۱۵ مطلب در ژوئن ۲۰۲۲ ثبت شده است

ا/ت یا y/n چیه و چه ضرری داره؟

سلام قشنگام.~

حالتون چطوره؟ تابستونتون چطور پیش می‌ره؟ اگه کنکوری اید چطور گذروندینش؟

همونطور که احتمالا از عنوان متوجه شدید پست درمورد چیه، باید بهتون بگم این همون پستیه که مدتهاعه دارم آماده‌ش می‌کنم. از وقتی این پستمو گذاشته بودم قولشو داده بودم بهتون و الان، نوبت به خوندنش رسیده~ اگه نخوندینش بخونین*-*

به عنوان یک کیپاپ فن باسابقه قطعا وظیفه خودم می‌دونم که درمورد چیزایی حرف بزنم که ممکنه باعث بشه بعضی از هم فندومی هام ازش آسیب ببینن پس، بیاید پست امروز رو باهم بگذرونیم.

منبع تمام مطالب توی پستم از پیج @anti__y.n توی اینستاگرام ـه و من برای گذاشتن این پست ازشون اجازه گرفتم(هرچند از بس نوشتنش طول کشیده فک کنم نا امید شدنxD)

همچنین جهت اینکه جلوی فیلتر شدنو بگیریم، توی این پست من از "دست دوستی"، "تشکر صمیمانه"، "گفتگو" و "ابراز محبت" به جای اسمات و سکس استفاده میکنم که دلیلش داستان داره خواستید کامنت بدید توضیح بدم.

بدون فوت وقت می‌ریم سر توضیحات.

  • ۱۰
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳۱ ]
    • Lynn -
    • Thursday 30 June 22

    Happy SHOCO Day!!

     
    zero
    By LMYK

    Magic Spirit

     

    شاهزاده بنفش رو دوست داشت و از قرمز متنفر بود.

    کی کشفش کرد؟ خودشم یادش نبود. ولی همیشه همه آدمایی که قرمز بودن، قصد خوبی از نزدیک شدن بهش نداشتن.

    شاهزاده بنفش و آبی رو دوست داشت ولی قرمز رو نه، برای همین، هیچ بنفشی دورش نبود. همه چیز آبی بود و سفید و گاهی ردپاهای نارنجی روباهش روی زمین به چشم میومدن. شاهزاده بنفش می‌خواست.

    همه چیز از اون نامه ناشناس شروع شد که رنگ قرمزش باعث شد شاهزاده بترسه. خرگوش بهش اطمینان داد بهتره بازش کنه. بازش کرد و قطره های رنگ قرمز روی زمین چکید و با آبی ترکیب شد. بنفش شد. بنفش شد و شاهزاده با امید بیشتری نامه رو خوند.

    قرمز روشن اومد و شد دلیل خوشحالی شاهزاده سفید. سفید بود و آبی بود و قرمز و زیباترین رنگ بنفش روی بوم نقاشی جنگل.

    شاهزاده قرمز دوست نداشت، ولی بدون قرمز روشنش، هیچ بنفشی نداشت.

    ---

    تولدت مبارک ریحانه قرمزم:) آرزوی آرامش و روزای خوبیو برات دارم که هیچوقت از یادت نره.^^

     

    +تلگرامتم چک کن:>

  • ۱۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳ ]
    • Lynn -
    • Wednesday 29 June 22

    Blue Side-JHope

     
    blue side
    By j-hope

    Magic Spirit

    +من عاشق این آهنگم.T---T

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴ ]
    • Lynn -
    • Saturday 25 June 22

    How do I kill them?

    --وهکاو

    توی چند ساعت قبل مثل همیشه با پرحرفی هام سرتو درد آوردم و حالا با لبخند ازم می‌خوای برات آب بیارم. نمی‌تونم بگم تمام عمرم منتظر بودم که بلاخره کاری که می‌خواستم رو انجام بدم ولی اون لحظه فقط خندیدم و از روی مبل، جایی که روش لم داده بودیم بلند شدم. نگاهت می‌کنم که قفل گوشیت رو باز می‌کنی و احتمالا به تیک تاکت یا توییترت سر می‌زنی. چیزی که مشخصه اینه که به من نگاه نمی‌کنی. لیوان آب رو برات می‌آرم و تماشا می‌کنم که چطور تمامش رو سر می‌کشی. چند دقیقه ای طول می‌کشه ولی بلاخره صدای سرفه هات و کبود شدن صورتت رو به لطف پودری که توی آب حل کردم می‌بینم. می‌زارم روی مبل خونه‌م نفس های آخرتم بکشی. دوست خوبی بودی.

     

    --سانبین

    نمی‌دونم چه حسی منو به پای پنجره بزرگ استودیوت رسونده ولی درد توی پاهام قدم های طولانیم رو به یاد می‌آرن. راه طولانی ای بود ولی بلاخره طی شد و من اینجام. می‌بینمت که پشت میزت نشستی، هدفون توی گوشته و سرگرم اون برنامه آهنگسازی توی کامپیوترتی. حتی وقتی پنجره رو می‌شکونم متوجهم نمی‌شی. تا وقتی که اونقدر نزدیک نیام که رنگ هاله نارنجی آزاردهنده‌ت باعث بشه دستای دستکش پوشم رو مشت کنم حتی سرت رو هم نمی‌چرخونی. وقتی بلاخره می‌فهمی من توی استودیوتم و هیچکدوم از اون بادیگاد هات هم اطرافت نیستن جرعه های ترس توی چشمات واضح می‌شن. حتی وقتی دستتو می‌گیرم و خنجرم رو بین انگشتات می‌زارم مقاومت نمی‌کنی. بازسازی تمیزم از خودکشیت تموم می‌شه. به آرومی آخرین بخش های آهنگی که سرگرم ساختنش بودی رو کامل می‌کنم و از همون پنجره بیرون می‌رم. بلاخره، تورو هم از سر راهم برداشتم.

     

    --شوکو

    تولدته. مثل همیشه می‌درخشی و سعی می‌کنی با همه حرف بزنی و من؟ من مثل همیشه نامرئی شدم. همه از جلوم رد می‌شن ولی کسی به خودش زحمت حرف زدن باهام رو نمی‌ده. اهمیتی هم برام نداره چون می‌تونم بهتر نگاهت کنم. از توی جیبم دستکش های مشکی چرمی رو بیرون می‌آرم و دستم می‌کنم. سمتت می‌آم و با لبخند مصنوعیم ازت می‌خوام یه جای خلوت تر بریم تا کادوم رو بهت بدم. همراهم می‌آی. بهم شک نمی‌کنی. نباید هم بکنی، ولی یادته همراهت چطور بهت اعتراف کرده. کسی که عاشقته، امکان نداره برات فکر بدی بکنه نه؟ با اینکه ردم کردی ولی ترجیح دادی دوستم بمونی. وقتی به جایی می‌رسیم که خبری از کسی نباشه، می‌زارم جلوتر از من بری و دنبال هرچیزی که بهش فکر می‌کنی بگردی. فکر نمی‌کنم وقتی دستام دور گردنت حلقه شد متوجه شده باشی. اما وقتی سعی می‌کردی انگشتام رو باز کنی و برای گرفتن اکسیژن تقلا می‌کردی احتمالا نظرت عوض شده بود. چه فکری می‌کردی؟ نمی‌دونم. اینو می‌دونم که برای یک لحظه هم که شده، وقتی به رد انگشتام هرچند با دستکش چرمی روی گردنت نگاه کردم، دیگه خبری از احساسم بهت نبود.

     

    --پرسون

    یک ساعتی می‌شه که درمورد هرچیزی که به ذهنت می‌رسه برام حرف می‌زنی. جاده خلوته و تنها چیزی که شنیده می‌شه ترکیب آهنگ صدات با باد اطراف ماشین بود. می‌دونستم پیچ خطرناکی جلومونه ولی تو اولین بارت بود که با من می‌اومدی. دستام رو از روی فرمون برداشتم. حتی حواست به رانندگی من هم نیست. فقط از زیبایی جاده و خورشید حرف می‌زنی. وقتی می‌فهمی داریم از خط منحرف می‌شیم، به خودت می‌آی. سعی می‌کنی کاری انجام بدی ولی وقتی که متوجه می‌شی کمربندت باز نمی‌شه خیلی دیره. ماشین ته دره پرت می‌شه و با اینکه می‌دونم خودم هم قراره بمیرم، احساس تاسفی ندارم. فقط می‌زارم آخرین تقلاهات برای زندگی به گوشم برسه.

     

    --ترنم

    وقتی بعد از مدت زیادی بسته بودن چشمات منو می‌بینی، اولین چیزی که تشخیص می‌دم اینه که نمی‌دونی کسی که جلوت ایستاده کیه. چند ثانیه طول می‌کشه و بعد رد تنفر رو توی صورتت می‌بینم. بین دوتا رقیب چیزهای خوبی دیده نمی‌شه ولی کم پیش می‌آد اونا عمیقا از هم متنفر باشن. می‌زارم تا می‌تونی حرف بزنی. بین حرفای پراکنده ات شروع به ابراز تعجب می‌کنی از اینکه دستای بسته شده‌ت به تخت با اینکه زخمین ولی خبری از هیچ دردی نیست. اون وقته که پوزخند روی صورت بی تفاوتم می‌درخشه. از بین وسایل کنارم، چاقوی کوچیکی رو برمی‌دارم و روی شکمت خط می‌اندازم. نمی‌تونم تصور کنم اینکه ببینی خون چطور از بدنت خارج می‌شه ولی خبری از درد نیست چه حسی داره، ولی به خودم افتخار می‌کنم که تونستم اون داروی مخصوص که به نخاعت آسیب بزنه رو بسازم. اگه بخوای، می‌تونی حرکت کنی ولی هیچ حسی نداری. با یه چاقوی بزرگتر سمت پاهات می‌رم. اول از همه، از شر پاهایی خلاص می‌شم که از تو یه اسکیتور ساختن. وقتی با خونریزی شدید بمیری، بلاخره این منم که قهرمان جهان می‌شم.

     

    --سلین

    چیزی که می‌دونی اینه که من زیردستت کار می‌کنم و چیزی که نمی‌دونی اینه که من از چیزی که فکر می‌کنی باهوش ترم. دفترچه ای که معمولا ازش برای نوشتن استفاده می‌کنی رو ورق می‌زنی و نگاهت می‌کنم. ازم می‌پرسی چرا اونجام و درحالی که سیگارم رو روشن می‌کنم جوابت رو می‌پیچونم. یک ماهه که هر روز اینجام تا تورو موقع نوشتن ببینم. و امروز، روز سی امه. سیگارم رو بین انگشتام می‌گیرم و از پنجره دفترت به ماه خیره می‌شم که روی پس زمینه قرمز و نارنجی غروب حتی خیره کننده تره. کم کم دیگه صدای قلمت رو نمی‌شنوم. سمتت می‌رم و بدون حرف به تویی نگاه می‌کنم که سرت روی میز افتاده. نیاز نیست نبضت رو چک کنم تا بفهمم مردی. فقط سیگارم رو می‌کشم.

     

    --شکیبا

    روی مبل رو به روت می‌نشینم. مثل همیشه، با حرفای ساده شروع می‌کنیم. تا به حال تمام تلاشتو برای فهمیدن علت اصلی بیماریم کردی ولی تا به حال نتیجه ای که دنبالش بودی رو نگرفتی. از اینکه کسیو نا امید کنم متنفرم. بهت می‌گم این آخرین جلسمونه و تو می‌خندی و می‌گی هنوز چند ماه دیگه مونده. از جام بلند می‌شم و سمتت می‌آم. تکرارش می‌کنم و اینبار خبری از خنده نیست. وقتی گلدون روی میزت رو می‌شکونم و بزرگترین تیکه‌ش رو سمتت می‌گیرم کم کم می‌ترسی. سعی می‌کنی آرومم کنی ولی حرفا روی من تاثیری ندارن. بعد از اینکه خون روی میز و صورتم پاشیده شد، فقط جیغ می‌زنم. به هر حال، همه از بیماری من خبر دارن.


    +این یه چالشی بود که وهکاو صد سال پیش راه انداخته بود لینکشم اینجاست. گفته بود دونفر ولی من هفت تارو نوشتم- خیلیاتونم دوست داشتم بگم ولی ایده هام تموم شده بودنxD

    ++باید بگم که همه سناریوهاش الکیه؟ مثلا من از سانبین متنفر نیستم، صرفا اینجا قضیه رو دراماتیک کردم-

    +++اگه خواستین شرکت کنین میشه قتل منم بنویسین؟حتی اگه من شمارو ننوشتم؟-

    ++++چه خبر راستی؟:))) خوش میگذره بهتون؟

  • ۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۰ ]
    • Lynn -
    • Saturday 25 June 22

    OneShot:'Tis The Damn Season

    Fic name:'This The Damn Season

    Genre:Angst, Romance

    Couple:JohnTen

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۹ ]
    • Lynn -
    • Wednesday 22 June 22

    چگونه کاری کنیم آیلین از ما متنفر شود

    1.برای ام وی جدید Flip That لونا استریم نزنیم

    2.به مورد اول مراجعه کنید.

     

    LOONA 'Flip That' MV

     

    اگه شرایطشو داشته باشید و استریم نزنید ایشالا نصف شب وقتی خوابید یه جن با قیافه جی وای پارک از پنجره اتاقتون بپره تو و تا سرحد مرگ بترسونتون و مجبورتون کنه استریپ دنس برید و ازتون فیلم بگیره و بزاره تیک تاک و تو کل دنیا آبروتون بره و کل کثافت کاریاتونم بزاره کف دست مامان باباتون امتحاناتونم برینید"-"

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳ ]
    • Lynn -
    • Monday 20 June 22

    مکن ای صبح طلوع

    فردا کارنامه میدن و فاک من فیزیک و شیمی و عربی رو میفتم.

    اگه نیفتادم یه وانشات مهمونتون میکنم:"|

    اگه هم شهریوری شدم تو مراسم ختمم همه سفید و سرمه ای بپوشید...

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۲ ]
    • Lynn -
    • Sunday 19 June 22

    عزیزان کیدرامر

    کیدراما مناسب دیدن با خونواده چی پیشنهاد میکنید؟🗿

    البته که موقت.

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۴ ]
    • Lynn -
    • Tuesday 14 June 22

    سورپرایز شماره یک آیلینی

    از بس بیوگرافی فنسایت ننوشته بودم یادم رفته بود فرمش چجوری بود-

    انی وی؛

    فالو؟:)

    https://bvnditbul.blog.ir

  • ۴
    • Lynn -
    • Monday 13 June 22

    hmmm

    اون لحظه ای که می‌فهمی اخلاق سمی مامان باباتو خودتم داری و باهاش بزرگ شدی و نمی‌تونی بزاریش کنار<<<<<<<<

  • ۱۴
    • Lynn -
    • Sunday 12 June 22
    𝗦𝘁𝗮𝗿𝘁: 𝟗𝟖/𝟎𝟕/𝟎𝟒
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    اندر این گوشه خاموش فراموش شده
    کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
    باد رنگینی در خاطرمن
    گریه می انگیزد..
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)
    ---
    ما تو ایران زندگی می‌کنیم اینجا یا تا ۵۰ سالگی بچه سالی یا در آستانه رسیدن به سن قانونی خصلت‌های بزرگسالی توی شخصیتت غالب میشن ^^~