۴۸ مطلب در سپتامبر ۲۰۲۱ ثبت شده است

صداهاتونو میخوام:"

از اونجایی که همتون صدای منو شنیدین

منم میخوام بشنوممممTT

البته مال چند تاتونو دارم ولی کلا:| حتی اگه شنیده باشمم یه چیزی بهم بگینTT

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳۶ ]
    • Univērse
    • Wednesday 15 September 21

    روابط خواهرانه

    ترنم:وین وین منو یاد یکی میندازه توی ویرانگر

    پرسون:هربار میاد نظر بده پانیسا(خواهرش)شلوغ میکنه*

    پرسون:پانیسااا

    پانیسا:نیااوو

    پرسون:پانیسا به هستی میگم بزاره تو وبلاگش آبروت بره ها

    پانیسا:اهه خودمم یه وبلاگ درست میکنمم میزارمم

    پرسون:حالا هروقت درست کردی در موردش حرف میزنیم

    پانیسا:کی میتونم؟

    پرسون:وقتی بیست و پنج سالت شد

    پانیسا:تو که بیست و پنج سالت نیست وبلاگ داری

    پرسون:من متفاوتم

    پانیسا:نخیرم

    پرسون:چرا هستم

    پانیسا:نخیرم

    پرسون:چرا هستم

    پانیسا:چهار سالم شد میزنم وبلاگ

    پرسون:پانیسا چهار سالگی چیه تو الان هفت سالته

    پانیسا:میخنده*

    پرسون:پانیسا وات ده فاک؟

    پانیسا:همچنان میخنده*

    پرسون:آره خلاصه شبیهه ترنم.

    پرسون:عه آره، به هستی میگم همه این کارای مستهجنتو بزاره وبلاگ، آبروت بره

    پانیسا:عهههههT-T

    پرسون:آره

    پانیسا:اوممم
    پرسون:اداشو در میاره*اومممم

    پانیسا:اوممم

    پرسون:اوممم

    پرسون:دلم میاد کاملا

    پانیسا:T-T

    پرسون:..چشاتو اونجوری نکن

    پانیسا:

    پرسون:نکننن

    پانیسا:

    پرسون:خیل خب آدم باش دیگه، باشه باشه برو اونور، برو آدم باش، هستی نمیخواد بزاریxD

     

     

    کمی قبل*

    من:پرسون به پانیسا بگو من طرف اونم

    پرسون:عهه خیانتکاار تو خیر سرت دوست منییی

    من:میخوام ریکشنشو ببینم

    پرسون:عا، باش صب کن، پانیسااا

    پرسون:ببین پانیسا، هستی گفتش کهه طرف توعه

    پانیسا:در چه زمینه ای؟(اینو نگفت ولی درست نشنیدم چی بودxD)

    پرسون:همین بیرون رفتن

    پانیسا:ینی نرم بیرون؟

    پرسون:چرا برو، ولی هستی طرف توعه، ینی میگه هرکار دوست داری بکن

    پانیسا:نمیرممم

    پرسون:خب نظرت در مورد این موضوع چیه

    پانیسا:نمیرم بیروون

    پرسون:خب اونو که میدونم، به اینکه هستی طرف توعه نظرت چیه

    پانیسا:هیچی

    من:..خواهرت خیلی دوستم داره

    ترنم:..خیلی

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۱ ]
    • Univērse
    • Wednesday 15 September 21

    Q 5+مهمه

    اگه خواستین میتونین ناشناس جواب بدین

    در هر دو حالت شناس یا ناشناس دلیل انتخابتون رو هم شرح بدین

    و لطفا جدی جواب بدین!

     

    کدوم رسم ایرانی به نظرتون خیلی بد و توهین آمیزه و باید حذف بشه؟

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۶ ]
    • Univērse
    • Monday 13 September 21

    ATEEZ(에이티즈) - ‘Deja Vu’ Official MV

    اولین کامبک من با ایتیز نباید انقد فاکی میشد:)

     

    YOUTUBE LINK

     

    بعدا اضافه شد:راکی=مرگ من.

    بعدا اضافه شد 2:ترکای آلبوم؟....:)

  • ۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۴ ]
    • Univērse
    • Monday 13 September 21

    آدونیس عزیزم، سلام!

    آدونیس عزیزم، سلام!

    جالب نیست؟ بقیه مردم جهان نامه هایی را دریافت میکنند از دست دوستان یا خانواده بزرگشان، اما من و تو مدتهاست که دیگه همچین پسوندی برای هم نداریم، نمیدانم باید تورا چه بنامم، شاید همانجور که از من میخواستی، آدونیس؟

    امروز حالت چطوره؟ روی پیچ و خم طلایی ماه جادویی چه حسی داری؟ احتمالا خوشحالی، امیدوارم خوشحال باشی!

    آبی تیره رنگم، به یاد می آوری بار آخر که خواستم با تو صحبت کنم چه به من گفتی؟ هرگز مرا بدرود نگفتی و هرگز نخواستی صفحه آخر داستان را بنویسی. توی این مدتی که گذشته من هم هرگز داستان را به پایان نرسانده ام. من نمیتوانستم بنویسم. تو بودی.

    عجیب است که مدتهاست دفترم را ورق نزده ام. یادم می آید اولین بار که دیدمت و مداد آبی رنگم برای به تصویر کشیدنت جواب نداد، به سمتم آمدی و با لبخندی که روشن تر از آن ندیده بودم پرسیدی چه میکشم، و من ترسیدم یا شاید خجالت کشیدم چیزی بگویم و به جایش فقط دفترم را نشانت دادم. لحظه ای به صفحه نگاه کردی و بعد خندیدی و تحسینم کردی. نمیدانم هرگز این را به تو گفته ام یا نه اما اولین بار بود از سمت کسی چیزی را میشنیدم که خوشحالم می کرد. اسمت را پرسیدم و زیر نقاشی امضا زدم.

    به یاد داری همیشه از من چه میپرسیدی؟ اینکه چرا به جای نوشتن اسم خودم، همیشه نقاشی ام را با موضوعم امضا می کنم. با اینکه هیچ وقت جواب واضحی ندادم اما اکنون میگویم من تا قبل از دیدن تو اینطور نبودم. عجیب نیست؟ تو از لحظه اول رو به رو شدن با من تغییرم دادی.

    کی بود وقتی فهمیدی مدتهاست ورق های سفید و شیری دفتر نقاشی ام با طرح های کوچک و بزرگی از خودت پر شده؟ قول داده بودم وقتی که برگشتی  همه را نشانت دهم. پس انگار این سوالم هیچ وقت جوابی نخواهد گرفت.

    با اینکه من بهتر از هر کسی از جزئیات وجودت خبر داشتم، وقتی چشم هایم را می بندم به یاد نمی آورم چگونه میخندیدی و چطور حرف میزدی. تنها چیزی که میدانم آبی تیره بودنت بود. تو اولین کسی بودی که حرف زدنت ته رنگ خاکستری نداشت. میدانستم هرکسی که صحبت کردنش مثل آنها باشد دروغ می گوید، از هرکسی که با لحن شیرین و رنگ دودی صدایم می کرد متنفر می شدم. تو بودی که به من در مورد رنگ و مزه انسان ها اعتماد کردی.

    عجیب است که نوشته هایم هرگز به دستت نخواهد رسید. مینویسم در حالی که میدانم هرگز با انگشتانت کلمه ها را نوازش نمیکنی و با یادآوری خاطرات لبخند نمی زنی. جایی که تو روی ماه کنار نقش و نگار آبی ستاره ای اطرافت راه می روی فرصتی برای توجه به گناهکاری که برایت مینویسد نیست.

    هنوز نمیفهمم بعد از خواندن نوشته مادرت تا زمانی که به روز های عادی برگردم چطور زندگی کردم. هرگاه به آن زمان ها می اندیشم چیزی جز سایه نقره ای رنگی به یادم نمی آید. نقره ای رنگ حمایت بود، یادت هست؟

    وقتی که با خوشحالی فکر کردن به تو توی بالکن نشسته بودم، و رایا که بعد از سالها با نفرت نگاه کردنم دلسوزانه کنارم نشست و نامه ای که به آدرس تو بود را به دستم داد و برای اولین بار در زمانی که میشناختمش طوری که باید، مثل یک خواهر بزرگتر نگاهم کرد و من مطمئن شدم چیزی اینجا درست نیست، وقتی که تلاش می کردم واضح ببینم و منتظر بودم اسمت از بین قربانی های آن حادثه پاک شود و تورا کنار خودم در حال پاک کردن اشک هایم و گفتن من کنارت میمانم ببینم، وقتی که فهمیدم روح آبی رنگت برای دیدن من به ماه طلایی رسید، الهه من هرگز به یاد نخواهم آورد چطور آن روز هارا به سلامت گذراندم و از این بابت شکر گذارم!

    مدتها به این فکر میکردم که به تو ملحق شوم ولی میدانستم نمی توانم. من هیچگاه به اندازه تو شجاع نبودم. اگر با اوج ضعف و حقارت به تو میپیوستم چه فکری در مورد من می کردی؟ رایا هیچوقت مثل یک خواهر نبود اما او وادارم کرد زنده بمانم. فکر میکنم بلاخره نقاب خاکستری اش را کنار زده و نقره ای بودنش بیشتر به چشم می آید.

    آدونیس عزیزم، یادآوری میکنم که بیشتر از چیزی که تصور میکنی دوستت دارم و امیدوارم وقتی که سرنوشت مرا به دست تو میرساند این را فراموش نکرده باشی.

    با عشق،

    ریموند.

     

    +از پستای وب قبلی که باید اینجا میبود:)

    +اند آی هیت اند آی هیت دت یو هپی ویت اوت می...

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۸ ]
    • Univērse
    • Sunday 12 September 21

    موقتیجات تشریف بیارید سوال دارم

    اینارو جواب میدین وگرنه با چابستیکم میام^-^

     

    1.یه سری وانشاتا هست، که نوشته خودمه. معمولا همه رو میدم ونوس اونی، از اونجایی که گروهای مختلف قاطیشه دلم میخواد کنار فایل اصلیش معرفی کاراکتراشم بزارم چون هربار که چیزی مینویسم کل زندگی دونه دونه کاراکترامو طراحی میکنم"-" دوست دارین اینجا بزارمشون؟ در این صورت حتما باید برید خود داستانم بخونینD:

    2.با اینکه هر از چندگاهی بیام اینجا از احساساتم بنویسم اوکی این؟:">

    3.من شبیه کدوم آیدل دخترم؟"-" اگه دیدینم که قیافه ای بگین اگه نه اخلاقی"-"(حقیقتا خودم حس میکنم شوهوا یا سویون یا اولیویا..xD)

  • ۳
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳۲ ]
    • Univērse
    • Sunday 12 September 21

    0000

    -چرا وقتی میدونی تهش سیاهیه هنوز باهاشی؟

    +صدای خنده هاش وقتی باعثش منم خیلی شیرینه..:)

     

    00:00

    خوب بخوابید و رویا های شیرین ببینید، آرزوی آرامش^^

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۶ ]
    • Univērse
    • Sunday 12 September 21

    یک عدد خواب اسیدی

    قبل از هر چیز از چشماتون که باید اینو بخونن معذرت میخوام.

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۶ ]
    • Univērse
    • Saturday 11 September 21

    Say LALISA love me!

    شما چطوری لالیسا رو تونستید؟ من هنوز قلبم داره تند تند میزنه!

     

    YOUTUBE LINK

     

    بازدید نزنین با بیل میام سراغتون"-"

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳ ]
    • Univērse
    • Friday 10 September 21

    لیریک های بی معنی بلک پینک؟

     

    مامانم میگفت عشق مثل بازی با آتیشه، ممکنه بهت آسیب بزنه.

    داروئه یا سم؟ حتی مامانمم خبر نداره.

    (اگه عشق سالم باشه بهت کیف میده. ولی یه رابطه سمی تورو میسوزونه و مثل یه سم عمل میکنه)

    -Playing with fire

     

    سلاامم! چطورین؟ با یه پست خفن دراز طولانی برگشتم و قراره کیف کنم با پستم:>

    خب خب، آیلینتون از یه جنگ کامنتی با یه آرمی نمای بدبخت برگشته "و صد البته که بردم چی فک کردین؟ ادمینه خودشم تو بحث بود کامنتاشو پاک کردxD" و جمله معروف سکینز در رابطه با "آهنگای بدون معنی" باعث شد دلم بخواد این پست رو بنویسم. به عنوان یک بلینک فسیل شده خیلی نسبت به این پست اعتماد به نفس دارم=)

    برید هو یو لایک دت یا لاو تو هیت می پلی کنین بیاین این پستو بخونین:>

  • ۱۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۷ ]
    • Univērse
    • Thursday 9 September 21
    ᴡᴇʙ ʙɪʀᴛʜᴅᴀʏ﹕ ₉₈/₀₇/₀₄
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    گمشده در جهان سرمه ای رنگ پنتاگون
    شیفته 12 رنگ افسانه ای ماه
    صاحب این وبلاگ به مقادیر زیادی کیپاپ، فن فیکشن، انیمه و کیدراما برای تنفس احتیاج دارد!
    گلبرگ های ساکورا و لوندر های آبی توی جنگلی که قلبش با عشق به آدما می تپه~
    ----
    میدونین چیه؟ من همونقدر کنترل انتخاب افکارم رو دارم که کنترل انتخاب اسمم رو داشتم.
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)