به خاطر می آورم یک بار در یک برنامه رادیویی نظر مرا درباره ازدواج همجنس گرایان پرسیدند. کمی پیش از آن، یک هتل که مالک آن یک زن و شوهر متدین مسیحی بودند، از دادن اتاق به یک زوج همجنس گرا خودداری کرده بودند و همین مسئله جنجالی در جامعه به وجود آورده بود. من به هنگام پاسخ دادن مواظب بودم حرفی نزنم که برایم دردسری به وجود آید. ابتدا تاکید کردم که من طرفدار صد درصد ازدواج همجنس گرایان هستم و با کاری که صاحبان هتل انجام داده اند، به هیچ وجه موافق نیستم. به عبارت دیگر، ابتدا برای آن مجری برنامه رادیویی و شنوندگان رادیو جا انداختم که فکر نکنید من از آن دسته افراد متعصب و عقب افتاده هستم که با آزادی های اجتماعی مخالف اند. اما صحبتم را ادامه دادم و گفتم که با این حال باید برای نظر صاحبان هتل هم، به خصوص اگر ناشی از ایمان مذهبی آنان باشد، احترام قائل شد (هرچند که من با نظر آنها موافق نیستم) و بنابراین این را درست نمی دانم که عده ای برای آن زن و شوهر صاحب هتل نامه ها و یا ایمیل های توهین آمیز بفرستند، یا حتی آنها را تهدید به قتل کنند. سپس برای اینکه کمی هم با کلمات بازی کنم، اضافه کردم که ما باید همه چیز را تحمل کنیم، حتی تحمل ناپذیری را...!

آنچه من در این برنامه گفتم خلاصه آنچه بود که من واقعا به آن اعتقاد داشتم، اما آیا نمی توان گفت که حتی خود من، خواسته یا ناخواسته، یک بسته بندی قابل دفاع را به نحوی ارائه می کنم که مبادا دردسری برایم به وجود آید؟!

-قتل به سبک انگلیسی، نوشته آنتونی هوروویتس