اندراحوالات اردوی مطالعاتی؛ نشانه یک

23 مهر 1401

فکر می‌کنم همتون قبول داشته باشین کوچکترین چیز‌هارو هم اگه کنار رفیقاتون انجام بدین کیفش چند برابر می‌شه.

ما امروز خیلی‌هامون برای اردو مونده بودیم مدرسه، از هر سه پایه بیشتر بچه‌ها مونده بودن و چون تا هشت و نیم و حداقل هفت و ربع باید می‌موندیم، مدرسه‌مون از اون حرکتایی زد که اصلا انتظارشو نداشتیم. برامون نون و پنیر گذاشته بودن:">

تقریبا بغل مدرسه یه نونوایی بربریه و ما وقتی ساعت پنج اومدیم پایین برای استراحت با نون های تیکه شده و پنیر و گوجه مواجه شدیم روی میز‌ها و هممون با نهایت سرعت سمتشون حمله ور شدیم و جوری نون پنیر می‌خوردیم انگار تا اون لحظه داشتیم گشنگی می‌کشیدیم-

وقتی دوباره برگشتیم بالا برای درس، دیدیم نازنین مثل مامان بزرگا که میرن رستوران دستمال کاغذی و قاشق چنگال میدزدن کلی نون برداشته آورده بالاxD بعد من و شکیبا و مانا داشتیم از بین نونا برمیداشتیم که شکیبا گفت من تیکه نرمشو می‌خوام این سفته

من:چرا همتون نرم دوست دارین؟....منم همینطور

و من و شکیبا جوری پاره شدیم که حتی نفسم بالا نمی‌اومد قضیه رو برای ستایش تعریف کنم. 😭😂

این نون پنیر و اون سیب زمینی سرخ کرده ای که تو مدرسه با اکیپ خوردیم از تمام وعده های غذایی کل عمرم بهتر بودن:)

 

+تازه دقیقا بریک قبلش من رفتم تو سالن کتابخونه پیش آتری و آرمیتی و دیانا، به محض اینکه پامو گذاشتم تو سالن آرمیتی گفت این چه کسشعریه😭😭😂😂 جوری پاره شدم که بیسکوییته نزدیک بود خفه‌م کنه TT xD

 

24 مهر 1401

بچه‌ها دست آتری تو صندلی گیر کرد:))))))

نمی‌دونم با چه محاسباتی ولی دستش رفت تو سوراخ صندلی و در نیومد...:)))))))

می‌دونم اصلا خنده دار نیست ولی من تقریبا داشتم خفه می‌شدم..😭😂 درواقع هممون داشتیم خفه می‌شدیم..از بس خندیده بودم اشکم دراومده بود بعد مشاورمون از پشتم رد می‌شد یکی زد پشتم بدتر داشتم می‌مردمم 😭😂😭😂😭😂😭😂

و تصور کنید منی رو که جای حفظ کردن دوره های زمین شناسی داشتم فیک می‌نوشتم رو که جام کنار در بود و هی دولت‌یاری و خباز از پشتم می‌رفتن و میومدن😭😂

 

25 مهر 1401

وای وای وااااای من ریدم تو زیست...ینی با تمام عشق و توانم ریدم تو زیست...با اینکه عاشقشم ولی ریدم توش..دوتا بازه یک ساعت و 5 دقیقه ای داشتم فقططط چشم میخوندم تموم نمیشد پدسگگگ

هرچی میخوندی باز ادامه داشتتت😭😂 هی تست میزدی میرفتی صفحه بعد میدیدی باز تست هست😭😂 قشنگ دوساعت و نیم فقط یه گفتار دوی زیست وقت گذاشتم..

حالا تصور کنید بریک تایم بین زنگ دو و سه، من و آرمیتی داریم به اینکه زیستمون مونده میخندیم:))

من:وااای آرمیتییی تازه شیمی هنوز موندهههه

من و آرمیتی:جوری پاره میشیم که نفسمون بالا نمیاد*

فقط خدا عالمه چطور تونستم شیمیم رو هم تموم کنم و تستاشم بزنم..البته چون تقریبا همشو قبلا خونده بودم خیلی کمتر وقت گرفت(از هفته اول مهر من هر روز حداقل یه ربع داشتم شیمی میخوندم) ولی خب بازم زمان می‌بره..بچهای ریاضی هاج و واج مونده بودن و خداروشکر میکردن که نیومدن تجربیxDD

خلاصه که اگه میخواید بیاید تجربی نیاید..اگه عاشق زیست نیستید توروخدا نیاید..تا دوستش نداشته باشید نمیتونید تحملش کنید..😭😂

 

26 مهر 1401

راستش امروز واقعا روز گندی بود(پریودم، گلودرد و تب و سردرد دارم با اینحال مجبورم فردارو برم مدرسه چون درساش خیلی مهمن فقط شاید اردو رو نمونم، شیمیمو ریدم و نمیخواستم دبیرشو از خودم نا امید کنم، با اکیپ درسا و آیلار دعوامون شد سر یه بحث خیلی بزرگ و کلی دراما پیش اومد درحدی که ساناز کلا جمع کرد اومد نشست کنار من چون با همشون جز صنم و حورا قهر بود، از نظر روحی حالم به شدت خرابه و بهم ریخته ام درحدی که کل دینی رو داشتم گریه می‌کردم، عصبیم و گریه م از روی عصبانیت بود و شدیدا هم خسته ام سو...؟) و ترجیح می‌دم بهش فکر نکنم چون اگه دوباره امروزو به یاد بیارم خنده‌م هیستریک می‌شه..خلاصه که آره دوستان..آیلینتون امروزو از توضیح اتفاقات معذوره=)

 

30 مهر 1401

این چندروز اردوهامون خیلی عن شده چون همه یهو احساس مسئولیت کردن میان گیر میدن بهمون:"/ به تو چه که من دارم فیک مینویسم؛ شاید درسام تموم شده چه گیری میدیا اه-

تنها چیزی که خیلی بولد بود این بود که بابای من و بابای آتری و آرمیتی و بابای دیانا جلو در مدرسه که منتظر بودن ما بیایم باهم دوست شدن😭😂 بابام به باباهای اونا گفته دخترامون تو یه گنگن😭😂😭😂😭😂

فقط مونده بابای ریحانه رم باهاشون آشنا کنیم-

بعد دو روز مدرسه نرفتن خیلی دلم برای این فضای کیری تنگ شده بود..آیم هپی..TT

 

1 آبان 1401

برای بار دوم روم نسکافه ریخت دوستان:))))))))

سری قبل کار سوگند بود؛ این بار به لطف دریا جان سرتاپام بوی کریمی لاته میده اه...

و داغههههههه انگار آب جوش ریخته روت.....بدیش اینه که من نسکافه این طعمی رو از معمولیا خیلی بیشتر دوست دارم و نازنین بیشتر نداشت بهم بده..TT xD

باید خودم برم کریمی لاته بگیرم-

و برنامه م تا روز نشانه رو ریختمم امیدوارم درست پیش بره و نشانه موفقیت آمیزی داشته باشمم

 

2 آبان 1401

اول از همه آدرس اینجارو به دیانا دادم+آرمیتی از بیو دیلیم اومد و دیروز که غایب بود یه سر به اینجا زد و گفتم هر روز چک کنه اینو؛ سلام کنینD:

نازنین امروز نیومد..راتا ام سر یه جریانی که طولانیه قضیش چند روزه نیومده..هانیه و شکیبا و مانا هم اردو نموندن..احساس تهنایی میکردم و اگه دیانا و آتری و آرمیتی نبودن خفه میشدم-

و ما واقعععععاااااا خیلییییییی خسته ایم و بعد نشانه خریم اگه باز بمونیم اردو  هفته بعدشو این خط این نشون..

اتفاق دیگه اینکه دستم خورد به این گاوصندوق بالا سرم(جای من خیلی افتضاحه همشم به دولت یاری میگفتم یا خودم میخورم یا جاییم میخوره-) و کبود شده بند انگشتامTT

 

3 آبان 1401

موارد اول تا پنجم این پست

 

4 آبان 1401

اینیکی مربوط به اردو نیست مال مدرسست ولی رو میز دبیر فیزیک عرزشیمون ساندیس گذاشتیم و برداشت::::))))))))

به بابام گفتم، میگه خیلی حرکت استراتژیکی زدین:::::::)))))))))

تو اردو امروز هیچککسسسسس نبود..فقط من و نازنین و نیکتا و عسل مونده بودیم با سه چهار نفر دیگه...هرچی به نشانه نزدیک تر میشیم از تعدادمون کمتر میشه-

از بس تست فیزیک زدم بهم بگید بار q برابر فلان یا برایند میدان در نقطه A خون بالا میارم.. امیدوارم جواب بده..کل فردارو هم قراره تا شب بشینم تست شیمی و ریاضی و هندسه و زیست بزنم...تنها درسی که مشکلی توش ندارم زمینه-

و اینم اضافه کنم که برگام..فکرشو نمیکردم برنامه بریزم که تا 9 شب درس بخونم::::::)))))

  • ۲۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۵۵ ]
    • Lynn -
    • Wednesday 26 October 22

    پستی بدون سر و ته #30

    1.یه چسی جدید دارن میان، مراقب میذارن برامون تو اردو به رفت و آمدامونم گیر میدن:/ به قول آرمیتی موندم مدرسه دلم میخواد هر گوهی میخوام بخورم به کسیم ربطی نداره(اینو درحالی گفت که حواسش نبود جز خودمون مشاور دهما هم تو سالن هست و هممون از خنده مردیمxD بدبخت خودشو کاملا زد به نشنیدن)

    2.چرا خباز وقتی به خاطر یه چیز دیگه سگه سر من خالی میکنه؟:/ خب حوصله نداری برو خونه چه مرگته کسکش:/

    3.کل بازه سوم رو به بطالت گذروندم......... مشاور دهما دید گفت اشکال نداره داستانتو بنویسxD

    4.لیریکای تیلورو روی استیک نوت نوشتم چسبوندم رو به روی میزم که ببینم انرژی بگیرمممم

    5.تو پلنرمم برا خودم کسشعر نوشتم- با توجه به اینکه دولت یاری قراره ببینتشون یکم چیزه-

    6.آلبوم میدنایتز رو هنوز گوش ندادم.........جمعه بعد نشانه اگه حاملتون نکردم فقط صبر کنین

    7.یه فیک جدید اول مهر شروع کردم، داره تموم میشه TT xD

    8.نعمتی فر خیلی کسکش و هول و محص و عنتر و گاوه و به خاطر اون من دوازدهم مدرسمو عوض خواهم کرد.

    9.با یه دهمیه دوست شدیم؛ اسمش عسل ـه، خیلییی کیوتهههههههT--------T

    10.دعا کنین نشانمو خوب بدم:"))

     

    +عکس پست خیلی ماه نیست؟

    ++دیدم حرفای دیگه ام دارم گفتم جای اندراحوالات بی سر و ته بذارم-

    +++دیانا و آتری و آرمیتی اگه اینو میبینید یه سلام بدید عشقا:>

  • ۱۰
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۷ ]
    • Lynn -
    • Tuesday 25 October 22

    اندراحوالات ام وی نود جی آیدل

    جینهو دم در خوابگاه جی آیدل:خانم جئون سویون شی میشه تشریف بیارید یه صحبتی باهم داشته باشیم؟
    سویون:توسل به تمام مقدسات جهان'
    سویون با ترس:درو باز میکنه'بله سونبه نی-
    جینهو با لبخند شیطانیش:حیف هویی اینجا نیست عاسیسم...
    سویون:گوه خوردیم
    جینهو:بیشتر از این باید بخورین'درآوردن ملاقه
    گوشی جینهو زنگ میخوره'
    جینهو:بله چیشده؟
    قاسمی(فرمانده پادگان):ببخشید جو جینهو شی؟
    جینهو:خودم هستم
    قاسمی:هویی تون اینجا ام وی آیدلو دیده سکته قلبی کرده داره تشنج میکنه خون بالا میاره
    جینهو:شوهرمو چیکار کردینننننننن
    قاسمی:نمیدونم زیرلب داشت میگفت سویون فرار کن دستم بهت نرسه
    سویون:وسایلشو جمع میکنه'من میرم مکزیک کاری ندارین؟
    سوجین:از تو مبل میپره بیرون'چی شد-
    جینهو:
    شوهوا:خاک تو سرم قایم شو باززززز
    جینهو:عجب.
    جینهو:آخ کمرم
    جینهو:وای چقدر پاهام درد میکنن
    جینهو:آی گلوم خشک شده
    جی آیدل:
    میون:میگم میخواین بیاین تو یه چایی ای شربتی سوجویی چیزی باشه دورهم بخوریم؟
    جینهو:لم میده رو مبل آیدل' من همیشه میدونستم این میون یه حسابی آدمیه.
    مینی:میگم اوپا، کینو زندست؟
    جینهو:بله متاسفانه
    مینی:چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمیده
    جینهو:چون از وقتی POSE رو منتشر کرده من راش ندادم تو خونه^^
    مینی:
    جینهو:اتفاقا با تو ام باید همینکارو بکنیم. یپی یپی یو آره؟
    میون:اصن تو چرا باید به کینو زنگ بزنی؟...
    مینی:چیز..کلاس ریاضی داشتیم باهم
    جینهو و میون:نگاهای مادر شوهری-مادر زنی رد و بدل میکنن'
    واقعیت:
    مینی:زودباشش قسمت بعدیو بذاررر
    کینو:اینیکی خیلی خوبههه قبلا با شین دیده بودممم
    باب اسفنجی:پخش میشه'
    شوهوا درحالی که داره شیر میخوره میاد تو هال'
    جینهو:این بچه خودش زیر محدودیت سنی ام ویه ها-
    قاسمی:دوباره زنگ میزنه'
    جینهو:باز چیشدههه
    قاسمی:هویی فرار کردههههههههه
    جینهو:چی-
    در خونه آیدل محکم زده میشه'
    سویون و یوکی:از پنجره میپرن بیرون' وقتشه زندگی ای مثل بانی و کلاید داشته باشیم.
    و اینگونه شد که ام وی نود جی آیدل به دست پنتاگون رسید.
    از سرنوشت سویون خبری در دست ما نیست؛ با تشکر خبرگذاری آیلین نیوز.

  • ۱۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۷ ]
    • Lynn -
    • Thursday 20 October 22

    NXDE

    Why you think that 'bout nude. 'Cause your view's so rude. Think outside the box. Then you'll like it.

    +ووکال و صدای قوی شوهوارو شنیدین؟:)

    ++پینترستم ترکیبی از عکسای ام وی نود و آستتیکای مربوط به خون و قتل و ماه شده. میخوام باهاش ازدواج کنم.

    +++خیلی دلم میخواد نودو بدم بابام گوش کنه چون از این سبک خوشش میاد ولی میترسم بمیرم TT xD

  • ۲۷
    • Lynn -
    • Thursday 20 October 22

    چشماتونو باز کنین.

    مادر من پزشک اورژانسه، به خاطر کمک کردن به معترضین دو تومن از حقوقش کم کردن.

    سوگند بقراطی که پزشک ها می‌خورن می‌دونین چیه؟ یعنی تو به هرکسی، با هر نژادی و هر عقیده ای باید کمک کنی. وظیفته کمکش کنی. این کارشون نقض واضح سوگندیه که یک پزشک می‌خوره و وظیفه داره بهش عمل کنه.

    یکی از دوستای منو هشت روز گرفته بودن. انقدر شکنجه‌ش کردن که از نظر روحی جدا وضعش خرابه. لگنش در رفته و هنوز جای زخم روی بدنش مونده.

    دوتا از دوستای صمیمی من به خاطر گاز اشک آور چشماشون تقریبا داغون شده.

    سرکوب میشیم؟ اگه بشیم منو نفر اول میکشن. بهتون قول می‌دم به خاطر اینهمه فعالیت توی توییتر و تلگرام اسم من و بابامو قراره هشتگ کنید.

    ولی می‌دونید فرق بین من و شما چیه؟ من ترجیح می‌دم شکنجه شم و حتی بمیرم ولی نسل بعد من امیدشونو از دست ندن. شما ترجیح می‌دین تا آخر عمرتون توی بدبختی توی فقر توی عذاب زندگی کنین و حسرت این روزا که از دست دادیدشون رو بخورین.

    حتی اگه دو روز دیگه یکی از دوستام بیاد اینجارو آپدیت کنه و بگه هستی مرد، هستیو گرفتن، بازم بخشی از من توی وجود کسایی که می‌جنگن باقی می‌مونه.

    بی طرفی فرقی با بی شرفی نداره. تا این قاتل ها رو بیرون نندازیم هیچی توی این کشور عوض نمی‌شه.

     

    اکانت توییترم رو توی منوی صحبتی با شاهزاده گذاشتم. تا شیش آبان خیلی به ندرت آنلاین خواهم شد. دوستتون دارم3>

  • ۱۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۶ ]
    • Lynn -
    • Friday 14 October 22

    Evermore-Taylor swift

    Evermore
    Taylor Swift
    Magic Spirit
  • ۹
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۷ ]
    • Lynn -
    • Thursday 13 October 22

    برای مغزهای کوچک پوسیده

    دلم برای حرف زدن راحت با همه تنگ شده، دیشب ثنا یه پستی گذاشت و کلی خاطره قدیمیو آورد جلو چشام امروزم نذاشتن بمونم مدرسه و نزدیک بود بغضم بترکه چون متنفرم از خونه بودن، دلم برای محفل تنگ شده، دلم برای دونستن اینکه قراره چی بشه تنگ شده، و همه چیزایی که خوشحالم میکنن رو یا خونوادم ازم گرفتن یا این احمقای روانی. لارا برگشته و دارم میبینم چطور توی این چندروز شکسته. کل نوشته های چند سالشو جلوی چشاش از بین بردنو ما حتی حق نداریم بنویسیم، مینویسیم از این روزا و میشیم کسی که فقط بلده چسناله کنه و تهش قضاوتمون میکنن. دلم برای بغلای محکم تنگ شده. امروز رومینا اومد و دعوام کرد که چرا گذاشتم پنجره باز بمونه و سر درسا بخوره بهش و ما همون لحظه داشتیم درمورد مرگ نیکا حرف میزدیم، دلم گرفت. دلم گرفت که رومینا تولد گرفته و وسط این وضعیت بزن و برقص داشتن و فکرش پیش اینه که سر دوست دخترش درد گرفته و من فرار کردم تا مجبور نباشم به شکیبا توضیح بدم چمه چون میترسیدم گریه کنم، شکیبا ازم پرسید ناراحتی یا خسته و من گفتم "نمیدونم" چون واقعا نمیدونستم چی میتونه توضیفش کنه، دلم گرفت که دغدغه شون اینه که کولرو خاموش کنم چون لباس سوگند خیس شده و مجبور شدم وسط حال بدم سرشون داد بزنم که ما داریم خفه میشیم و اگه سردتونه سویشرت بپوشین و دو دقیقه بعد پشیمون شدم چون سوگند هیچوقت بامن بد حرف نزده و من دارم خفه میشم و بهم هوا نمیرسه ولی حق نداشتم سر اون خالیش کنم، دلم گرفت چون من دارم برای گرفتن اکسیژن نفس نفس میزنم و به مرز خفگی رسیدم و نمیتونم بیرون قرص بخرم چون مامانم انقدر نگرانمه اجازه نمیده برم بیرون. دلتنگ روزای خوبم ولی روزای خوب توی سرم هنوز نرسیدن و برای ساختن خاطره هام باید بجنگم، و آدما اونقدر سطحی نگرن و حتی درک نمیکنن چطور ممکنه آدم بمیره برای این روزا و این درد توی صداش، درک نمیکنن دارم خفه میشم و گلوم میسوزه و اگه به اشکام اجازه ریختن بدم نفس تنگیم شدید تر میشه و ممکنه اکسیژن به ریه های خسته‌م نرسه، و حتی نمیتونم بدون ترس حرفامو بیان کنم، برای بهتر شدن، برای تحقق خاطره ها..

  • ۲۵
    • Lynn -
    • Saturday 8 October 22

    هفده سالش بود.

    نیکا شاکرمى هفده سالش بود. فیشنت هاى مشکى دست میپوشید. پایین موهایش را دکلره کرده بود. اکسسورى دوست داشت.  بلندگو دستش میگرفت و غش غش میخندید. شب ها رویا میدید و روزها براى اهدافش مى جنگید. شاید هنوز معنى عشق را درک نکرده بود؛ شاید هنوز با رفقایش به دل جاده نزده بود، شاید هنوز نوجوانى نکرده بود، شاید دوست داشت هنرمند بشود، پزشک بشود، آرایشگر یا معمار بشود، شاید هنوز شایدهایش را زندگى نکرده بود. من میتوانستم نیکا شاکرمى باشم. من میتوانستم نیکا شاکرمى را زندگى کنم. من میتوانستم نیکا شاکرمى را بمیرم.

     

    -@ColorsAreBleeding on telegram

  • ۳۲
    • Lynn -
    • Thursday 6 October 22

    آی آدم ها!

    آی آدم ها

    آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید

    یک نفر در آب دارد می سپارد جان

    یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند

    روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید

    آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن

    آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

    که گرفتستید دست ناتوانی را

    تا توانایی بهتر را پدید آرید

    آن زمان که تنگ می بندید

    بر کمرهاتان کمربند

    در چه هنگامی بگویم من ؟

    یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان

    آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید

    نان به سفره جامه تان بر تن

    یک نفر در آب می خواند شما را

    موج سنگین را به دست خسته می کوبد

    باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده

    سایه هاتان را ز راه دور دیده

    آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون

    می کند زین آبها بیرون

    گاه سر. گه پا

    آی آدم ها

    او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید

    می زند فریاد و امید کمک دارد

    آی آدم ها که روی ساحل آرام، در کار تماشائید!

    موج می کوبد به روی ساحل خاموش

    پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش

    می رود نعره زنان. وین بانگ باز از دور می آید:

    آی آدم ها...

    و صدای باد هر دم دلگزاتر

    در صدای باد بانگ او رساتر

    از میان آب های دور ی و نزدیک

    باز در گوش این نداها

    آی آدم ها…

    آی آدم ها/نیما یوشیج

    +وایب این روزامونه:)

  • ۱۴
    • Lynn -
    • Thursday 6 October 22

    نیکا

    اما نیکا فقط دوسال ازم بزرگتر بود:)

  • ۱۶
    • Lynn -
    • Thursday 6 October 22
    𝗦𝘁𝗮𝗿𝘁: 𝟗𝟖/𝟎𝟕/𝟎𝟒
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    اندر این گوشه خاموش فراموش شده
    کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
    باد رنگینی در خاطرمن
    گریه می انگیزد..
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)
    ---
    ما تو ایران زندگی می‌کنیم اینجا یا تا ۵۰ سالگی بچه سالی یا در آستانه رسیدن به سن قانونی خصلت‌های بزرگسالی توی شخصیتت غالب میشن ^^~