روز نهم.

[ساعت 8 صبح]

اینترنت وصل شد. نمی‌دونم موقته یا قراره وصل بمونه، اما وصل شد. اولین کاری که کردم خبر گرفتن از دوستای خارج از ایرانم بود و دانلود کردن ادیتا و جزوه‌هام. 

با اینکه تلگرام و توییتر و تیک‌تاک وصل می‌شن هنوز ao3 بدون فیلترشکن باز نمی‌شه و این یعنی روی لپتاپم نمی‌تونم آنلاین و از توی سایت فیک بخونم که البته مهم نیست. تگ کاپل رو سرچ کردم و هرچی به نظرم خوب اومد، فایل epubشون رو دانلود کردم که اگه بازم قطع بشه فیک جدید داشته باشم بخونم. 

ساعت دوی عصر امتحان دارم. بعدش خونوادم "مهمونی" دعوتن (شوهرخاله‌ی مامانم از بیمارستان برگشته فکر کنم..؟ گوش نکردم به جزئیات) ولی من چون دو روز دیگه یه امتحان دیگه دارم ترجیح دادم نرم. کسی هم بهم گیر نداد. واقعیت اینه که دوست ندارم از خونه برم بیرون. پا گذاشتن توی خیابون حالمو بد می‌کنه.

[ساعت 6 و 40 دقیقه عصر]

کانفیگ همه رو وصل کردم مال خودم خراب شد. 

[ساعت 9 و 26 دقیقه‌ی شب]

نینی پنج ساله وایساده بود توی حیاط و می‌گفت "اینا منو به زور آوردن اینجا من که نمی‌خواستم بیام!"

"اشکالی نداره. بیا تو اتاق پیش من باهم انیمیشن ببینیم."

"..."

"بیا تو پیش من فروزن ببینیم."

ده دقیقه بعد، نشسته بین پاهام روی تخت و داره درمورد تمام جملات انیمیشن حرف می‌زنه.