۴۶ مطلب در دسامبر ۲۰۲۱ ثبت شده است

اندراحوالات آیلین و خانواده اش

داییم:ببین دوتا یوزپلنگ زن و شوهر پیدا کردن*-*

مامانم:آخییی چه خوشگلهههههه

داییم:همین میخوره آدمو

مامانم:

مامانم تا ابد:


*من و خالم درحال فیزیک کار کردن*

من:این آزمایشه ام میگه اگه از این گیره هارو با دستمال بزاری رو آب میمونه و به خاطر کشش سطحی و این چرت و پرتا میمونه رو آب

من:ولی ما تست کردیم نموند

خالم درحالی که سعی میکنه جر نخوره:


من:خب خالهه قرار بود بریم چشم پزشکی بعد بریم عینکو سفارش بدیم بعد بیام اینجا حالا ترافیک بود دیگههه بعدشم تو ماشینم زنگ زدم گفتم ترافیکه نمیرسیمم

خالم:تو قرار بود 4 بیای اینجا دو ساعت و نیم درس بخونی بعد بری

خالم:الان شیش و بیست دقیقست

خالم:زنگ بزنم بابات بگم بیاد دنبالت؟

من که همون لحظه اومدم تو:


خالم:شب باید بمونی اینجا نه؟

من:فک کنم..

خالم:مامانت کو؟"-"

من:بیمارستان"-"

خالم:خیلی دوست داره از شرتون خلاص شه زود زود میره شیفت؟"-"

من:خیلی"-"

خالم:..دلم برات سوخت..بیا بریم برات ماکارونی درست کنم"-"


من:خاله..فرض کن عاشق یکی بودی، بعد طرف میره مسافرت بعد تو اون سفر میکشنش، بعد تو میفهمی دایی یه ربطی به مرگ اون طرف داشته چیکار میکنی؟"-"

خالم:تاثیرات فیزیکه اینجوری رد دادی یا چی؟

من:بگو حالا برا داستانمه

خالم:به سلامتی یدونه ملو شروع کردی؟ تو اینیکی کسی بدجور نمیمیره؟

من:نه این ادامه همونیه که گفتم با مرگ یکی شروع میشه داستان*-*

خالم:ملت خواهرزاده دارن ما ام داریم..پاشو برو درستو بخون ببینممم

من:خاله بگوووو

خالم:برو بخواب ببینم زیادی بیدار موندی"-"

آخرم پیچوند جواب نداد...حالا شما جواب بدینxD


ساعت چهار صبح*

من:بیدار نشستم دارم به ادامه اولدر فک میکنم*

خالم:..هستی بیداری؟"-"

من:آره"-"

خالم:بریم بقیه تمریناتو حل کنیم؟"-"

من:کی گفته من بیدارممم من خوابم"-"

خالم:آفرین برگرد بخواب"-"

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴۹ ]
    • Univērse
    • Friday 31 December 21

    روز نوشت

     

    یه قانونی هست تو زندگی من، هرجوری دعا کنی برعکسش پیش میاد:/xD

    دیروز-دیشب یه جورایی..-بعد از کلی خر زدن و جوییدن کتاب شیمی دیگه به دعا و آرزو متوسل شدم که خدایا توروخدا نرینم..

    بعد نشستم حساب کردم اون سوالی که قراره از مول بیاد حداکثر چند نمره ست و اگه ننویسمش حداکثر چند میشم، بعد دیدم گوه نخورم بهتره و خیلی زیاد 17 میشم اونم اگه ریدن دیگه نداشته باشم دوباره با اشک و آه رفتم خوندم:/xD

    خلاصه صبح شدو من حتی تو ماشینم داشتم دمای جوش گازهارو میخوندم-که تهشم یادم رفت:)-

    بعد رفتم تو و یکم زر زدیم با بچها و عر زدیم که گوه بلد نیستیم و رفتیم بالا سر جلسه.

    میدونین به ما گفته بودن که بهمون یه کپی از جدول مندلیف میدن ماشین حسابم آزاده، حالا منو شکیبا دیروز پرامون ریخته بود که فاک ینی سوالا چین..xD

    خداروشکر آسون بود*-* و اتفاق غیر منتظره ای که افتاد این بود که..من سوال مربوط به مول رو حل کردمممxDD ولی بقیشو ریدم.........xDD

    یه موازنه ام بود که بچها توش دو بخش شده بودن نصفی میگفتن خیلیی سخت بود ما نیم ساعت روش فک کردیم نصفی از جمله من میگفتن عین آب روان حل شد رفت:/xD

    قصد داشتم خیلی بیشتر از این درمورد روزم بنویسم ولی باید برم سراغ بلو هیون..چون عصر میرم پیش خالم و گوشی و کامپیوتر اینا ندارم:"

    فایتینگ*-*

  • ۹
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳۱ ]
    • Univērse
    • Thursday 30 December 21

    از این پست به درد نخورا🗿

     

    اوکی ولی مینگی تو این عکس یه نی‌نی فسقلیه که دلم میخواد بندازم تو کیفم ببرمش..

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴ ]
    • Univērse
    • Wednesday 29 December 21

    پستی بدون سر و ته #10

    1.اسم موضوعامو عوض کردم..انقد خوشگل شدن دلم میخواد هی پست بزارم._.xD

    2.این پستو سریع مینویسم که برم اولدر و بلو هیونمو ادامه بدم و شیمی بخونم~

    3.حانیه دیشب گفت بیگ هاگ میخواد..با چان خفه ش کردم*-*

    4.فرض کنین عضو یا لیدر یه گروپ دنس پسر و دخترین و میخواین با یه آهنگ برقصین، چه آهنگی بود؟(ترجیحن کیپاپ نباشه)

    5.بی ال میخوام..TT معرفی کنین بهم ترجیحن تایلندی نباشه🗿

    6.از بدیای نویسنده بودن اینه که هیچوقت نمیتونی فیک خودتو با ذوق و هیجان بخونی..چون کل زندگی کاراکتراتو میدونی🗿

    7.فیک میخامممممممم.............کاپلای مورد علاقمو که میدونین بهم برسونینxDD پاره شدم دیروز از بس شیمی خوندم🗿

    8.تنها سه روز تا کاپل سال دیسپچ مانده است، و من حاضرم قسم بخورم جهیون قرار میزارهههه

    9.اینستام ریده ناز میکنه میگه رباتیو اینا🗿 منتظرم مامانم بیاد خونه درستش کنم🗿

    10.چرا هیونلیکس سریال بازی نمیکنن واقعا؟ چرا انقد ریلن؟ نمیتونمشون..

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۶۶ ]
    • Univērse
    • Wednesday 29 December 21

    #صرفا_جهت_ثبت_خاطرات

    راستش مال چند وقت پیشه ولی دلم خواست الان بگم~

    خودم تنهایی رفته بودم کافه فرانسه(اگه نمیدونین کجاست تو خیابون انقلابه، خیلی محشره ولم کنین:")، بعد اون ته تها نشسته بودم دیوارم اونورش پشت ساختمون بود

    بعد یه پنجره نصفه نیمه داشت اون بغل..داشتم هات چاکلتمو کوفت میکردم که یه صداهای زیبایی شنیدم..از یه کاپل گی:))))))

    خیلی منحرف نشین فقط کیس بود ولی کیسش از اون کیس هاتا بود....بعد یکیشون دعواش کرد گفت یکی میبینه اونیکی پسره ام باز بوسش کرد که حرف نزنه..منم اینور نیشم باز شده بود..TT

     

    +عکس پست ربطی بهش نداره فقط چون کیوت بود گذاشتم:>

  • ۹
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۵ ]
    • Univērse
    • Tuesday 28 December 21

    پنتاگون کامبک شت فاک

    حس میکنم دیگه زنده نیستم...........

    فاینالی کامبک بعد تقریبا یه سال:")))))))))))))))

     

    وب پنتارم این وسط فالو کنین اگه نکردین..اگه یونی نیستین برین بیوهارو بخونین ام ویارم ببینین یونی شینD:

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۸ ]
    • Univērse
    • Tuesday 28 December 21

    نمیدونم، بیاین

    فرض کنین حالم خوب نیس، یه آهنگ یا عکس یا حتی به جمله بهم بدین که حالمو بهتر کنه، ترجیحا آهنگ، چیزی که با شنیدنش یادتون بیفتم

    وانمود کردن که مثلا نمیدونم قراره ایگنور شم و هیچکدوم به تخمتونم نباشه

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳۸ ]
    • Univērse
    • Tuesday 28 December 21

    اندراحوالات یونیورسز

     

    +اگه نفهمیدین..امشب لوگوی پنتاگون عوض شد~

    ++یکم شبیه لوگوی آیو نیس؟:/

    +++خوشگله نمیشه انکارش کرد ولی لعنتیا ما با لوگو قبلیه 5 سال خاطره داشتیممم

    ++++کینو میگفت این کامبک یه پنتاگون دیگه میشیم..نگو منظورش لوگو بوده..

    +++++اینکه الان زدیم تو خط یونان همش تقصیر کینوعههههxD کردنش واجبه بخدا-

  • ۳
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴ ]
    • Univērse
    • Monday 27 December 21

    ZOO

    *من درحال به فاک دادن دوستام با کراش سگی ای که رو ZOO زدم*

     

    +از همین الان اعلام کنم زو ماینه"-" انگشت کوچیکتون بهش بخوره انگشته رو میکنم تو کیسه صفراتون"-"

    ++ملودی خیلی قشنگ بود بای

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱ ]
    • Univērse
    • Monday 27 December 21

    No Bailes Sola

    No bailes sola

    By danna paola

    Magic Spirit

    از دور به سالن بزرگی که به زیبا ترین شکل ممکن آراسته شده بود نگاه کرد. روی یکی از مبل های اطراف سالن نشسته بود و گیلاس شامپاینش رو توی دستاش میچرخوند. همیشه سعی میکرد زیاد جلب توجه نکنه تا بتونه راحت تر به آنالیز کردن اطرافش بپردازه اما حتی وجود داشتنش هم سر ها رو به سمتش خم میکردو کلمه های آدمارو میشنید:خدای من، اون لی فلیکسه؟ پسر وزیر؟

    اون روز اما همه چی فرق میکرد، کمتر کسی به فلیکس نگاه میکرد. و صد البته اون پسر از این بابت ناراحت نبود. جرعه ای از اون مایع مرواریدی نوشید و بعد بلاخره کسی که دنبالش بود رو پیدا کرد. با دیدنش لبخندی روی لب هاش نشستو از جاش بلند شد. لیوان باریک رو توی سینی یکی از خدمتکارا که سمتش اومده بود گذاشتو دستاشو توی جیب شلوار مشکیش فرو بردو به سمت کسی که دیده بود حرکت کرد، شاهزاده جوون کشورش که کل این جشن به افتخار اون برگذار شده بود.

    شاهزاده موهای مشکی رنگ تقریبا بلندی داشت و نیم تاج طلایی رنگ بی نهایت زیبا روشون جلوه میکرد و زیر نور چلچراغ میدرخشید. فلیکس بعد از نزدیک تر شدن به شاهزاده لبخندش عمیق تر شد و با زمزمه ای که فقط به گوش اون پسر میرسید گفت:قصد نداری برقصی هیون؟

    شاهزاده برگشت و دیدن فلیکس برقی رو توی چشماش پدید آورد. جوابش رو مثل خودش با زمزمه داد:مگه خودت نبودی که بهم گفتی تنها نرقصم؟

    فلیکس سرشو پایین انداختو آروم خندید. دوباره به چشمای نافذ هیونجین نگاه کرد و یه قدم جلو تر رفت، الان دیگه برای خیره شدن توی اون دوتا تیله مشکی که مثل اقیانوس فلیکسو توی خودشون غرق میکردن باید بالا رو نگاه میکرد. نجواکنان گفت:نو بایله سولا(تنها نرقص).

    هیونجین دستای ظریف فلیکس رو گرفت و چند قدم عقب تر رفت. محترمانه سرشو خم کرد:با من میرقصی می آمور؟

    فلیکس با لبخند محوی تایید کرد. وقتی اون دونفر وسط سالن رفتن، کم کم تمام توجه ها به سمتشون رفت. هیونجین و فلیکس طوری بهم نگاه میکردن که تمام حرفای ناگفته شون از پشت سیاهی چشماشون خونده میشد. فلیکس زیرلب گفت:فردا تمام روزنامه ها پر از شایعه باهم بودنمون میشه،

    شاهزاده لبخند زد و جواب داد:میخوای شایعه رو تبدیل به واقعیت کنیم؟

    فلیکس کنجکاو نگاهش کرد. هیونجین خم شد و توی گوشش نجوا کرد:اجازه میدی ببوسمت می آمور؟

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴۷ ]
    • Univērse
    • Sunday 26 December 21
    ᴡᴇʙ ʙɪʀᴛʜᴅᴀʏ﹕ ₉₈/₀₇/₀₄
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    گمشده در جهان سرمه ای رنگ پنتاگون
    شیفته 12 رنگ افسانه ای ماه
    صاحب این وبلاگ به مقادیر زیادی کیپاپ، فن فیکشن، انیمه و کیدراما برای تنفس احتیاج دارد!
    گلبرگ های ساکورا و لوندر های آبی توی جنگلی که قلبش با عشق به آدما می تپه~
    ----
    میدونین چیه؟ من همونقدر کنترل انتخاب افکارم رو دارم که کنترل انتخاب اسمم رو داشتم.
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)