یه روز زیبا توی شهر بیانیون بود، البته اگه شروع مدرسه ها رو در نظر نگیریم..^-^ حتی کسایی که ساعت یازده تازه بیدار میشدن اون روز از هشت صبح آنلاین بودن..
همه چیز از وقتی شروع شد که اولین نفر متوجه شد سیم کامنتش کار نمیکنه0-0
فورا رفت پشت بوم خونش، یه آتیش روشن کرد و با عربده زدن به همه شهر بیان خبر داد، زیاد طول نکشید که همه فهمیدن نمیتونن با کسی حرف بزنن:(
اما این وسط، یکی از بچها پیشنهاد داد به جای پیام های همیشگی و حرفای عادیشون، از همون دود استفاده کنن تا با هم چرت و پرت ببافن*-*
خونه های همه پر شده بود از پیام هایی که به هم میدادن و خب یه جورایی کل شهر بیانیون متوجهش میشدن
از اونجایی که اون دود ها طلایی بودن، آسمون شهر پر از رنگای قشنگ شده بود*-*
بعد از مدتها، کلی ستاره روشن شد تا بتونن با هم حرف بزنن..
بیانیون تازه فهمیدن چقدر وابسته همدیگه ان و حرف زدن با هم چقد براشون حیاتیه!
بلاخره شهردار شهر بیانیون سیم کامنت ها رو درست کرد و همه دوباره تونستن مثل قبل با هم حرف بزنن:)
با اینکه زیاد طول نکشید، ولی خلاقیتشون برای استفاده از هر روش نوینی باعث شد شهردار شهر بیان کلی به همشون جایزه بده و خب راستش اینو از خودم درآوردمxD
همه دوباره برگشتن سر روند عادی وبلاگ ها و کلاس هاشون، و خیالشون راحت بود که راه ارتباطی با کسایی که شاید بهترین دوستاشون باشن هنوز سر جاشه:)