یادگاری، از شما به من.

برام بنویسید، جمله های کوتاه بگید، عکس بفرستید، لیریک آهنگ بفرستید، یه چیزی توی کامنتا بهم بدید که شمارو برام یادآوری کنه. لطفا.

شاید تا مدتها آخرین خواسته ای باشه که ازتون دارم.

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۲ ]
    • rio
    • Friday 7 July 23

    be honest

    If I love you was a promise, would you break it if you're honest?

  • ۱۱
    • rio
    • Thursday 6 July 23

    دائمی.

    بیبی هیچی دائمی نیست حتی حس بین ماپس نمون پای چیزی که میدونی اشتباست مننیستم آدمش لطفاً زندگی تو نسپرش به بادبیبی هیچی دائمی نیست حتی عطر پیرهنتکه میره از روی پتوم و خاطرت رو می برهمن قول میدم کنم یه چند ماه بالشو بغلاما آدما دروغ میگن تو نکن باورشهیچی دائمی نیست حتی قرض و زهرماردوز میره بالا فقط یه روز دستت میده کارپس دل بکن از اون خشاب لعنتیشب رو جای قرص کنار رویاهات بخواب

    تو میری پی زندگیت من پی مردنمما به هم نمیریسم میره اسمت از سرمدروغ میگن آدما تو باورش نکنیه روزی میزنم صداتو بر می گرده دخترم..

     

    +یکی از بهترین کاپل هایی که می‌شناسم لقبی که بهم دادن دائمی‌ئه. اینکه هیچی دائمی نیست ولی ما هستیم. (=

    ++با موهام خداحافظی کنید که فردا کات میشن~

  • ۱۲
    • rio
    • Tuesday 4 July 23

    let's read ur secrets

    عزیزای دلم سلام، حالتون چطوره؟ روزهاتون چطور می‌گذره؟

    برگشتم با پست رازهاتون-پارت دوم- و خب خیلی حرفی نمی‌زنم، بریم بخونیم هوم؟ (=

    هنوز هم می‌تونید رازهاتون رو برام بفرستید، به پست اضافه‌شون می‌کنم 3>

    تپ تپ کنید روی ادامه مطلب ^^

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۹ ]
    • rio
    • Tuesday 4 July 23

    Ye Psycho-Sami Low

    Ye Psycho
    Sami Low
    Magic Spirit
  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۹ ]
    • rio
    • Saturday 1 July 23

    اسکارلت عزیزم؛

    اسکارلت عزیزم؛

    ستاره ها توی آسمون می‌درخشیدن. وایساده بودیم روی پل و بهشون خیره شده بودیم.

    گفتی «عجیب نیست که ماهو نگاه نمی‌کنیم؟» شونه بالا انداختم و گفتم «ماه همیشه هست، ستاره‌هان که کشف نشدن.» نگاهم کردی و خندیدی. فکر کردم به این می‌گن یه خنده حسابی.

    یه شب تابستونی بود، نه خیلی گرم نه خیلی سرد. انقدری گرم بود که چندلحظه قبل با بستنی خودمونو خفه کرده باشیم و انقدرم خنک بود که از گرمای هوا غر نزنیم. باد خنک دریاچه موهامونو به رقص دونفره با موسیقی موج دعوت کرده بود. دستام بین دستات جا گرفت. «انگشتام سردن.»

    «برات گرمشون می‌کنم.» گفتی و دوباره خندیدی. سرمو روی شونه‌ت می‌ذارم و چشمامو می‌بندم.

    درست لحظه‌ای چشمامو باز می‌کنم که ساعتم نزدیک 12 شب شده. صورتتو بین دستام می‌گیرم و به چشمات نگاه می‌کنم. چشمای جادوییت. «تولدت مبارک اسکارلتِ ربکا.»

    حالا که برات می‌نویسم، خاطره روزی که تولدت رو کنار دریاچه بهت تبریک بگم خیلی واضحه. مثل همه اون خاطره‌هایی که نساختیم ولی هردومون یادمونه. تولدت مبارک. هزار و هزار و هزار بار. بیشتر از این رو قلمم کفاف نمی‌ده. حتی جوهر خودکارمم برای بیان احساساتم نفس کم می‌یاره.

    تولدت مبارک جانان من. دوستت دارم اسکارلت شیرینم.

    با عشق؛

    ربکای تو.

  • ۱۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۵ ]
    • rio
    • Thursday 29 June 23

    Ur secrets pt.2

    سلام خوشگلای من، حالتون چطوره؟ تعطیلات چطور می‌گذره؟

    قدیمی‌ها بین دنبال کننده‌های من حتما پست رازهای اول من رو یادشونه. پستی که توش ازتون خواستم رازهاتون رو شناس یا ناشناس بهم بگین و بعد با راز خودم همشونو بدون اسم گذاشتم توی یک پست، تا بتونیم همو درک کنیم و حداقل حس کنیم تنها نیستیم و همه چیزی دارن که میخوان فراموشش کنن.

    حالا، طبق خواسته مستقیم ویولت عزیزم و البته درخواست‌های دیگه خودتون که از این سری پستا دوست داشتین تصمیم گرفتم دوباره بذارمش. رازهاتون، حتی رازهای بقیه، اعتراف‌هایی که توی وجودتون نگه داشتین و چیزایی که آرزو می‌کردین می‌تونستین فراموش کنین رو برام بنویسین و مطمئن باشین همشون save می‌مونن.

    ناشناس فعاله، خصوصی بازه، کامنت‌ها روی تاییدن(که اگه دستتون خورد خصوصیو نزدین مشکلی پیش نیاد) و از طریق این لینک هم می‌تونین برام بنویسین.

    می‌تونید بیش از یک راز ارسال کنین اصلا موردی نداره چون خودمم چندتا راز از خودم می‌ذارم تو پست.

    اگر بهم اعتماد داشتین و ذکر کردین کی هستین یا اومدین خصوصی و با هویت خودتون رازتونو گفتین منم وقتی پست رو منتشر کردم بهتون می‌گم کدومشون مربوط به خودمه :)💙

    دوستتون دارم تا بی‌نهایت، منتظرم. 3>

  • ۱۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۲ ]
    • rio
    • Sunday 25 June 23

    Fly like an Angle.

    هنوز احساس تنهایی میکنم ولی این تقصیر تو نیست
    فقط فکر کردن در مورد یه نفر
    و امشب آهنگ خوندن
    تو گفتی که تنهایی اما یه چیزی درست نیست
    اگه اینجوری پیش بریم تو دلتنگم میشی
    (بزار اشکام فرو بریزن) اوه شب اینجا خیلی گرمه ولی قلبم با تو هنوز سرده
    (بیا با هم برقصیم)ما همو از صمیم قلب دوست خواهیم داشت انقدر که خون هامون یکی بشن
    (بزار اشکام برقصن)
    هنوز متوجه نشدی تنها کاری که میکنی اینه که بهم بگی چقد تنها به نظر میام
    میخوای با من ازدواج کنی؟"بله" جوابی نیست که بخوای به من بدی، چی از من میخوای؟
    بیا یه نگاه به گناه های قبلمون بندازیم، هیچ خوب و بدی وجود نداره
    ما خیلی دور شدیم پس بزار تا آخرش بریم
    به من نگاه کن، به من نگاه کن، به من نگاه کن
    تو گفتی یکم آروم بگیر،
    بغلم کردی و گفتی نمیخوای بهم آسیب بزنی
    تو هنوز منو کامل نمیشناسی
    (بزار اشکام فرو بریزن)اوه شب اینجا خیلی گرمه ولی قلبم با تو هنوز سرده
    (بیا با هم برقصیم)ما همو از صمیم قلب دوست خواهیم داشت انقدر که خون هامون یکی بشن
    (بزار اشکام برقصن)
    مثل یه فرشته بچرخ و پرواز کن، شیطان به من چسبیده
    (بیا با هم برقصیم)
    مثل یه فرشته بچرخ و پرواز کن تا زمانی که هردومون بمیریم
    (بزار اشکام برقصن)
    به بالهام نگاه کن، اونا شکستن. این هدیه ایه که کاراهای تو بهم دادن
    اوه عزیزم، نمیخوام برام گریه کنی
    چه خوب و چه بد، تو باید به چیزی برسی که لیاقتشو داری
    تو نمیتونی منو پاک کنی
    (بزار اشکام برقصن)اوه من نمیخوام اشکهای تورو فراموش کنم، تو هنوز قلب منو توی دستات داری؟
    (بیا با هم برقصیم)مهم نیست میگن چقدر احمقی، بازم تو یه شب بارونی برگرد
    (بزار اشکام برقصن)
    مثل یه فرشته بچرخ و پرواز کن، شیطان به من چسبیده
    (بیا با هم برقصیم)مثل یه فرشته بچرخ و پرواز کن، تا زمانی که بمیریم من به رقصین ادامه میدم
    بزار اشکام فرو بریزن

  • ۱۰
    • rio
    • Friday 23 June 23

    حواستون بهش باشه..

    این ترند نسبتا قدیمی شده ولی با توجه به اتفاقات اخیر که برای لونا افتاده و جوری که اکثر اوربیتا رفتن سراغ گروهای دیگه تصمیم گرفتم ریفرشش کنم:)

    آهنگشم که میدونید فیک‌لاوه.

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳ ]
    • rio
    • Thursday 22 June 23

    Red as hell

    کیم تهیونگ نگاهی به عکس‌های روی میزش انداخت و بلند گفت:"یکی اینجا داره هممونو بازی می‌ده."
    ستوان یون جونگهان سرشو بالا آورد. موهای مشکی بلندش رو عقب زد و پرسید:"چطور ممکنه یهو به این نتیجه رسیده باشی سروان کیم، اونم وقتی چهار ماهه روی این پرونده لعنتی کار می‌کنیم؟"
    ستوان پارک سونگهوا کراواتش رو کمی شل‌تر کرد:"منظورتون چیه؟"
    تهیونگ با جدیت جواب داد:"بیاید یه دور جزئیات پرونده رو مرور کنیم."
    گروهبان شین ریوجین که از ابتدای جلسه ساکت بود حلقه نقره‌ای رنگی که همیشه توی انگشت اشاره دست چپش بود رو چرخوند و گفت:"بسیار خب. پنج تا جسد توی چهار ماه گذشته پیدا شدن. اولین جسد مال هوانگ یجی، پرستار ۲۲ ساله‌ست، توی کوچه‌ای نزدیک به محل کارش یعنی بیمارستان هانیو پیدا شده. آلت قتاله چاقوی بزرگی بوده که توی گردنش فرو رفته و بعد کنار جسد انداختنش."
    جونگهان ادامه داد:"جسد دوم مربوط به کیم سونوی ۱۷ ساله می‌شه و توی کوچه نزدیک به مدرسه‌ش پیدا شده. آلت قتاله اینبار یک آجر بوده که به سرش برخورد کرده. مقداری از خون یجی روی بدن سونو پیدا می‌شه که این دو قتل رو بهم وصل می‌کنه." همزمان خودکار مشکیش رو بین انگشتاش می‌چرخوند.
    "سومین جسد مربوط به کوان سونیونگ ۲۵ ساله‌ست که دانشجوی دندون‌پزشکی بوده. جسدش توی کوچه نزدیک دانشگاه ملی سئول پیدا شده و آثار خفگی با یک سیم روی گردنش دیده می‌شه که سیم مذکور کنار جسد افتاده. مقداری از خون سونو روی بدن سونیونگ پیدا می‌شه." سونگهوا با جدیت همیشگیش جواب داد.
    قتل چهارم رو هان جیسونگ، گروهبان تازه وارد تیم توضیح داد:"بدن بی‌جون چوی یونجون ۱۹ ساله، دانشجوی علوم آزمایشگاهی رو توی کوچه کنار فروشگاهی پیدا کردن که داخلش کار پاره وقت انجام می‌داد. با ضرب گلوله کشته شده و آلت قتاله کنارش پیدا شده و خون سونیونگ روی بدنش پیدا شده."
    در آخر، قتل پنجم رو خود تهیونگ یادآوری کرد:"آخرین قربانی ما ایم نایون، وکیل ۳۲ ساله‌ست که بدنش رو توی کوچه نزدیک به مرکز حقوقی محل کارش پیدا کردن. علت مرگ نوعی ماده شیمیاییه که گردن و صورتش رو سوزونده و راه نفسش رو بند آورده. خون یونجون هم روی بدنش پیدا شده."
    جیسونگ گفت:"هیچ مدرک یا شاهدی برای قاتل نداریم، هیچ انگیزه‌ای هم نداریم چون این قتل‌ها کاملا رندوم بوده‌ن، هیچ سرنخ، دی‌ان‌ای یا حتی پروفایل احتمالی برای قاتل نداریم، حتی نمی‌دونیم جنسیتش چیه، این یارو هرکی که هست خوب بلده آدم بکشه!"
    تهیونگ سر تکون داد:"دقیقا برای همین می‌گم دوست داره مارو بازی بده. حس می‌کنم داره مارو تماشا می‌کنه و از گیج شدنمون لذت می‌بره."
    "الان که گفتی منطقی به نظر اومد." ریوجین گفت. همه نگاهش کردن. تنها زن تیم ادامه داد:"اون قربانی‌هاش رو توی یک کوچه مونده به مقصدشون رها کرده، که نشون بده اونا نتونستن به جایی که می‌خواستن برن برسن. همینکارم داره با ما می‌کنه."
    سونگهوا با لحن تحسین آمیزی گفت:"خوشم اومد گروهبان، ایده جالبی به نظر می‌رسه."
    جونگهان سر خم کرد:"وایسید ببینم، منم یه تئوری دارم. شغل‌هاشون یکم زیادی مرتبط به پلیس نیست؟"
    "منظورت چیه؟" جیسونگ پرسید. جونگهان با حوصله ادامه داد:"پزشک قانونی، دندون‌پزشک، وکیل، آزمایشگاه، سونو ام به خاطر دبیرستانی بودنش و اشاره به کسایی که می‌رن دانشکده افسری، فقط مونده یه پلیسو بکشه که لیستش تکمیل شه."
    ریوجین سر تکون داد:"تحت تاثیر قرار گرفتم ستوان یون."
    تهیونگ به ساعتش نگاه کرد:"به نظرم کافیه، به نتایج بی نظیری رسیدیم. می‌تونید برید."
    -دوساعت و چهل و پنج دقیقه بعد-
    مرد، دستکش های لاتکسش رو توی دستش صاف تر کرد:"نمی‌فهمم، معمولا انقدر طول نمی‌کشید! ترکیب بوی عطرش و خون داره دیوونم می‌کنه."
    همراهش، زن جوون قدبلندی به آرومی هیسی گفت و بطری کوچیکی از جیبش درآورد:"زودباش جونگهان اوپا، قدم آخر مونده."
    برق انگشتر نقره‌ای انگشت اشاره‌ش از زیر دستکش‌هاش می‌درخشید. اجازه داد کمی از مایع سرخ رنگ توی بطری بیرون بریزه. مرد موهای مشکی بلندش رو کنار زد و کمی عقب رفت:"کافیه، ریوجین. به اندازه کافی جالب به نظر می‌رسه. مطمئنم کیم از این صحنه قتل جدید خوشش می‌یاد."
    زن کمی از خون پارک سونگهوا، قربانی جدیدشون رو توی بطری مشابه بطری قبلی ریخت:"وقتشه اینم به کلکسیونمون اضافه کنیم."

     

    +نیاز داشتم یه چیزی با این سبک بنویسمTT xD

  • ۹
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۵ ]
    • rio
    • Tuesday 20 June 23
    𝗦𝘁𝗮𝗿𝘁: 𝟗𝟖/𝟎𝟕/𝟎𝟒
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    اندر این گوشه خاموش فراموش شده
    کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
    باد رنگینی در خاطرمن
    گریه می انگیزد..
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)
    ---
    ما تو ایران زندگی می‌کنیم اینجا یا تا ۵۰ سالگی بچه سالی یا در آستانه رسیدن به سن قانونی خصلت‌های بزرگسالی توی شخصیتت غالب میشن ^^~