روز آفتابی ای که پیشبینی شده بود، تبدیل به بارون ملایمی شد. اما حتی فرود اومدن قطره های آب روی برگ درختها و چمن های سبز تازه دراومده، برای اون دوتا دختر اهمیتی نداشت. ماه اکتبر بود و حتی حس اینکه پاییز رسیده بود و بارون های بی خبر عادی شده بودن، کمک کرده بود به هواشناسی اعتماد نکنن و لباس گرم بپوشن.نمنم بارون پوست گونهها و موهایی که از زیر کلاه های پشمی مشخص بودن دخترهارو نوازش میکرد و بهشون بوسه میزد. حتی از کوچکترین حرکات دقیق و حساب شده شون، میشد فهمید چیزی بینشونه. عشقشون بههم مثل پروانه ای که از رشته های نور ماه بافته شده باشه دور و بر دستای درهم قفل شدهشون پرسه میزد و پرواز میکرد.
یکی از دخترها، که سنجاق سر پروانه ای شکلی به رنگ بنفش و آبی داشت و روی موهای قهوه ای روشنش بی نهایت زیبا جلوه میکرد، به آرومی دست دختر دیگه رو ول کرد:اری، مسابقه تا سر اون پرچین های ته چمنزار!
شروع کرد به دویدن. دختر دیگه بعد از چند ثانیه دنبالش رفت:یاا نینگ ییژوو من آماده نبودم!
زیر نمنم بارون، اونم وقتی خورشید از لابهلای ابر ها سلام میکرد و نورش از بین قطره ها رد میشد، حتی راه رفتن عادی هم جذاب بود. چه برسه به دویدن تا جایی که به نفس نفس بیفتی و حرکت باد بین موهات رو حس کنی. چتری های اری از جا بلند شده بودن و سوییشرتش از روی شونه هاش افتاده بود اما اهمیتی براش نداشت. نینگ نینگ که جلوتر و تندتر از اری میدوید، کمی زودتر رسیده بود و به اری نگاه میکرد که با وجود خیس شدن موهاش و باد و دویدن، بازهم زیبا بود. میتونست بگه؟ میتونست یه روز بهش بگه دوستش داره؟ اما، اری قرار بود چیکار کنه؟
زیرلب زمزمه کرد:واقعا یه سال شد؟
اری به خودش زحمت توقف نداد. خودش رو پرت کرد روی نینگ:متقلب جر زن!
افتادن روی زمین و خندیدن. اون بارون نمنم، شدید تر شده بود و اگه به اندازه کافی فاصله میگرفتی، به زحمت اون دوتا دختر و لبخندهای از ته دلشونو میدیدی. اری گفت:این از اون لحظه هایی میشه که تا ابد یادم میمونه.
چشماشو از آسمون گرفت و به نیمرخ بی نقص نینگ خیره شد. نینگ هم چرخید سمتش:یادته اولین باری که همو دیدیم رو؟
اری سرشو تکون داد:یادمه. خدایا، من سیگار میکشیدم و گریه میکردم که تورو دیدم. اومدی و ازم خواستی یکی هم به تو بدم. خیلی خوشگل شده بودی. اون "تو" رو دوست دارم.
نینگ مفهوم پشت جمله آخر اری رو فهمید. گفت:میدونی خط بعدی آهنگ چیه؟
اری و نینگ، دستاشون که بینشون رها شده بودن رو گرفتن. پروانه بافته شده از نور ماه، روی انگشتای توی هم قفل شدهشون نشست. اری زمزمه کرد:ما توی اکتبر عاشق شدیم،
نینگ نینگ خط بعدی رو خوند:این دلیلیه که من عاشق پاییزم.
اری گفت:من برات میمیرم نینگ.
نینگ نینگ مکث کرد. گفت:این آسونه. حاضری برام زندگی کنی و زنده بمونی؟
+جوکر و گرل این رد رو قاطی زدم ولی قشنگ شد..
++وی فال این لاو این اکتبر خیلی نینگزله..نمیتونمش-
+++دیره ولی اصن کیفش به شب خوندنه"-" هرچند میدونم قراره ایگنورش کنید ولی اهمیتی نمیدم هاهاها