مونده بودیم با سه چهار نفر دیگه...هرچی به نشانه نزدیک تر میشیم از تعدادمون کمتر میشه-

از بس تست فیزیک زدم بهم بگید بار q برابر فلان یا برایند میدان در نقطه A خون بالا میارم.. امیدوارم جواب بده..کل فردارو هم قراره تا شب بشینم تست شیمی و ریاضی و هندسه و زیست بزنم...تنها درسی که مشکلی توش ندارم زمینه-

و اینم اضافه کنم که برگام..فکرشو نمیکردم برنامه بریزم که تا 9 شب درس بخونم::::::)))))