۴۶ مطلب با موضوع «#فـن فیـکشن ها و #کتـاب ها» ثبت شده است

OneShot:Evermore

Fic Name: Evermore

Genre: Comedy, Slice of life, Romance

Couple: JohnTen, SeongJoong

Author: Yuri

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۳ ]
    • Univērse
    • Thursday 1 September 22

    OneShot:Lovers Rock

    Fic Name: Lovers Rock

    Genre: School Life, Comedy

    Couple:Hyunlix

    Authors: Yuri, Berenice

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۶ ]
    • Univērse
    • Wednesday 17 August 22

    OneShot:'Tis The Damn Season

    Fic name:'This The Damn Season

    Genre:Angst, Romance

    Couple:JohnTen

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۹ ]
    • Univērse
    • Wednesday 22 June 22

    میم جدید؟

    من وقتی شما برای تشخیص آیدلا میاین سراغم:

    شکیبا وقتی برای آمار گرفتن از یکی میریم پیشش:

    پرسون خطاب به گربه ها وقتی فقط برای غذا میرن پیشش:

    ترنم وقتی ما جنسارو زیر تخت ننه باباش گذاشتیم:

    رومینا و درسا وقتی فقط برای گرفتن تکلیفا میریم پیششون:

    ریحانه وقتی فقط برای سیزن شدن بش پیام میدن:

    آروشا وقتی ملت برای دردودل میرن خصوصیش:

    سلین وقتی همه از هیونلین حرف میزنن:

    ریحون وقتی همه برا قالب زدن میرن پیشش:

    آنیما وقتی همه از لوسیفر میپرسن:

    ماریا وقتی برای عکسای باکیفیت از پنتا میریم پیشش(یه مدت نرخ تعیین کرده بود براش😭😂):

    لاوندا وقتی همه برا زن گرفتن میرن پیویش:

    هالند وقتی من رفتم پیویش چسناله کردم درحال جمع کردنم:

    هایب وقتی دید همه به خاطر بی تی اس دوسش دارن:

    لی سومان وقتی اکسوالا ازش کامبک میخوان:

     

    شما ام بهش اضافه کنید:>>

  • ۱۳
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳۱ ]
    • Univērse
    • Tuesday 12 April 22

    OneShot:Not Friends

    Fic name:Not Friends

    Genre:Angst, Drama

    Couple:MinSung, HyunLix

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳۵ ]
    • Univērse
    • Saturday 2 April 22

    این قسمت، آیلین، فیک هایش و مدگل

    من:خب بزار برم ویدیوهای unsolved مدگلو عین آدم از اول ببینم

    من ده دقیقه بعد:اوه شت یه تیکه از ویدیو آخرش توجهمو جلب کرد اینو تو فیکم استفاده میکنمممم

    من یک ساعت و نیم بعد:اوکی مدگل باعث شد دلم بخواد یه فیک دیگه از ناسا بنویسم

    من:هستی ببند بشین سر جات انقد بهش فکر-
    وی فایل ورد جدید را باز می کند

    من:همین ایده جدیده رو با ناسا قاطی میکنم مینویسم دیگه، لازمم نیست کلی بشینم فک کنم برا اسم سرزمین

    و در آخر کاری می کنم:اضافه کردن یه سمینار وسط اولدر و زیرپوستی هینت دادن درمورد آخر داستان

     

    اما شروع کردم فیک جدید ناسا رو در حد ایده پیش ببرم...و چون واقعا اسم سرزمین گذاشتن سخت بود همون ایده قبلیه رو ریختم توش-

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱ ]
    • Univērse
    • Saturday 26 March 22

    گریزی به سوی کتاب عیدانه:آبنبات پسته ای

    سلام:>>
    دقیق نمیدونم باید توی مقدمه پست چی بگم، این یه چالشه که هلن سان شروعش کرده و منم به دعوت از خودش دارم شرکت میکنم و خلاصه قصد دارم کتابامو بکنم تو پاچتون که شما ام برید بخونیدش:>
    اینم پست خود هلن سان که ببینید چجوریه
    با کتاب اولی که خوندم شروع میکنم، جلد دوم از این مجموعه؛

    آبنبات پسته ای(۵/۵)

    یه چیزی که درمورد من سر خوندن این مجموعه هست، اینه که من ترتیبارو نمیدونستم فقط میدونستم هل دار اوله. این شد که اول هل دارو خوندم، بعد دارچینی رو، که اینجا فهمیدم پسته ای رو باید قبل از دارچینی میخوندم، و خوندنش برام یه جورایی رسیدن به جواب جاهای خالی توی سرم درموردش بود.
    از اونجایی که کتاب ایرانیه و توی بجنورد اتفاق میفته، تمام دیالوگ های توی کتاب با لهجه مشهدی و بجنوردی نوشته شدن و این خیلی داستانو قابل لمس تر کرده، حتی بعضی کلمات که مختص خود اون زبانن رو توی پاورقی ترجمه کرده، و این خیلی برای من جالب بود و لهجه شون روم نصب شده الان.
    کتاب دوم توی حوالی سال 1370 اتفاق میفته. ایران بعد از جنگ که داره تلاش میکنه بعضی از آزادی های قبل از انقلاب رو به دست بیاره. تلاش میکنه موسیقی، فیلم سینمایی خارجی و بعضی لباس هارو عادی تر رواج بده(واقعا برام جالب بود که دیدم انقدر اون زمان سخت میگرفتن، یه سکانسی بود که دایی شخصیت اصلی موهاشو آلمانی زده بوده و بعد ماشین کمیته میگیرتش و به خاطر مدل موهاش بهش نسبت میدن که دخترارو دید میزده و کچلش میکنه و اره این هم تلخ بود هم جالب که الان چقدر بعضی چیزا که اون موقع افتضاح بوده عادیه) مثلا توی اواخر کتاب ما به انتخابات نمایندگی مجلس میرسیم و تفاوت انتخاب بین برادر و پدر شخصیت اصلی واقعا تعجب آوره. بیشتر نمیگم خودتون بخونیدش.
    سبک طنز کتاب واقعا چیزی بود که نمیشد جلوی خنده خودتو بگیری. یه بخشی بود که شخصیت اصلی داشت درمورد دستشویی های مسجد حرف میزد؛

    برای چیز های دیگر هم حاضر نبودم بروم آنجا، چون درهایش قفل نداشتند. یعنی آدم مجبور بود همیشه آماده باش بماند و در را با دستش نگه دارد تا مبادا یک نفر بی هوا در را باز کند.

    این دقیقااا دستشویی مدرسه ماستتتxDD ینی اصلا خود خودشه انقد واقعیتههه در همین حد افتضاحxD
    از یه چیز دیگه که خوشم اومد این مسئله بود که تمام شخصیت ها قابل لمس بودن. مورد علاقه خودم خواهر شخصیت اصلی که ملیحه باشه بود و بی‌بی، مادربزرگش. خود محسن که سوم راهنمایی بود داستان از زاویه دیدش بیان میشد هم به قدری افکارش به منی که کلا یک سال از شخصیت توی کتابش بزرگترم(درواقع دوسال...چون دهم میشه دوم دبیرستان نظام قدیم، ولی از طرفی من یه سال زود رفتم مدرسه)نزدیک بود که شده بود فک کنم خب اینجارو باید اینجوری کنی دیگه، بعد دقیقا همون میشد و برگام میریختxD
    یه سری دیالوگ سس ماست دار هم داشت؛

    ببین درسته مجردی مزایایی داره که متاهلی نداره، ولی از طرفی متاهلی هم معایبی داره که مجردی نداره
    --
    و چون اونجا نباید میخندیدیم، همه چیز صد برابر خنده دار تر شد.

    که خیلی جذاب بودxD
    درکل من واقعا با آبنبات پسته ای و دو کتاب دیگه مجموعه که آبنبات هل دار و آبنبات دارچینی باشه کیف کردم و به نظرم خوندنش خالی از لطف نیست~

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴ ]
    • Univērse
    • Saturday 26 March 22

    موارد سمی فیکشنا-1

    تمام موارد این پست توی فیکای خودم دارن یافت نمی شن عزیزانم^^ البته به جز دو سه تاش..xD

     

    شما برو رندوم یه فایل فیک باز کن از هرگروهی باشه مهم نیس، اگه حداقل یه نفر توش رئیس مافیا یا رئیس شرکت نبود بیا تف کن تو صورت من


    ولی دقت کردین تو همه فیکایی که تاپه توش شرکت داره، یه منشی هست با رژلب قرمز و لباس تنگ که میخواد تاپه رو اغوا کنه از باتمه ام مثه صگ متنفره؟


    جوری که نقش ییشینگ تو فیکای اکسو همیشه یا دکتر خونوادگیه یا رفیق گرمابه گلستان تاپ که اونم معمولا چانیوله واقعا ستودنیه-


    تیپیکال نویسنده ها:خب دوستان وقتشه یه باتم دیگه خلق کنیم که چص از خودش اعتماد به نفس نداره و بدون اجازه تاپ آبم نخوره و همش بشینه خونه آشپزی کنه تا آقاش بیاد(اعتراف میکنم اینو شوکو بهم گفته بودxD)


    حاجی درسته که باتم و تاپ بودن ربط به قیافه و اینا نداره، ولی خداییش یا فیک کریسچان ننویسید، مینویسیدم کریسو باتم نکنید ینی چی آخه من چجوری این مرتیکه با دو متر و نیم قد رو با گوشای کیتن و لباس صورتی تصور کنم-


    ببینید من نمیگم امپرگ ننویسید، ولی خداییش فقط تا مرحله حامله شدن پیش برن این پریود شدنه چیه این وسط-


    یه سری نویسنده ها هستن دیالوگارو یه جوری مینویسن آدم حس میکنه نامجون بچه ناف ونکه، تهیونگم از ایناس که هشت صب با زیرشلواری تو کله پزی نشستن آب مغز هورت میکشن، اینا فقط میخوان ما با فضای فیک احساس راحتی کنیم کاریشون نداشته باشین


    یه جوری تو بعضی فیکا اصغر بقال سرکوچه ام گیه آدم شک میکنه پس این همه آدم چجوری زاییده شدن


    برای اولین بار تو زندگیم رفتم فیک نام‌مین بخونم، از اونجایی که صدای جیغ و داد نامجون درحال زاییدن دخترشون تو بیمارستان پیچید و جیمین رفت برا بچش اسم انتخاب کنه دیگه ادامه ندادم فقط برای سلامتی نویسنده دعا کردم


    با هرکدوم از موارد لیست مخالف باشین میرم کف دست سوهو میزارم اون روز که نیشت تا ته باز بود داشتی با لبخند به صفحه گوشیت نگاه میکردی اسمات کریسهو ددی کینگ باز بود پشم هویج-

     

     

    +چیز دیگه ای هم هست بگید پارت 2 اضافه کنم:>

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۳۶ ]
    • Univērse
    • Sunday 13 March 22

    0000

     

    ولی کتردام مربی خوبی برای اینژ بود. وقتی شانسی برای برنده شدن نداری؛ بازی را عوض می‌کنی.

     

    شش کلاغ زیباترین دیالوگ ها و جمله های ممکن رو داشت:)

    شبتون خوش عزیزای من، روز خوبی داشته باشین^^

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱ ]
    • Univērse
    • Saturday 12 March 22

    OneShot:All Too Well

     

    Fic Name: All Too Well

    Genre: School life, Comedy, Romance

    Couple:WooYu, JinHui

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۷۰ ]
    • Univērse
    • Friday 11 March 22
    ᴡᴇʙ ʙɪʀᴛʜᴅᴀʏ﹕ ₉₈/₀₇/₀₄
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    گمشده در جهان سرمه ای رنگ پنتاگون
    شیفته 12 رنگ افسانه ای ماه
    صاحب این وبلاگ به مقادیر زیادی کیپاپ، فن فیکشن، انیمه و کیدراما برای تنفس احتیاج دارد!
    گلبرگ های ساکورا و لوندر های آبی توی جنگلی که قلبش با عشق به آدما می تپه~
    ----
    میدونین چیه؟ من همونقدر کنترل انتخاب افکارم رو دارم که کنترل انتخاب اسمم رو داشتم.
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)