۴۲ مطلب در مارس ۲۰۲۲ ثبت شده است

ده لبخند هزار و چهارصد

می‌خواستم تا زمانی که یه نفر بلاخره این چالش رو بزاره صبر کنم اما متاسفانه داریم به سال جدید و قرن جدید نزدیک تر می‌شیم و آره. زمانی برای صبر کردن نیست. برای همین خودم خیلی خودجوش شروعش کردم:)

می‌ریم که مال خودم رو داشته باشیم*-*

 

1.وقتی رابطه ـم رو با آدم های سمی دورم قطع کردم

2.پیدا کردن آدمای بی نظیر، مثل هالند، مثل خیلی از شماها~

3.انیمه های جدید، سریال های جدید، شناخته تر شدن کیدراما

4.فصل جدید اتک آن تایتان!

5.وقتی وب پنتام صد تایی شدT-T

6.پیدا کردن جنگل قلب های خودم:)

7.وقتی همتون رفتین یوفوریا دیدین و بلاخره فهمیدین این سریال بی نظیرهT-T و همچنین وقتی فصل دومش اومد:")

8.روز تولدم، شبی که با کل بچهای محفل بیدار موندیم و کل روز یه لبخند گنده رو صورتم بود="))

9.اولین برد پنتاگون، و اولین بردشون با جینهو و لبخندایی که با گریه می‌زدن:")))

10.هفت اسفند 1400

 

می‌خوام دعوت کنم ولی نمیدونم کی؟"-" سو..همتون از طرف من دعوتین:)

  • ۱۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۵ ]
    • Univērse
    • Sunday 13 March 22

    موارد سمی فیکشنا-1

    تمام موارد این پست توی فیکای خودم دارن یافت نمی شن عزیزانم^^ البته به جز دو سه تاش..xD

     

    شما برو رندوم یه فایل فیک باز کن از هرگروهی باشه مهم نیس، اگه حداقل یه نفر توش رئیس مافیا یا رئیس شرکت نبود بیا تف کن تو صورت من


    ولی دقت کردین تو همه فیکایی که تاپه توش شرکت داره، یه منشی هست با رژلب قرمز و لباس تنگ که میخواد تاپه رو اغوا کنه از باتمه ام مثه صگ متنفره؟


    جوری که نقش ییشینگ تو فیکای اکسو همیشه یا دکتر خونوادگیه یا رفیق گرمابه گلستان تاپ که اونم معمولا چانیوله واقعا ستودنیه-


    تیپیکال نویسنده ها:خب دوستان وقتشه یه باتم دیگه خلق کنیم که چص از خودش اعتماد به نفس نداره و بدون اجازه تاپ آبم نخوره و همش بشینه خونه آشپزی کنه تا آقاش بیاد(اعتراف میکنم اینو شوکو بهم گفته بودxD)


    حاجی درسته که باتم و تاپ بودن ربط به قیافه و اینا نداره، ولی خداییش یا فیک کریسچان ننویسید، مینویسیدم کریسو باتم نکنید ینی چی آخه من چجوری این مرتیکه با دو متر و نیم قد رو با گوشای کیتن و لباس صورتی تصور کنم-


    ببینید من نمیگم امپرگ ننویسید، ولی خداییش فقط تا مرحله حامله شدن پیش برن این پریود شدنه چیه این وسط-


    یه سری نویسنده ها هستن دیالوگارو یه جوری مینویسن آدم حس میکنه نامجون بچه ناف ونکه، تهیونگم از ایناس که هشت صب با زیرشلواری تو کله پزی نشستن آب مغز هورت میکشن، اینا فقط میخوان ما با فضای فیک احساس راحتی کنیم کاریشون نداشته باشین


    یه جوری تو بعضی فیکا اصغر بقال سرکوچه ام گیه آدم شک میکنه پس این همه آدم چجوری زاییده شدن


    برای اولین بار تو زندگیم رفتم فیک نام‌مین بخونم، از اونجایی که صدای جیغ و داد نامجون درحال زاییدن دخترشون تو بیمارستان پیچید و جیمین رفت برا بچش اسم انتخاب کنه دیگه ادامه ندادم فقط برای سلامتی نویسنده دعا کردم


    با هرکدوم از موارد لیست مخالف باشین میرم کف دست سوهو میزارم اون روز که نیشت تا ته باز بود داشتی با لبخند به صفحه گوشیت نگاه میکردی اسمات کریسهو ددی کینگ باز بود پشم هویج-

     

     

    +چیز دیگه ای هم هست بگید پارت 2 اضافه کنم:>

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۳۶ ]
    • Univērse
    • Sunday 13 March 22

    پستی بدون سر و ته #22

    1.زندگی یه جوری داره مارو می‌کنه انگار ما زندگی اونیم🗿

    2.ولی خدایی تف تو زندگی ای که مجبور باشم تا پنجشنبه این هفته برم مدرسه، و وفاخواه تو آخرین روز مدرسه قرن پرسش داشته باشه:|

    3.شیمی پنجشنبه و ریاضی امروزو زدم ۸ درصد خیلیم خوشحالمxD

    4.سه شنبه که نشانه دادم اگه فقط انگشتم به یکی از کتابای درسیم خورد نفری سه بار بهم بگید بچ بشین سرجات

    5.خالم میگفت عید کتاب فیزیکتو بیار باهم کار کنیم، منم اینجوری بودم که اوکی ولی باید همه کتابامو بیارم یه خروار مشق دادن بهمون🗿

    6.قرار شد زیست کنکور با افروشه کال بگیریم، فیزیکو مهندس بشینه بغل دستمون جواب بده، ریاضیارو ساینا بزنه، شیمیارو آدرینا، ادبیات عربی ترم نهاییو ریحانه جواب بده دینی رم من تفت بدم بنویسیم، هر سوالیم من شانسی زدم همه بزنن🗿🤝

    7.چرا سوالایی که میشینم حل میکنم غلط در میان ولی شانسیام درسته؟ سر شیمی داشتیم سوال حل میکردیم یه معادله گنده در اومد قرار بود n رو در بیاریم من رو هوا گفتم میشه هفت، واقعا هم هفت بود🗿🗿🗿🗿

    8.تصور کنید من نشستم برا یه سوال نیم ساعت وقت گذاشتم رسم کردم تابعو برد و دامنه شو در آوردم با اقتدار اشتباه زدم، بعد مهرسا همینجوری الکی زده چهار درست در اومده- اونجا بود که آدرینا و زینب رو سر شانسی زدنای خودم درک کردم

    9.به لطف قهوه بسی های بودم امروز، ثمین پرسید چته گفتم هیچی زنگ ناهار رفتم دستشویی اون پشت مشتا، گفت چیکار کردی گفتم هیچی ریدم به این زندگی

    آدرینا که یهو پاره شد:

    ثمین:سری بعد از زینب بگیر جنساتو..

    من:داش خودم پخش کننده ام من..

    ثمین:همون،خاک تو سرت-

    10.خیلی دلم میخواست بگم دارم به اون پلی لیستی گوش میدم که نباید، ولی متاسفانه فقط دارم به گوش دادنش فکر میکنم و خیلی دوست دارم گوشش بدم ولی فکر کردن بهش هم احساس گناه داره...

  • ۱۰
    • Univērse
    • Saturday 12 March 22

    روباه کوچولوی من؛

    still here
    By ateez

    Magic Spirit

    لبه های کت پشمی کرم‌ش رو بالا تر کشید تا سرما به صورتش نخوره. برف روی موها و مژه های مشکیش نشسته بود اما چشمای قهوه ای نافذش به جلو خیره بودن. دستای دستکش پوشش رو توی جیب کتش فرو برد و سرعت قدم هاش رو بیشتر کرد. اگه زیاد بهش نزدیک می‌شدی، می‌تونستی عطر رزها رو حس کنی. اون‌وقت بود که بهش شک می‌کردی و تلاش می‌کردی بشناسیش، اما قبل از اینکه تصمیمی بگیری از جلوی چشمات محو می‌شد و پنج دقیقه قبل از اون غریبه با بوی گل رز و قد بلند، فقط یه هاله یادت می‌اومد. اما اگه هم می‌تونستی شاهزاده رو بشناسی، قبل از اینکه چیزی بگی راهتون جدا می‌شد. شاهزاده دوست نداشت کسی رو ملاقات کنه.

    همونطور که به دنبال مقصدی نامعلوم حرکت می‌کرد، موجود سرخ و مشکی عجیبی توجهش رو جلب کرد. ایستاد و نگاهش رو به اون طرف چرخوند. جلوتر رفت و متوجه شد اون فقط یه روباه کوچیکه که خودش رو پای دیوار جمع کرده تا سرما اذیتش نکنه. خواست برف رو کنار بزنه اما چشمش به دستکش چرمی قهوه ایش افتاد. با دست چپ، دستکشش رو در آورد و با انگشتای کشیده ای که فقط لایق یه نقش منفی تمام عیار بودن، برف رو از روی بدن روباه کنار زد. روباه سرش رو بالا آورد و به چشمای شاهزاده خیره شد. لبخند محوی روی صورت شاهزاده نقش بست، می‌تونست انرژی آفتابگردون هارو از پشت چشمای روباه که طعم و مزه عسل رو پراکنده می‌کرد، حس کنه. دستاش به آرومی گردن روباه رو نوازش کردن. روباه جلو اومد و اجازه داد شاهزاده بین گوش ها و روی کمرش رو لمس کنه. شاهزاده و روباه نیازی نداشتن زبون هم رو بفهمن تا دوست بشن. روباه از لحظه ای که توجه شاهزاده رو جلب کرده بود، مطمئن شده بود اون غریبه آشنا، نیاز به نگهبانی برای احساسات شکننده‌ش داره. روباه فهمیده بود کسی که برای بقیه منفوره، حداقل برای اون، و برای گل ها و لونای عزیزش آدم خوبیه. همه خوب بودن، فقط بلد نبودن چطور نشونش بدن. روباه آماده بود آفتابگردون هارو به جنگل قلب های شاهزاده هدیه بده و شاهزاده هم همیشه برای پذیرفتن یه دوست جدید آماده بود.

    ---

    تولدت مبارک پری فسقلی من!:) آیلین سنپای دوستت داره و هرچقدر هم بگذره، بازهم قبل از هرچیز، دوستت میمونه^^

  • ۱۳
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲ ]
    • Univērse
    • Saturday 12 March 22

    0000

     

    ولی کتردام مربی خوبی برای اینژ بود. وقتی شانسی برای برنده شدن نداری؛ بازی را عوض می‌کنی.

     

    شش کلاغ زیباترین دیالوگ ها و جمله های ممکن رو داشت:)

    شبتون خوش عزیزای من، روز خوبی داشته باشین^^

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱ ]
    • Univērse
    • Saturday 12 March 22

    OneShot:All Too Well

     

    Fic Name: All Too Well

    Genre: School life, Comedy, Romance

    Couple:WooYu, JinHui

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۷۰ ]
    • Univērse
    • Friday 11 March 22

    You did it!:)

     

     

    چون من اینو دیدم و مثل ابر بهار اشک ریختم پس شما ام باید ببینین و اشک بریزین بایTT

  • ۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲ ]
    • Univērse
    • Friday 11 March 22

    All Too Well-2

    هویی یهو گفت:تو اصن چرا با جونگین کات کردی مرض داشتی؟
    جینهو غر زد:تو ام اگه یکی تیپ راک استارا رو داشت بعد شورت خرسی پاش بود کات میکردی!

     

    +دیگه لو رفت وانشات جدیدم پنتاگونه:)

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۳ ]
    • Univērse
    • Thursday 10 March 22

    Dear Friend

    dear friend
    cosmos
    By pentagon

    Magic Spirit

     

    Dear Friend When you get lost
    Our beat of heart Remember
    Dear Days Even if I look up in the sky
    Our beat of dream Under the same sun!

     

    +یکی دیگه از دلایلی که چرا انقدر عاشق پنتاگونم..

    ++برای پیدا کردن عکس موزیک پلیر نیم ساعت تو توییتر گشتم که همین عکس خاصو بزارم:")

  • ۶
    • Univērse
    • Thursday 10 March 22

    twt 34

    هیچکس:

    من:به اندازه 200 مورد تو خصوصی آروشا درمورد لایت آن می عر میزنم*

     

    اما ای تباهانی که هنوز لایت آن می را ندیده اید بروید ببینید تا پاره تان نکرده ام-

    پیامای دیلیمم نخونین راستی سرشار از اسپویلن..

     

    +دارم براش پست معرفی مینویسمممم شسنیدشکنسید:">

  • ۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۳ ]
    • Univērse
    • Wednesday 9 March 22
    ᴡᴇʙ ʙɪʀᴛʜᴅᴀʏ﹕ ₉₈/₀₇/₀₄
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    گمشده در جهان سرمه ای رنگ پنتاگون
    شیفته 12 رنگ افسانه ای ماه
    صاحب این وبلاگ به مقادیر زیادی کیپاپ، فن فیکشن، انیمه و کیدراما برای تنفس احتیاج دارد!
    گلبرگ های ساکورا و لوندر های آبی توی جنگلی که قلبش با عشق به آدما می تپه~
    ----
    میدونین چیه؟ من همونقدر کنترل انتخاب افکارم رو دارم که کنترل انتخاب اسمم رو داشتم.
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)