*پلیش کنید حتما*
Rain came pouring
بارون داشت می باریدdown when I was drowning That's when I could finally breathe
وقتی داشتم غرق می شدم همون لحظه بود که بالاخره تونستم نفس بکشمAnd by morning, gone was any trace of you,
و تا صبح دیگه هیچ اثری از تو نبودI think I am finally clean
بالاخره متوجه شدم پاکم
ده ماه گذشت.
ده ماه از روزی که با یه وویس شیش دقیقه ای، رابطه طولانی مدتمو تموم کردم گذشت.
اشتباه نبود، اما شروع اشتباه های دیگه ای بود که میتونستن کمکم کنن یا شاید منو به قعر جهنم بکشن.
ده ماه گذشته و میتونم بگم من حالا ده ماه بزرگتر شدم، و من امروز با من ده ماه پیش زمین تا آسمون فرق داره. من امروز با من سهماه پیش توی عمق افسردگی و فشار روانی خیلی فرق داره. من امروز شاید با ده دقیقه و سی ثانیه جادوییش از ته قلبش گریه کنه ولی بعد از اون، لبخندای واقعی میزنه. من امروز شاید هنوزم به خودش فشار بیاره ولی بعدش خوشحاله از دیدن نتایجش، مثل وقتی که از یه کوه بلند بالا میریو تماشای طلوع، تمام خستگی مسیر رو از تنت بیرون میکشه. من امروز شاید گاهی راهشو گم کنه و ندونه از کدوم مسیر بره، ولی یاد گرفته چطور شمع وجودشو روشن کنه و توی روشنایی راهشو به یاد بیاره.
وقتی داشتم غرق میشدم، بارون گرفتو اون لحظه بلاخره تونستم نفس بکشم. و بعد، صبح شدو آگوست رسید و دیگه خبری از چیزایی که آزارم میدادن نبود، و میدونم که وقتی آگوست بگذره و تبدیل به بخشی از زمان بشه، وقتی بهش فکر میکنم به خوبی ازش یاد میکنم.
الان، میتونم بگم بلاخره پاک شدم. :)