اما همش همین نبود، بود؟ همه چی که به این آسونی تموم نمی شد، و اینجا بود که نویسنده سرنوشت بالای نقطه پایان یه ویرگول گذاشت و نزاشت همه چیز همینجوری تموم بشه، انگار میدونی همه چیز منفجر شده ولی ادامه داره، زمانت ادامه داره و ثانیه ها میگذرن و این پایان نبود، بلکه آغازی برای یه پایان دیگه بود؛

+من درحال اسپویل کردن تیکه تیکه از فیکام*