۴۶ مطلب با موضوع «#فـن فیـکشن ها و #کتـاب ها» ثبت شده است

Still Don't Know My Name Characters

بیاید در مورد جزئیات شخصیتای وانشات جدیدم که یه جورایی داستان بعد از Life رو بیان میکنه حرف بزنیم~

راستش نوشتن اینیکی زیاد طول نکشید"-" پتانسیل داشت خیلی طولانی بشه ولی نزاشتم..xDD

یادش بخیر کاملیا هم قرار بود تا عصر وقتی که شروعش کردم طول بکشه فقط..یه ماه کشش دادم.......

راستش تازه به این نتیجه رسیدم نوشتن داستانایی که توشون دکتر یا پلیس هست خیلی برای کسی مثل من راحت تره"-" چون مامانم دکتره، بابامم مهندسی لوازم پزشکی خونده تو دانشگاه هروقت دلم خواست میرم ازشون میپرسم، اطلاعات پلیسی رم که رفتم از خود یکی که پلیس بود پرسیدم، لازم نیست یک ساعت و نیم برم تو سایت ناسا بگردم و تهشم به نتیجه نرسم از خودم در بیارم..xD

 

اگه هنوز نخوندینش، کلیک کنین

×خطر اسپویل برای کسایی که نخوندن×

  • ۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۷ ]
    • Univērse
    • Thursday 23 December 21

    One Shot:Still Don't Know My Name

    Fic name:Still Don't know my name

    Couple:Jaeyong

    Genre:Slice Of Life, Comedy, Drama

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴۱ ]
    • Univērse
    • Wednesday 22 December 21

    still don't know my name

     

    تیونگ خنده آرومی کرد و به دوستاش خیره شد. دویونگ مرموز گفت:صب کن ببینم، تیونگ، چرا رو این مودی؟
    جانی و جینهو همزمان گفتن:تو یه گوهی خوردی به ما نگفتی!
    تیونگ توی ذهنش به تمام دوستی های طولانی مدت فحش داد که کوچیکترین رفتار هاش رو هم تشخیص میدادن. معصومانه گفت:خب، مربوط میشه به همین قبل از اینکه برسین. راستش، من بوسیدمش.

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۸۹ ]
    • Univērse
    • Wednesday 15 December 21

    fictions..

    من:دیگه هیچی نمینویسم تا وقتی اولدر تموم شه و دالیا رو به یه جایی برسونم

    همون من دیشب:9 صفحه از وانشات جدیدش را نوشتن*


    من:خب، یه روانشناس لازم دارم..

    من:....اسمشو بزارم هویی با لایف ست شه؟


    من:آره دیگه فیک نمینویسم

    همچنان من:شروع کردن یه وانشات جدید*

    شماها:ولی تو گفتی دیگه نمینویسی...

    من:گفتم فیک نمینویسم این وانشاته^^


    من:خبب، اسمشو چی بزارم؟

    من:رفتن تو پلی لیستم و رندوم یه آهنگ انتخاب کردن*


    من:فرستادن یه بخش از داستان برای ماهک که توش کیس داره*

    ماهی:دست زدن برای تیونگ*

    ماهی:زدن تو سر جینهو* یاد بگیر نصف توعه

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۱۱ ]
    • Univērse
    • Wednesday 15 December 21

    سوال

    چگونه وقتی به سوییت ترین پارت/کیس/لاس زدن/بغل/اسمات فیک میرسیم نیشخند خود را کنترل کنیم؟(20 نمره)

    سوال امتیازی:چگونه اگه نیشمان باز شد با موفقیت از پدر و مادر گرامی بپیچانیم؟

     

    -یکی اینجا داره دوباره از اول ناینتین و دارکمونو میخونه..xD-


    ولی من یه عادت مزخرفی دارم که فیک میخونم کاپل تو فیکو شیپ میکنم..الان موقتا چانگلیکس شیپرم دست نزنید بهمTT

  • ۱۲
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۵ ]
    • Univērse
    • Friday 26 November 21

    برشی از کتاب-2-

    اگه خداوندی وجود داشته باشه، مرگ پایان همه چیز نخواهد بود و در این شرایط اگه من همه عمرم رو با فرض نبود او زندگی کنم دست به ریسک بزرگ و خطرناکی زده ام. من این خطر رو با تمام پوست و گوشت و استخونم حس میکنم.

    اگه خداوندی درکار نباشه مرگ پایان همه چیزه و در اون صورت زندگی کردن با فرض وجود خداوند که نتیجه ش دوری جستن از بسیاری لذت هاست با توجه به اینکه ما فقط یک بار زندگی میکنیم، واقعا یه باخت بزرگه.

    به هر حال این سوالیه که اگه پاسخش مثبت باشه، بعد از مرگ میفهمیم و اگه منفی باشه، یعنی اگه اصلا خدایی وجود نداشته باشه، هرگز نخواهیم دونست. برای همینه که میگم سوال وحشتناکیه.

    -روی ماه خداوند را ببوس، مصطفی مستور

    +کتابش مال کتابخوانی اسوه ست ولی خوشم اومد ازش، به ندرت پیش میومد کتابای اینجوری توجهمو جلب کنن~

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۶ ]
    • Univērse
    • Tuesday 23 November 21

    Oldrer #1

     

    اما همش همین نبود، بود؟ همه چی که به این آسونی تموم نمی شد، و اینجا بود که نویسنده سرنوشت بالای نقطه پایان یه ویرگول گذاشت و نزاشت همه چیز همینجوری تموم بشه، انگار میدونی همه چیز منفجر شده ولی ادامه داره، زمانت ادامه داره و ثانیه ها میگذرن و این پایان نبود، بلکه آغازی برای یه پایان دیگه بود؛

    +من درحال اسپویل کردن تیکه تیکه از فیکام*

  • ۱۳
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۶ ]
    • Univērse
    • Tuesday 16 November 21

    twt 26

    یکی:فیک خوندن به درد نمیخوره.

    من که 5 تا نظریه کوانتومی از جمله گربه شرودینگر رو با خوندن نیکیتا کاملا متوجه شدم:تو میتونی اینو بگی^^

     

    +هوسوک تو نیکیتا به یونگی میگه شرودینگر چون گربه دارهTT با اینکه هوپمینه ولی سپ هارتم:">

    ++چجوری نیکیتارو نمیخونین؟ اسم کاملش هست پیدایش نیکیتا، و خیلی گادهTT

    +++هیچی از اینکه یه سنپای خسته داشته باشی که برای 2 فاکینگ ماه پارتای جدید نیکیتارو برات نفرسته بدتر نیست..دیشب که برام فرستادشون انگار دنیارو بهم داده بودنxD

    ++++دزیره رو خوندین؟ نویسندش ترانه، همون نویسنده دزیرست:)

    +++++یه فیک جدیدم داره مینویسه "در امتداد رود سن" و چون سونسانگه نمیخوام بخونم، هرچند 240 درصد مطمئنم تهش بلاخره میخونمش:"/

    ++++++اگه میخواید بخونیدش بهم خصوصی بدید، چهار بخش داره و تا الان دو بخشش تموم شده^^

  • ۹
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۸ ]
    • Univērse
    • Monday 8 November 21

    برشی از کتاب-1-

    به خاطر می آورم یک بار در یک برنامه رادیویی نظر مرا درباره ازدواج همجنس گرایان پرسیدند. کمی پیش از آن، یک هتل که مالک آن یک زن و شوهر متدین مسیحی بودند، از دادن اتاق به یک زوج همجنس گرا خودداری کرده بودند و همین مسئله جنجالی در جامعه به وجود آورده بود. من به هنگام پاسخ دادن مواظب بودم حرفی نزنم که برایم دردسری به وجود آید. ابتدا تاکید کردم که من طرفدار صد درصد ازدواج همجنس گرایان هستم و با کاری که صاحبان هتل انجام داده اند، به هیچ وجه موافق نیستم. به عبارت دیگر، ابتدا برای آن مجری برنامه رادیویی و شنوندگان رادیو جا انداختم که فکر نکنید من از آن دسته افراد متعصب و عقب افتاده هستم که با آزادی های اجتماعی مخالف اند. اما صحبتم را ادامه دادم و گفتم که با این حال باید برای نظر صاحبان هتل هم، به خصوص اگر ناشی از ایمان مذهبی آنان باشد، احترام قائل شد (هرچند که من با نظر آنها موافق نیستم) و بنابراین این را درست نمی دانم که عده ای برای آن زن و شوهر صاحب هتل نامه ها و یا ایمیل های توهین آمیز بفرستند، یا حتی آنها را تهدید به قتل کنند. سپس برای اینکه کمی هم با کلمات بازی کنم، اضافه کردم که ما باید همه چیز را تحمل کنیم، حتی تحمل ناپذیری را...!

    آنچه من در این برنامه گفتم خلاصه آنچه بود که من واقعا به آن اعتقاد داشتم، اما آیا نمی توان گفت که حتی خود من، خواسته یا ناخواسته، یک بسته بندی قابل دفاع را به نحوی ارائه می کنم که مبادا دردسری برایم به وجود آید؟!

    -قتل به سبک انگلیسی، نوشته آنتونی هوروویتس
  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۷ ]
    • Univērse
    • Thursday 21 October 21

    Dahlia #2

     

    وقتی درحالی که بند کیفم رو روی شونم جا به جا میکردم و چوبدستیم رو اونقدر محکم گرفته بودم که ناخن هام کف دستم رو میخراشیدن و زخم میکردن مستقیم سمت سالن عمومی اسلیترین میرفتم فقط به این چهار تا سوال فکر میکردم. فقط خودمو انداختم توی بغل هیونا و گذاشتم با انگشتاش موهام رو به بازی بگیره و زیر گوشم بهم اطمینان بده من با ارزشم با اینکه هیچی از ماجرا نمیدونست.

    یادمه اون سال به روش آوردم که قضیه رو میدونم با اینکه هیچوقت اقرار مستقیم نکردم. تمام مدت فقط سعی میکردم خودمو به ندونستن بزنم که قرار نیست مال هویی باشم. چرا؟ راستش خودمم اینو نمیدونم.
     
    -سئو سوجین، فن فیکشن دالیا

     

    +میدونم چیزی نفهمیدین...منتظر انتشارش باشین:>

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۱ ]
    • Univērse
    • Wednesday 6 October 21
    ᴡᴇʙ ʙɪʀᴛʜᴅᴀʏ﹕ ₉₈/₀₇/₀₄
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    گمشده در جهان سرمه ای رنگ پنتاگون
    شیفته 12 رنگ افسانه ای ماه
    صاحب این وبلاگ به مقادیر زیادی کیپاپ، فن فیکشن، انیمه و کیدراما برای تنفس احتیاج دارد!
    گلبرگ های ساکورا و لوندر های آبی توی جنگلی که قلبش با عشق به آدما می تپه~
    ----
    میدونین چیه؟ من همونقدر کنترل انتخاب افکارم رو دارم که کنترل انتخاب اسمم رو داشتم.
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)