از اونجایی که مدام و مدام بیرون رفتنمون مختل میشد، شک کرده بودیم که نکنه یه طلسمی دعایی چیزی تو خونمون باشه"-" ولی خوشبختانه این بار بدون هیچ دنگ و فنگی قضیه ختم بخیر شد و تونستیم همو ببینیم، بدون هیچ مشکلی!
و برای بار چندم بهم ثابت شد، خونواده به خون ختم نمیشه. پرسون، ترنم و شکیبا، تا ابد خونواده منن:)
خیلی دلم میخواست یه پست طولانی پر از حرف بشه اما ویدیوهایی که از اونجا بودنمون گرفتیم خودشون گویای جریان هستن. پس، اولین ولاگ من اینجا؟~~