۱۲۵ مطلب با موضوع «#روز نوشـت و خزعبـلات» ثبت شده است

اندراحوالات اردوی مطالعاتی؛ نشانه سه

10 اسفند 1401

امروز یکی از تخمی ترین و در عین حال نرمال ترین روزام بود-

دریا و نازنین و دیانا و آتری و آرمیتی و تقریبا میشه گفت بیشتر دوستام نمی‌مونن و فقط منمو یاسمین و چند تا از ریاضیا و اون عین کسمغز و هیوا و مائده، که زیادم باهاشون حال نمی‌کنم- فقط یاسی بچه گلیهT^T

برای اولین بار کل تکالیف ریاضیم رو خودم حل کردم بهم افتخار کنید uwu همچنین فیک گنگ خفنم رو هم دارم ادامه می‌دم و تازه داره خفنی ماجرا شروع می‌شه و خلاصه انقدر گنگه و انقدر توش از خودمون تعریف کردیم که خدا میدونه😭😂 صفت 'ارباب جوان' برای یوهان، 'سریع ترین مبارز کل آمریکا' برای ریون و رایلی ای که سال 2013 ایرپاد اختراع کرده، و حالا من و آتری و آرمیتی در واقعیت:کسایی که هیچ عنی به عنشونم نمیگیرتشون و تنها راه خالی کردن عقده هاشون فیکاشونه-

بگذریم، یادتونه سر نشانه یک گفته بودم بهمون نون پنیر میدن؟ امروزم دادن و گاددد من دلم تنگ شده بود براشششTTTTTT اصن به عشق همون نون پنیره میمونم درس میخونم-

خلاصه که همین، منتظر روزهای آینده باشیددد:>

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۹ ]
    • Univērse
    • Wednesday 1 March 23

    What happened Today?


    (از اونجایی که آیلار گفت اسمشو اول همه بگم، شما یه آیلار اینجا داشته باشید تا بعدا🚬)

    سلام!*-* به روزنوشت یکی از پرفکت ترین روزهای من خوش اومدین3>

    شاید بعضیاتون بدونین بعضیاتونم نه ولی ما امروز اردو رفته بودیم دماوندD: و خلاصه من ساعت هفت و‌ ربع با یه کوله پر خوراکی رفتم مدرسه و بعد از اندکی اسکل بازی با دوستان، رفتیم توی اتوبوس صورتی گشنگمون نشستیم-

    حالا این وسط، اکیپ آیلار اینا(شامل آیلار، رومینا، درسا، ریحانه، مانیا، سوگند، ساناز، صنم، حورا و مهدیس) اسپیکر و آهنگ آورده بودن. توی راه رفت سری اول آهنگارو گوش دادیم از ضبط خود اتوبوس، و تنها آهنگایی که تو این دوساعت راه من می‌شناختم تهران توکیو ساسی و فرست کلس کوروش بودنTT xD و تمام مدت من و درسا و مشکات داشتیم هیچی نمیفهمیدیم و باید بگم تنها کیپاپرای جمع بودن بین یه لشکر آهنگ فارسی گوش دهنده خیلی دردناکه....... هی داشتیم میگفتیم کاشکی تمپو و مانستر میذاشتن-

    این وسط من به آرمیتا اشاره نمیکنم که با اون جیغ و عربده بچها و جیغ و عربده من و درسا و مشکات کنار گوشش خیلی ریلکس و آروم خوابیده بود😭😂

    حالا تصور کنید من و درسا داریم دستامونو با نشانه خشونت خانگی(🤚🏻✊🏻) از پنجره میبریم بیرون و عربده میزنیم یکی مارو نجات بده، بعد یه عده دیدنمون و قشنگ پشماشون ریخت😂😭😂😭😂😭😂😭

    خلاصه رسیدیم و پشمام عجب جای خفنیه:::))) رفته بودیم یه اردوگاهی و اونجا هم دریاچه داشت با این قایق پدالیا(به من و دریا و یاسمین خیلی خوش گذشت-) و هم سالن تیراندازی(دریا موفق شد دوبار به یه نقطه روی هدف بزنه و تیراش افتادن روهمدیگه، نازنینم وسط زد:> دریارو مسخره میکردم میگفتم خبرت تو اسنایپر گروهمی تو فیک) و ما تا ظهر از بس اینور اونور رفته بودیم پاهامون نا نداشت-

    بعدش یه دور‌ رفتیم از سوپری جلوی اردوگاه دلستر و کرانچی خریدیم و راتا پاسورشو درآورد و چند دست هفت خبیث زدیم با مجازات برای بازنده که شیک زدن بود:> و باید بگم نازنین سنگ تموم گذاشت و تا لحظه آخر از جون و دل شیک زد-

    قصد داشتیم پوکر هم بازی کنیم ولی به دو دلیل (۱.من و راتا تنها کسایی بودیم که بلد بودیم، ۲.حوصلمون سر رفت) بیخیال گشته و سمت سالن ورزشی رفتیم که زمین فوتبال داشت و با ریاضیا فوتبال و وسطی بازی کردیم~~~

    بعد از اینکه همه مون نفسامون برید، برگشتیم سمت همون جایی که بودیم و جرات حقیقت بازی کردیم تا ناهار بخوریم و یه مینی دراما راه انداختیم با یاری و همکاری همدیگه- که بعد بیخیال شدیم و رفتیم به اون دوست عزیز گفتیم که ج ح بوده😭😂

    حالا این وسط دریا گیر داده بود به یه جرات ناموسی برای من:::))))) خداروشکر بیخیال شد-

    و در حسن ختام اونجا بودنمون، با اون اکیپ ادغام شده و مافیا بازی کردیم~~ من متوجه شدم اصلا بلد نیستم نقش حرفه‌ایو بازی کنم- دست دوم مردم😭😂 و باید بگم حورا و مانیا وقتی وسط بازی شهرن و حرص میخورن خیلی بامزه میشنTT xD صدای صنمم از بس به مرده‌ها گفته بود خفه شن گرفته بودTT xD

    سه و نیم رفتیم تو اتوبوس و تا وسطای مسیر اونقدرا خوش نگذشت، تا لحظه ای که آهنگا از سمی و قدیمی و‌ فارسی، انتقال پیدا کردن به انگلیسی و حقیقتا انتظار که نداشتید نرم وسط؟:::))) دریا میگفت هستیم اومد تکمیل شدیم-

    تا جایی که حافظه‌م یاری کنه، اول Senorita شان و کامیلا بود که من رفتم با هانیه وسط اتوبوس یه نیمچه تانگو رقصیدیم و یاسمین اون وسط:بچچ پارتنر منو ندزددد

    بعدش New rules دوا لیپا(یه مشت جوگیر عربده زن ریخته بودیم وسط)

    Say my name بی بی رکسا که اینجا بچهای اونیکی اکیپم اومدن وسط:>

    Without me هالزی که حورا و ریحانه و درسا وسط اتوبوس بهمون پیوستن و زد به سرمون-

    Don't show up دوا لیپا که سر اینم حسابی رد دادیم

    ولی تیر خلاصو Bad guy بیلی زد که میتونم بگم همه اتوبوس با اینیکی میخوندن::)))

    بعدش we don't talk anymore که منوساناز روش گیر داشتیم، shape of you اد شیرن و I found myself in a ship position که وسط اینیکی دیگه رسیدیم مدرسه-

    پلی لیست برگشت>>>>> جوری که همه مون رد دادیم و واقعا خیلی خوش گذشت، خیلی زیاد. جوری که الان با وجود خستگی شدیدم و پاهام که نا ندارن بازم دارم عر میزنم:>

    یه سری اتفاقاتم دیروز افتاد که تو کامنتا براتون تعریف میکنم3>

     

    +going so fast baby, so fast baby

    ++من و آرمیتا داشتیم خیلی جدی درمورد فانتزی های دارکمون حرف میزدیم که یادمون اومد معاون پرورشیا دقیقا جلومون نشستن.

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۶۶ ]
    • Univērse
    • Sunday 26 February 23

    What happened this week? #2


    عجب هفته ساکتی بود این هفته. نه جنگی، نه دعوایی، نه درامایی..

    دوشنبه تولد نازنین بود و براش تولد گرفتیم تو مدرسهTT شکیبا براش کیک درست کرده بودددسمشپشم و گایز بلیو می خیلی فاکینگ خوشمزه بود به کیکه میدم:))) و من براش یه دفترچه هری پاتر گرفته بودم و یه مینی دفتر تاتا، با یه سناریو کوچولوی تهکوکTT

    امروز سر ورزش مافیا بازی کردیم و گس وات؟ اینجانب پدرخوانده بودم و با افتخار و گودرت تا آخرین لحظه بازی دووم آوردم و باعث برد تیم شدم✨✨✨ و گایز باید قیافه حورا که تمام مدت به من تارگت میزد و تهش مرد رو وقتی شب شد و سرمو آوردم بالا که شات کنم می‌دیدید:))) یه فاک عمیقی بهم نشون داد که به سختی جلوی خندمو گرفتم😭😂 من و آیلار و هستی توی یه تیم بودیم و وقتی بردیم آیلار بغلم کرد و من اون لحظه:دستگاه الکل پاشی کجاست برم سرتاپامو ضدعفونی کنم..

    حورا و ساناز بهم گفتن خیلی ریلکس بازی میکنم و ریحانه هم تا آخرین لحظه اینجوری بود که:I kill you و من:فعلا که من اینکارو کردم^^

    خلاصه که دلم میخواد یه بار باهم مافیا بازی کنیم بچه‌هاT - T

     

    +گشنمه ولی همین الان شام خوردم

    ++باز منو آوردن شمال و به معنای واقعی کلمه تک تک برنامه ریزی های من برای امروز رو به هم زدن و حتی لپتاپمو نیاوردن::::)))))

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۵ ]
    • Univērse
    • Thursday 16 February 23

    Valentine day💌

    ولنتاینه، و با خرسندی اعلام میکنم ما همچنان سینگلیم🤝

    نازنین داره برای ایلیا بوم میکشه، هستی برای نیما کیف خریده، درسا و رومینا تا جون داشتن عن بازیاشونو کردن تو چشمامون، اونوقت من درحالی که ساندویچ نوتلامو گاز می‌زدم فیکمو می‌نوشتم و به این فکر می‌کردم که چقدر شاش دارم ولی حال ندارم برم پایین. زندگی خیلی سخته دوستان.

    ---

    وقتی امتحان زیست داری ولی امروز روز کارات‌ئه: کلیک

    طرح اولش رو سر امتحان با مداد کشیدم بعد سر خود زنگ زیست پررنگش کردم😭😂 به آدرینا نشون دادم گفت بیکاری دیگه😭😂 در کمال تعجب امتحانم خوب دادم-

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۱ ]
    • Univērse
    • Tuesday 14 February 23

    پستی بدون سر و ته #37

    1.بخش زیادی از زنگ زبان رو به بازی حدس کلمه با آهنگ پرداختیم خیلیم خوش گذشت- 

    2.گشنمه

    3.برا تولد نازنین مینی سناریوی تهکوک نوشتم و باید بگم بدون آهنگ خیلی کار سختی بود-

    4.سبز، لیمویی یا یاسی؟

    5.قالب جدیدم از چه گروهی باشه😭😂 تقریبا از همه فیوام قالب زدم- گرل باشه یا بوی؟

    6.یه قالب داشتم هدرش جونگین بود تمشم سبز بود، اون با قالب چانزرومم فیوریتامن-

    7.تهران سفید پوش خیلی قشنگه~~

    8.هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان. نفس‌ها ابر، دلها خسته و غمگین، درختان اسکلتهای بلور آجین، زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه، غبار آلود مهر و ماه، زمستان است.

    9.الان سه نفر سه هفته ست میخوان برام یه فیک ایمیل کنن هنوز نکردن😭😂 بمیری جمهوری اسلامی الهی که همه مونو برگردوندی ده سال پیش

    10.ریاضیامون خیلی ماستن بلیو می.

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۵ ]
    • Univērse
    • Sunday 12 February 23

    Midnights

    گاهی با خودم حس می‌کنم بیان مثل کشوریه که نیمه‌شب هاش از ساعت نه شروع می‌شه، چون از اون تایم به بعد دیگه هیچکس اینجا آنلاین نیست. اما من همچنان به گذاشتن پست هام هروقت که بخوام ادامه می‌دم~

    نمره‌هام افتضاح نشدن اما خیلی خوب و محشر هم نشدن، هیچ محدودیتی برای لپتاپم/گوشیم بیشتر از اینی که الان هست اعمال نشد خداروشکر و فعلا در خدمتتون هستم.

    برف اومد و‌ تمام مدتی که زنگ ورزش داشتیم رو با برف بازی گذروندیم. یه نیمچه کبودی روی گونه چپم به لطف ضربه زیبای حورا به چشم می‌خوره و مطمئنم خودمم چشم سانازو کبود کردم چون تا قبل از آتش بس فقط میزدم به صورتش:::))) موهای همه‌مون خیس خالی بود و وقتی برای زنگ ریاضی اومدیم بالا کل کلاس بوی نا می‌داد. از اون روزایی شد که هیچوقت فراموش نمی‌شه.

    از شیش قسمت وانشات جدیدم، دو قسمت و مقدمه‌ش رو تایپ کردم. حالا وقتشه شنبه نازنینو اغفال کنم بقیه‌ش رو برام تایپ کنه چون خودم با همین سرعت تا دوسال دیگه‌هم تمومش نمی‌کنم. فقط بگم خیلی چیز جذابی شده~~

    وقتی توی حیاط بودم و توی اون مدتی که همو نمی‌زدیم، لحظه‌ای به بارش برف خیره شدم و چرخیدن و درخشیدن دونه های برف زیر نور رو نگاه می‌کردم و یاد این بخش از آل تو ول افتادم؛ 

    'Cause in this city's barren cold, I still remember the first fall of snow
    And how it glistened as it fell, I remember it all too well

    و به این فکر کردم که اسکارلت می‌دونست ربکا چطور به یاد می‌یاردش. به اولین کسی فکر کردم که این ورژن از آهنگ مورد علاقه‌م رو براش فرستادم.

    حالتون چطوره؟ چه خبرا؟ برام تعریف کنین. 3>

     

    +نسبت به سه تا آیدل دختر خیلی حس نزدیکی دارم. اولیویا، جیزل و شوهوا.

  • ۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۲ ]
    • Univērse
    • Thursday 9 February 23

    بهترین تصمیم این هفته‌م

    هروقت با دوستای صمیمیتون، درحالی که صندلی عقب ماشینشون نشستید و مامان بابای دوستاتون جلو نشستن، سه نفری فیک اسمات خوندید حرف از لجند بودن بزنید.

    ---

    من:دیانا میتونی بیای جلوی سردر دانشگاه تهران؟

    دیانا:آره من الان اونجام، شما کجایین؟

    من:

    من:چیزه، هنوز نرسیدیم-

    آتری و آرمیتی:از خنده منفجر می‌شن'

    ---

    من:وقتشه فیلم بگیرمممم

    آتری:یکی هستیو متوقف کنه.

    ---

    مطمئنم دیانا و آتری فکر می‌کردن اگه کنار هر فاکینگ دست‌فروشی نمونن و دونه دونه کتاباشو نگاه نکنن رسالتشون رو در باب ذات الریه گرفتن من و آرمیتی انجام ندادن.

    ---

    رفتیم تو یه کتابفروشیه، طرف تا مارو دید گفت مانگاها این‌طرفن TT xD قشنگ از تیپامون مشخص بود چی گوش می‌دیم-

    ---

    رفتیم تو یه کتابفروشی خفن، نمی‌دونم چرا و به چه شکل ولی بحث آیلار اومد وسط و آتری گفت میشه با اسم آیلار بهترین روز هفته‌م رو خراب نکنین؟xD

     

    +ولاگ گرفتم ازش، می‌ذارم براتون:>

  • ۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۷ ]
    • Univērse
    • Friday 3 February 23

    پستی بدون سر و ته #36

    1.رزی دارلینگ توی Coping می‌گه I miss waitin' for you in the lobby of your old apartment و می‌دونی چیه؟ منم یه روزی خسته می‌شم. ولی شاید اون موقع منتظر تو نشستن تبدیل به روتینم شده باشه. زمانی برسه که دیگه نتونم منتظرت نباشم. اون موقع ـه که بخش بعدی آهنگ یادم می‌آد.. Now that you're gone It's my fault, I'm so lost

    2.پلی لیست از این خفن و گنگ تر دیده بودید انصافا؟:)

    3.قراره پاره شم بچه‌ها. یه داستان، یه نمایشنامه همون داستان، کمک کنم به نازنین که فیلم کوتاهشو بسازیم، مقاله تاریخ با دیانا، اونیکی مقاله روانشناسیه درمورد تد باندی،یه رزومه ام باید برای کارافرینی بنویسم، تازه درسم باید بخونمT^Tفقط دعا کنین زنده در بیام.

    4.عربی 17 شدم دارم پر در میارم-

    5.یکیتون بیاد یه خلاصه از اخبار کیپاپ بده به من...

    6.دیدین بلاک بری با لونام چیکار کرد؟:))))

    7.لوکاس برگشتTTTTTTTTTTT

    8.من تازه فهمیدم داییم راک گوش می‌ده پشمام ریخته.

    9.درسا امروز گفت بهم می‌خوره یه خواهر بزرگتر داشته باشم"))

    10.بیاید بهم چندتا کتاب معرفی کنید فردا که می‌رم انقلاب بخرم:>

    11.Please don't let me shine, don't let me down..

    12.اونیکی فیکمم داره تموم می‌شه من هنوز اولیه رو کامل تایپ نکردم-

    13.من و دونفر دیگه امروز تنها کسایی بودیم که سوال امتیازی ریاضیو حل کردیم، بعد بچها اینجوری بودن که پرام آیلین رو نکرده بودی، دبیرمون همون لحظه:نه شما نمی‌دونید من می‌شناسمش-

    14.واقعا کلاسای ریاضی روحم رو بهم برمی‌گردونن. شماها نمی‌فهمید من تا پارسال تنها بخش ریاضی که دوست داشتم هندسه بود الان عاشقش شدم:::::::)))))))

    15.هفته دیگه کارنامه میدن- یهو دیدین نیومدم بدونین بعد دیدن نمره‌هام تو زمین چالم کردن-

    16.مامان بابای من اوایل امسال اینطوری بودن که آره پنجشنبه ها تمام مدت می‌تونی بری پای لپتاپت، بعد الان شده تا قبل از 9، بابام امروز می‌گفت اگه درس نخونی کمترم می‌شه:/// من اگه نخوام درس بخونم اگه کل وسایلمم ازم بگیرید نمی‌خونم، همین تنها تفریحمم می‌خوان بگیرن ازم؟

    17.واقعا مسخره‌ست که فکر می‌کنن اگه اینترنت نداشته باشم متحول می‌شم یهو درس می‌خونم. اگه بخوان این رویه رو جلو ببرن کلا لای کتابامم باز نمی‌کنم.

    18.مامانای شما ام وقتی می‌بینن هدفون رو گوشتونه بیشتر صداتون می‌کنن؟-

    19.واقعا دارم از بی وی‌پی‌انی روانی می‌شم::::))))))) بیاید بهم پروکسی بدید سرجدتون

    20.آخرش انقدر فایرفاکس و کروم حرصم می‌دن که لپتاپو از پنجره پرت می‌کنم بیرون:/

  • ۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۰ ]
    • Univērse
    • Thursday 2 February 23

    what happend this week

    من و آتری و آرمیتی، معمولا تا بخشی از مسیر رو باهم پیاده می‌ریم. تو فاصله بین دم در مدرسه و اولین کوچه‌ای که دم مدرسه‌ست(حدودا 10-15 متر) که تازه راه افتادیم و از محدوده مدرسه خارج شدیم همیششهههه یه گندی میزنیم یه جوری میرینیمTT xD

    اولین بار:آتری داشت میگفت خب کیر سگ چرا باید انقدر خایه مال باشه که یهو نیکتا و باباش با موتور از کنارمون رد شدن و نیکتا گفت سلام هستی. از اون روز آتری دیگه تو چشمای نیکتا نگاه نکرده-

    دومین بار:من مامان درسا رو دیدم و بهش گفتم "خداحافظ خاله" و اونم گفت "خداحافظ عزیزم" و سی ثانیه بعد من:چرا گفتم خداحافظ.....

    سومین بار:آرمیتی بلند گفت خداحافظ دیانای بمال و دیانا داشت با باباش حرف می‌زد-

    چهارمین بار:داشتیم درمورد این حرف می‌زدیم که چه تر درخشانی تو نمره‌هامون زدیم که یهو دیدیم دبیر شیمی‌مون دقیقا جلومون داره راه می‌ره و حتی بهمون سلام هم کرد:::))))))))

    پنجمین بار:داشتیم درمورد این حرف می‌زدیم که من و آرمیتی باید سالن ناخن و تتومون رو تو پارک دم مدرسه باز کنیم و من گفتم تازه یه دوست پارکی هم داریم بهمون مزه می‌رسونه و وقتی یکم از اون محل دور شدیم آتری گفت حدیثه(عرزشی کلاس) و مامانش جلومون بودن.

    ششمین بار(امروز):داشتم درمورد این حرف می‌زدم که همین 16/5 که برای شیمی گرفتم کلامو می‌اندازم هوا و فهمیدیم یه اکیپ دوازدهما جلومونن و همشون خیلی بد نگاهمون میکنن-

    ---

    من دیروز صبح:خب..به نظر می‌یاد امروز روز آرومی باشه.

    کائنات:خب دوستان وقتشه یه روز پر از اتفاق بسازیم!

    گایز باورتون نمی‌شه ولی ریحانه وسط کلاس زیست حمله عصبی بهش دست داد..چون صبح ادبیات بدون خبر امتحان گرفته بود و اون روز زیست و دینی هم امتحان داشتیم، و قشنگ دست و پاش قفل کرده بود نبضش خیییلیی بالا بود و صورتش سفید سفید شده بود، حرف نمی‌تونست بزنه و نفس تنگیم داشت، خلاصه که مارو فرستادن پایین تو کتابخونه و این وسط یکی باید رومینارو می‌گرفت با اون کولی بازیاش:/ تهشم من رفتم یکم بغلش کردم که آروم باش بابا دو روز دیگه باهم بهش می‌خندین چیزی نیست، و دبیر دینیمون وقتی دید وضع اینجوریه گفت اشکالی نداره و یک ساعت کلاسو فقط باهم حرف زدیم و دردودل کردیم و به جای امتحان گرفتن داوطلبی ازمون پرسید و گفت سه شنبه بعدی درس جدیدش رو امتحان می‌گیره و خدای بزرگ نمی‌دونید چقدر عاشق این زنم من")))) بهترین دبیر دینی دنیاستTT

    حالا بیاید به مشاور جذابمون خانم دال اشاره نکنیم که می‌گفت حالا اشکال نداره الان امتحان دینی نده ده دقیقه دیگه بده://////// بعد افروشه جون که معرف حضور هست؟ دبیر زیست محشر پارسالمون، اومده بود توی صحنه داشت یکم کمک اینا می‌کرد، اینو که شنید گفت خب حالا دال تو ام ول کن دیگه- فرق آدم با آدم قشنگ مشخصه")

    صبحش هم سر ادبیات از من و سما چون اعتراض کردیم برای امتحان نمره مستمر کم شدTT

    زنگ آخر زیست هم درس جذاب و کون پاره کن تولید مثل رو شروع کردیم-

    و بچه‌ها می‌دونستین اسم بیضه رو کردن خاگ؟؟ خاگگ آخهههه؟؟؟///// اینهمه اسم تو دنیاست خاگگگگگگگگگ؟؟؟ به تخم مرغ میگن خاگگگ لعنتیاااTT xDD

    این وسط هستی از این تلفن باربیا آورده بود وقتی دبیر رفت بیرون ماژیک بگیره صداشو درآورد کلاس ترکیدTTT xDDD

    ---

    تنها مبحث فیزیک که من کاملا و بدون هیچ مشکلی فهمیدمش و تمام تمریناشو دارم خیلی راحت حل می‌کنم:قانون دست راست^^

    خود وفادارم پراش ریخته بود می‌گفت یا خدا پس الکی نمی‌گفتی اینو خوب یاد گرفتی-

    ---

    زنگ آخر فیزیک من معده‌درد داشتم(از استرس) و اومدم بیرون یکم هوا بخورم، دیدم دهمیا پایین برا ورزش. رفتم اونور یکم با مُهَنا(امیدوارم اسمشو درست نوشته باشمTT) و دینا و موانا(آره بچها اسمش مواناست:))) بریم بمیریم بخدا) و یکی دونفر دیگشون که اسماشونو نمی‌دونم حرف زدیم، یکم بعدش آتری که شیمی داشت و اونم حوصلش سر رفته بود اومد پایین. بحث کشید به اینکه خباز به دهما گفته آره شماها همجنس بازید و نباید با یازدهما دوست باشید و اینا، یهو مهنا گفت دوتا از یازدهمارو دیده که زنگ ناهار دو روز پیش قشنگ روهم بودن و رفتن تو المپیاد درم بستن:))))) و ما یه حدس کاملا واضح داریم درمورد اینکه اینا کی بودن(خواستید بیاید خصوصی بهتون بگم اگه بچه‌هامونو می‌شناسین) و موانا گفت دیده یکی از یازدهما با یکی از دهما ریخته بودن روهم تو حیاط:))))))) و گفت ببینه می‌شناستش ولی اسمشو نمی‌دونه یکمم مشخصات داد ازش، و من و آتری و آرمیتی و دیانا و ریحانه و ویانا و ملیکا کل زنگ ناهار رو به تهیه لیست مظنونین گذروندیم-

    حالا ته خلاف من وقتی دهم بودم ام‌پی‌تری پلیر آوردن مدرسه و جاساز کردن هندزفری بودTT

    ---

    صنم فاکینگگگ 18 میلیون تومننننننننن پول دادهههههههه کتاب زبان اصلی هری پاتر خریدهههههههههه

    خببب بچچچچچچچچچچچچچ اون پولو می‌دادی یه چیز بهتر می‌خریدیییییی

    تازه کلی وسیله از هری پاتر داره..جعبه موسیقیشو داره، اکشن فیگور مک‌گوناگال و دریکو داره..چوبدستی دریکو و بلیط قطار هاگوارتزم داره..اونوقت من کلا یه چوبدستی دارم که خودم با چابستیک سر زنگ کار و فناوری نهم آنلاین درست کردم، با دو سه تا پوستر هافلپاف که الان به هیچ دردی نمی‌خورن چون گروهم عوض شدهTT

    آروم باش هستی تو حداقل آلبوم کیپاپ داری....TT

    ---

    وقتی خونه مجردی گرفتم، یه دیوار کامل خونمو با عکس کاور آلبومای مورد علاقه‌م پر می‌کنم. صفحه گرامافونم می‌گیرم نقاشی می‌کنم با تم کتابای مورد علاقه‌م. TT

    ---

    جمعه می‌خوایم با بچها بریم انقلاب کتاب بخریم~~

  • ۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۷ ]
    • Univērse
    • Wednesday 1 February 23

    Who the fuck is ava?

    1.دارم می‌رم سمت حیاط پشتی. یکی از دهما جلومو می‌گیره. "تو همونی که اولدرو نوشته؟" سعی می‌کنم جلوی ذوقمو بگیرم. "بله."

    2.غذامو برداشتم و دارم برمی‌گردم بالا. یکی از دهمای تجربی که می‌شناسمش یهو میپرسه "بازم فیکشن می‌نویسی؟" "مینویسم!" "چنلت یا دیلیتو بدش خب برم بخونممم" "عسل داره، ازش بگیر. یا میخوای بیا بالا خودم برات بنویسم." وقتی دارم از پله‌ها می‌رم بالا یه لبخند احمقانه روی صورتمه.

    3."بچهااا معروف شدممم" قضیه رو تعریف می‌کنم. شین می‌گه "هه ایدش از من بوده." "نه، تو فقط آهنگشو فرستادی. من از قبل اون آهنگ ایده‌ش رو داشتم." به این فکر می‌کنم چی باعث می‌شه فکر کنه ایده رو بهم داده.

    4.با خودم فکر می‌کنم باید بهش بگم. یادم می‌آد نیست.

    5.با هستی داریم محلول آمونیوم سولفات و باریم کلرید رو هم می‌زنیم. می‌ریم توی بالکن آزمایشگاه. به پایین نگاهی می‌اندازم و می‌گم "از فانتزیام با یه نفر این بود که بریم پشت بوم تف کنیم رو سر ملت." با ناباوری نگاهم می‌کنه و می‌خنده. باد سرد می‌پیچه لای موهام. یاد All too well می‌افتم.

    6.یه پلی لیست مشترک، یه پلی لیست خطاب بهش، یه پلی لیست که به خودش دادم قبلا و یه پلی لیست برای فانتزی مشترکمون. مشخص نیست احساساتمو با آهنگ بیان می‌کنم؟ البته که هست.

    7.I think I've seen this film before, and I didn't like the ending

    8. Soy Kaprichosa chica~

    9.من هنوز نمی‌دونم فیک جدیدم رو پارت پارت می‌خواید یا فول.

    10.حس لحظه ای که آهنگای قدیمی‌ت رو دوباره گوش می‌دی>>>>>

  • ۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۵ ]
    • Univērse
    • Monday 30 January 23
    ᴡᴇʙ ʙɪʀᴛʜᴅᴀʏ﹕ ₉₈/₀₇/₀₄
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    گمشده در جهان سرمه ای رنگ پنتاگون
    شیفته 12 رنگ افسانه ای ماه
    صاحب این وبلاگ به مقادیر زیادی کیپاپ، فن فیکشن، انیمه و کیدراما برای تنفس احتیاج دارد!
    گلبرگ های ساکورا و لوندر های آبی توی جنگلی که قلبش با عشق به آدما می تپه~
    ----
    میدونین چیه؟ من همونقدر کنترل انتخاب افکارم رو دارم که کنترل انتخاب اسمم رو داشتم.
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)