یکی از لحظه هایی که بعدش آرزو میکردین کاش هیچوقت این لحظه تموم نشه رو برام تعریف میکنید عزیزای دلم؟
یکی از لحظه هایی که بعدش آرزو میکردین کاش هیچوقت این لحظه تموم نشه رو برام تعریف میکنید عزیزای دلم؟
روزایی که میرفتیم خونه مامان بزرگم و تا شب توی حیات پر گلش بازی میکردیم....
روزایی که با دوستای مدرسه ایم وقت میگذروندم(البته تعدادشون به دوتا هم به روز میرسه ولی به هرحال...)
روزایی که تو ورژن خودم بهترین بودم
روزایی که مفید بودم
روزایی که خنده اطرافیانم باعث میشد کلی بخندم
هنوزم اون روزا وجود دارن ..اما خب ادم دلش برای قابلیا تنگ میشه
روزایی که نگران فردا نبودم و خود امروز رو هم خوب گذرونده بودم و شبایی که بارون میاد فرداش تعطیله
مشخصه. لحظههایی که همه خوشحالن، میخندن اون از ته دل. مثل وقتهایی که مامانم از ته دل میخنده. وقتهایی که به خودم میرسیدم و نگران نبودم. وقتهایی که دوستام خوشحالن و باهم فنگرلی میکنیم. وقتی تو هوای سرد میری زیر پتو. وقتی نقاشی میکشم، وقتی میخندم و تو بیرون قدم میزنم. وقتهایی که از شر امتحانات خلاص میشم. و خیلی چیزای دیگه.
وقتایی که کارتم پولِ کتاب و خرت و پرت خریدن داشت 💦