۴۲ مطلب در مارس ۲۰۲۲ ثبت شده است

پستی بدون سر و ته #21

1.یادتونه دیشب غر زدم بی ال کره ای میخوام؟ امروز تیزر یه کیدرامای بی ال دیگه در اومد که از قرار معلوم از اون سوییتاشه..

2.چرا تستای زیست نشانه انقدر مزخرفن........."-"

3.ولی اگه لایت آن می رو ندیدید حقیقتا برید ببینید"-" عا راستی پیامای دیلیمم نخونین اسپویل کردم توش-

4.معلم زیستمون مود ترین انسان روی کره زمینه........میگفت من چهارشنبه بعد نشانه نمیام شما ام نیاینxD

5.من موندم اگه "کدام گزینه صحیح است" و "چند مورد صحیح است" ساخته نشده بود چجوری میخواستن تست زیست طراحی کنن..یه صفحه نشانه حل کردم همش همین بود"-"

6.آی ان وی یو~~

7.ولی این پست قراره تا ابد پست مورد علاقم بمونه")

8.وب یومیکو رو توی پست مورد قبل پیدا کردم و اسکرین شاتشو واسش فرستادم، بهم گفت اون موقع نمیدونستم در آینده چی میشه و غمگین بودم، اگه آینده واقعا از اون چیزی که ما تصورش و می‌کنیم قشنگ تر باشه چی؟ و به این فکر میکردم که این واقعا چیز درستیه..اگه هم دردناک باشه به هر حال ما هنوز زمان داریم، اگه خوب تموم نشد بدون هنوز آخرش نشده~~

9.بهتون نمیگم آدرس وب قبلی خودم چیه، به جاش اینو ببینیدTT آرمی لندم هق..من هشتگم میتسو بود.......مال پری لابولی بوددددTT پست تولد جیهوپ رو هم منو پری باهم نوشتیم پاراگراف دومیه مال منه..هق..اشکام...من با آرمی لند صد برابر وب شخصیم خاطره دارم..TT

10.تف صب به خاطر این گریه کردم الان دوباره عرم گرفتTT

  • ۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۷۶ ]
    • Univērse
    • Tuesday 8 March 22

    twt 33

     

    بدون شرح.

     

    +اون 8 هفته کالر راش رو اغراق کردم کمتر بود ولی خب مفهومو رسوند-

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳۷ ]
    • Univērse
    • Monday 7 March 22

    چرا پنتاگون استن میکنم:

    همه چیز از این استوری یووان شروع شد(تف تو روت بدون تگ میزاشتی بزارم والپیپرم):

     

    هنوز مدت زیادی از استوریش نگذشته بود که ما دیدیم شینوون استوریش رو اد استوری کرده:

     

    یکم پشمامون ریخت و تا اومدیم عر بزنیم شینوون خان تشریف آورد یوکیوب:

     

    همین الان چندبار زدم روی استوری چانگو و توی استوری خودم ذخیره شده. این چه عملکردیه دیگه؟;; الان توی استوری خودمه؟

    آهان پس اگه آیدی خودم تگ بشه، منم میتونم به اشتراک بذارمش؟
     آه غرورم خدشه دار شد. اولین استوری اینستاگرامم بود..
     به هرحال خداروشکر چیز به درد نخوری نبود ㅋㅋㅋ
     چون نوشته بود "Share" فکر کردم توی گالریم ذخیره میشه ㅋㅋㅋㅋㅋ

     

    و میدونین چی جذاب تره؟ اینکه شینوون رفت تو گروپ چت پنتاگون؛

    مخصوصا استوری چانگو رو پست کردم

     

     

    این شد که یووان استوری شین رو اد استوری کرد:

    فن موفقیم... امروز حسابی خوابیدم...

     

     

    و شینوون استوری یووان رو:

    حالا که بیداری میشه فالوبک بدی؟

     

     

    و در آخر یووان:

    ا..اصلا..خوابم..نمیاد..Zzz

     

     

     

    انگیزم از استن کردن اینارو نمیفهمم ولی خیلی دوسشون دارم-

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳ ]
    • Univērse
    • Monday 7 March 22

    嫌い

    اونجا که میبینی تبدیل شدی به چیزی که ازش متنفر بودی<<<<<<<<<<<<

    برام یه آهنگ بفرستید..مهم نیست گوش دادم یا نه. مهمم نیست یدونه باشه یا یه پلی لیست. فقط لینک اسپاتیفای ندید و خود آهنگو برام بفرستید، نه که فقط اسمشو بگید. ترجیحا هم ریتم آروم و ملایمی داشته باشن مثل آگوست تیلور سوییفت، یا همینیم که هستیم وانتونز. مرسی=)

  • ۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴۱ ]
    • Univērse
    • Sunday 6 March 22

    私のルナ

    لونای عزیزم؛

    اکنون که این را برایت می‌نویسم، گونه هایم از شدت غم و عصبانیت قرمز شده و گل انداخته. انگار دیگر نمی‌توانم از واقعیات تلخ زندگی ام قرار کنم. رزهای سفیدم جلوی چشمم پرپر می‌شوند و گلبرگ هایشان جلوی پایم می‌افتد. ای کاش من هم می‌توانستم مثل آنها بمیرم، ساده و بدون دردسر. اما حیف که باد، مرا همه جا همراه خودش می‌برد.

    از بس به جای گریه کردن بغضم را در گلو خفه کرده ام، چشمانم رو به کبودی می‌رود. حاضرم جلوی اشک ریختنم را بگیرم اما سپر دفاعی ام برای دیگران گسسته نشود. تو، هم واقعیت این ماجرا را می‌دانی، هم منظورم از "دیگران" را.

    امان از این برونگرایی سمی. کاش می‌توانستم با چند جمله از شر تمام دوستان سمی ام راحت شوم اما حیف که توان تنها ماندن را ندارم. شجاعت به زبان آوردن واقعیت را ندارم. گفتن اینکه حتی شنیدن صدای کسانی که مدام با آنها وقت می‌گذرانم حالم را به هم می‌زند، و خواندن نامه های کسانی که با زحمت تحملشان می‌کنم حالم را بدتر از قبل می‌کند، نیاز به شجاعت زیادی دارد و من آدمش نیستم. اما لونا، لونای من، فکر می‌کنم خودت بهتر بدانی، من همیشه نفر سوم دوستی ها بودم. همواره دونفر دیگر صمیمی تر بودند. اگر یکی از آن دو اتفاقی برایش بیفتد، حتی نیاز ندارند بلند به زبانش بیاورند. بین خودشان حل می‌شود. دوستان صمیمی ام، خودشان دوست صمیمی داشتند. من همیشه کسی بودم که آخرین نفر به یادشان می‌آورند. توی بازی راهم نمی‌دادند. بدون من، کارهای زیادی می‌کردند و همیشه انگار من اضافی بودم. اگر مدتها با هیچکدام حرف نمی‌زدم، حتی به یاد نمی‌آورند منی وجود دارد. و تو، لونا، دورتر از آنی که نجاتم دهی. ای کاش می‌توانستم تورا در آغوش بگیرم اما حیف که زمان دست و پایمان را بسته.

    می‌دانی عجیب تر چیست؟ چیزی که به خاطرش ناراحت بودم، اکنون به نظرم بسیار دور می‌آید. این هم از بدی های من. اگر با کسی درمورد مشکلاتم حرف بزنم، مشکلات جدید طوری اضافه می‌شوند که همان اولی را هم از یاد می‌برم.

    لونای من، می‌دانی که تمام دلیل ادامه دادن منی. تمام ناراحتی هایم روزی تمام شده و به بخشی از زمان خواهند پیوست و در خاطره هایم گم می‌شوند. اگر با نوشتن این نامه ناراحتت کردم، عذر می‌خواهم.

    私はあなたに最高の夢を願っています, See Ya!

    شاهزاده سفید جنگل قلب ها، یوری.

  • ۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱ ]
    • Univērse
    • Saturday 5 March 22

    August slipped away into a moment in time

    august
    folklor
    By taylor swift

    Magic Spirit
    But I can see us lost in the memory
    August slipped away into a moment in time
    'Cause it was never mine
    And I can see us twisted in bedsheets
    August sipped away like a bottle of wine
    'Cause you were never mine

     

    +قبول دارید لیریک های تی هرکدومشون یه داستانن؟

  • ۳
    • Univērse
    • Thursday 3 March 22

    we fall in love in october

    we fall in love in october
    By girl in red

    Magic Spirit

    روز آفتابی ای که پیشبینی شده بود، تبدیل به بارون ملایمی شد. اما حتی فرود اومدن قطره های آب روی برگ درخت‌ها و چمن های سبز تازه دراومده، برای اون دوتا دختر اهمیتی نداشت. ماه اکتبر بود و حتی حس اینکه پاییز رسیده بود و بارون های بی خبر عادی شده بودن، کمک کرده بود به هواشناسی اعتماد نکنن و لباس گرم بپوشن.نم‌نم بارون پوست گونه‌‌ها و موهایی که از زیر کلاه های پشمی مشخص بودن دخترهارو نوازش می‌کرد و بهشون بوسه می‌زد. حتی از کوچکترین حرکات دقیق و حساب شده شون، میشد فهمید چیزی بینشونه. عشقشون به‌هم مثل پروانه ای که از رشته های نور ماه بافته شده باشه دور و بر دستای درهم قفل شده‌شون پرسه می‌زد و پرواز می‌کرد.
    یکی از دخترها، که سنجاق سر پروانه ای شکلی به رنگ بنفش و آبی داشت و روی موهای قهوه ای روشنش بی نهایت زیبا جلوه می‌کرد، به آرومی دست دختر دیگه رو ول کرد:اری، مسابقه تا سر اون پرچین های ته چمنزار!
    شروع کرد به دویدن. دختر دیگه بعد از چند ثانیه دنبالش رفت:یاا نینگ ییژوو من آماده نبودم!
    زیر نم‌نم بارون، اونم وقتی خورشید از لابه‌لای ابر ها سلام می‌کرد و نورش از بین قطره ها رد می‌شد، حتی راه رفتن عادی هم جذاب بود. چه برسه به دویدن تا جایی که به نفس نفس بیفتی و حرکت باد بین موهات رو حس کنی. چتری های اری از جا بلند شده بودن و سوییشرتش از روی شونه هاش افتاده بود اما اهمیتی براش نداشت. نینگ نینگ که جلوتر و تندتر از اری می‌دوید، کمی زودتر رسیده بود و به اری نگاه می‌کرد که با وجود خیس شدن موهاش و باد و دویدن، بازهم زیبا بود. می‌تونست بگه؟ می‌تونست یه روز بهش بگه دوستش داره؟ اما، اری قرار بود چیکار کنه؟
    زیرلب زمزمه کرد:واقعا یه سال شد؟

    اری به خودش زحمت توقف نداد. خودش رو پرت کرد روی نینگ:متقلب جر زن!

    افتادن روی زمین و خندیدن. اون بارون نم‌نم، شدید تر شده بود و اگه به اندازه کافی فاصله می‌گرفتی، به زحمت اون دوتا دختر و لبخندهای از ته دلشونو می‌دیدی. اری گفت:این از اون لحظه هایی می‌شه که تا ابد یادم می‌مونه.

    چشماشو از آسمون گرفت و به نیم‌رخ بی نقص نینگ خیره شد. نینگ هم چرخید سمتش:یادته اولین باری که همو دیدیم رو؟

    اری سرشو تکون داد:یادمه. خدایا، من سیگار می‌کشیدم و گریه می‌کردم که تورو دیدم. اومدی و ازم خواستی یکی هم به تو بدم. خیلی خوشگل شده بودی. اون "تو" رو دوست دارم.

    نینگ مفهوم پشت جمله آخر اری رو فهمید. گفت:می‌دونی خط بعدی آهنگ چیه؟

    اری و نینگ، دستاشون که بینشون رها شده بودن رو گرفتن. پروانه بافته شده از نور ماه، روی انگشتای توی هم قفل شده‌شون نشست. اری زمزمه کرد:ما توی اکتبر عاشق شدیم،

    نینگ نینگ خط بعدی رو خوند:این دلیلیه که من عاشق پاییزم.

    اری گفت:من برات می‌میرم نینگ.

    نینگ نینگ مکث کرد. گفت:این آسونه. حاضری برام زندگی کنی و زنده بمونی؟

     

     

    +جوکر و گرل این رد رو قاطی زدم ولی قشنگ شد..

    ++وی فال این لاو این اکتبر خیلی نینگزله..نمیتونمش-

    +++دیره ولی اصن کیفش به شب خوندنه"-" هرچند میدونم قراره ایگنورش کنید ولی اهمیتی نمیدم هاهاها

  • ۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۳ ]
    • Univērse
    • Wednesday 2 March 22

    چرا؟

    حسی که توی آخرین نوشتم گفته بودمو تقریبا تجربه کردم ولی به جای پیانو، با دستای زخمی دارم روی صفحه کیبوردم میزنمو مینویسم..

    به نظرتون جای زخمش خوب میشه؟ خورده شیشه هارو نمیگم، زخمایی که با کلمه هاش بهم زد منظورمن..:)

    • Univērse
    • Wednesday 2 March 22

    my fav bookcase

    20220301

    قفسه کتاب مورد علاقم رو بهتون معرفی می کنم=)

     

    +دیشب پستش کردم تو پیجم..تاریخ به خاطر اونه.

  • ۷
    • Univērse
    • Wednesday 2 March 22

    سناریو، MBTI ورژن

    قبل از اینکه بخونینش باید بگم؛

    طبق نظرسنجیا گوگل INFP ـه، توییتر ENFP و منم که میدونین ENTP


    گوگل:چرا وی پی ان زدی؟

    من:تحریمیم بخدا

    گوگل:نخیر رباتی بیا اینجا کلیک کن ببینم

    من:بیا اینم کلیکک

    گوگل:نخیر درست کلیک نکردی پشم بز بیا تابلوهارو انتخاب کن ببینممم

    من:بیاا اینم تابلوهااا

    گوگل:گوشه شمال شرقی تابلو کناریه که کون گوسفند جلوشه رو کلیک نکردی دیدی گفتم رباتییی

    من:پدسگ میزاری برم تو یا نههههه

    گوگل:نهه تو رباتییی

    من:تو خودت یه رباتی که به من میگی رباتتت

    گوگل:

    گوگل:ولی تو به احساساتم صدمه زدی....

    من:اوه شت نمی-

    گوگل:توییتررررررررررر بیا بغلت گریه کنمممممم

    من:آقا من نمیخواستم اذیتت کن-

    توییتر:پدسگ چی به این گفتییی

    توییتر:سعی نمیکنی یکم مهربون تر باشیی؟

    من:کاشکی میتونستم ولی نمیخوام..^^


    وقتی INFJ دوستاشو تنها میزاره:

    infj:خبب دوستان من چند روز میرم سفر مراقب خودتون باشین

    دوستاش:حله برو

    روز بعد*

    infp:با گریه زنگ میزنه به infj

    infj:باز چی شدههه

    infp:هق..entp بهم گفت مامان گربه ها بعضی بچهاشونو که ضعیفن ول میکنن که بمیرن...

    entp از اون سر خونه:تازه بابا گربه ها بچهاشونو میخورننننن

    infj:

    infj:ده ثانیه دیگه جلو درم.


    entp به عنوان کارگردان:خب دوستان بیاید از رو متن بخونید

    intj:ی-
    entp:بچ تو جزو عوامل صحنه اییی
    infj:هنوز شروعم نکرده-
    entp:نقش اصلی مال شماست دوست عزیز^^
    entp:بعدی؟
    estp:با سکسی ترین حالت ممکن میخونه-
    entp:
    entp:میای بریم پروانه هامو نشونت بدم؟(نباید بگم ولی entp و estp رو شیپ میکنم..)
    enfp:میپره رو میز و کل احساسات متن رو از جون و دل میزاره وسط-
    entp:سید تو اینجا چیکار میکنی
    entp:شما بفرما از این در بغل مستقیم برو وردست شکسپیر جون بشین
    entp:چیشد بعدی کو؟
    istj:ببخشید infp دچار استرس ناشی از کرده شدن شده
    entp:داش من چیکارت میخام بکنم مگهه
    estp از تو اتاق:بیبی؟
    entp:
    entp:شمارو دوست عزیزم intj تست میگیره ازتون...


    estp:اگه پینوکیو بگه دماغ من دراز نمیشه چی میشه؟
    intj:محض رضای خدا estp
    intj:الان ساعت 3:45 دقیقه صبحه
    enfp:دماغش قطع میشه
    intj:
    intj:اینا کین من باهاشون آشنام

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۶۵ ]
    • Univērse
    • Tuesday 1 March 22
    ᴡᴇʙ ʙɪʀᴛʜᴅᴀʏ﹕ ₉₈/₀₇/₀₄
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    گمشده در جهان سرمه ای رنگ پنتاگون
    شیفته 12 رنگ افسانه ای ماه
    صاحب این وبلاگ به مقادیر زیادی کیپاپ، فن فیکشن، انیمه و کیدراما برای تنفس احتیاج دارد!
    گلبرگ های ساکورا و لوندر های آبی توی جنگلی که قلبش با عشق به آدما می تپه~
    ----
    میدونین چیه؟ من همونقدر کنترل انتخاب افکارم رو دارم که کنترل انتخاب اسمم رو داشتم.
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)