۴۲ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

بگید تنها نیستم

تاحالا شده بخواید برید یه آهنگ غیر از فیو خودتون گوش بدید

بعد به خودتون بیاین ببینید دارید استن میکنین؟:"/xD

 

+یکی که قرار بود امروز پست دیگه نزاره ولی نتونست..

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳۰ ]
    • Univērse
    • Sunday 26 September 21

    2nd Anniversary

     

    1+1
    Pentagon

     

    دقیقا یادم نمیاد کی بود که اولین بار واژه وبلاگ رو شنیدم، ولی اینکه چجوری وارد این فضا شدم کاملا دقیق توی ذهنمه.

    استارت همه چی از سایت نهال خورد. بله دارین درست میبینین سایت شبکه نهال^-^ الانم نرین اونجا بگردین همه نظرای قدیمیمون به چوخ رفتهxDD و واقعا خداروشکر میکنم چون اونا سموم خالص بودن و ابهت داشته و نداشته م با خاک یکی میشد"-" حالا جدا از اینکه من با اسم و فامیل واقعیم اونجا بودم:/~

    بگذریم، کامل توضیح نمیدم چه بساطی بود اونجا..راستی بارانا ام اونجا بود نیاید فقط یقه منو بگیرید(بارونم ببخشیدD":) بابت همچین سرطاناییxD ولی اولین بار یکی از بچها برگشت گفت آره من وبم فلان و اینا منم برگام ریخت و کنجکاو شدم:/ خلاصه از یکی از بچها پرسیدم که اسم وبت چیه و اونم کنار اسمش نوشتxD از اونجایی که تو کامنت میگفتیم تایید نمیشد..xD

    بعدش من رفتم اسم وبش رو سرچ کردم و پیداش کردم، الان فک کنم فقط سحر بشناسه از کی حرف میزنم، ماهانا، اولین دوست من توی فضای وب:")

    آدرس وبش هم بود dokhbala.mihanblog.com، و یه وب دیگه ام داشت اونیکیو یادم نیست اسمش چی بودxD

    بعد از اینکه بهش کامنت دادم و خودمو معرفی کردم اونم بهم گفت برو وب بزنننندنضصکضصذ و منم رفتم و اولین وبلاگ زندگی من با آدرس Hasti7evan.blogfa.com ساخته شد و نرید دنبالش دیگه نیست چون خودم حذفش کردم"الان آرزو میکنم کاشکی نمیکردم.."، دقیقا یادمه روز دختر سال 97 بود که میشه 24 تیرش.

    یه ماهی وبلاگ بلاگفامو داشتم و با ملیکا، بارانا، دریا و خیلیای دیگه آشنا شدم که رفتم و وبلاگ میهنم رو برای اینکه راحت تر حرف بزنیم ساختم. اولین قالبش هم یه قالب پاییزی بود که میتسوبا چان برام ساخته بود. هرچند فک کنم همه کسایی که اینجان مطمئن باشن بهترین قالب ساز میهن مینامی الی بود که اینجا ام هست:")

    وبلاگ میهن من باعث آشناییم با سحر، مائو، پریا، زهرا، رویا، غزل که از بچهای نهال بود، ستایش، دین دین، دینز، نفیسه(نوبادی)، مهتاب، مهسا(وهکاو) که اینجا ام هست، روهینا که اینو همتون میشناسین، کارا، عسل، یومیکو، رسویدا و خیلی خیلی از بچهای دیگه که واقعا اسم همشونو دقیق یادم نمیاد شد.(از خیلیاشون دیگه خبری ندارم..:"))

    اولین و دومین وب میهن من هک و حذف شدن. اولیش با همون بار اول پرید، دومیش دوبار هک شد یکیشو برگردوندم ولی دومی همه بقیه وبامم حذف کرد. دقیقا یادمه روز تولد جی کی بود فردای روزی که حذف شدن، و همون روز دوباره آرمی لند و وبی که دیگه برای خودم موند رو زدم.

    اگه میخواین بدونین وب آخرم چه شکلی بود کلیک کنین:)

    اینم آرمی لنده که سرشار از خاطره ست..:")

    میدونستین یه دختره بود که میومد تو آرمی لند اسمشم یه :/ بود، بعد فهمیدیم اسمش ایرساست و ایتالیا زندگی میکنه و میتونه فارسی بخونه ولی نوشتنو نه، خیلیم دوسش داشتیم:"

    توی همون لحظه های آخری که میهن داشت، از آرمی لند یه بک آپ گرفتم. هیچکدوم از ادامه مطلباش نیفتاده، اکثر کامنتاش نیست، جواب کامنتا ام نیستن، ولی بیش از حد دوستش دارم. به جای وب خودم از آرمی لند این بک آپو گرفتم چون نه فقط برای من، برای خیلیای دیگه ام پر از خاطره بود. سحر اگه میخوای یه کامنت خصوصی بده که بهت بدمش:")

    خب خب، اشکاتونو پاک کنید که بهتون بگم چجوری با بیان آشنا شدم.

    همون موقعا که تازه خطا های میهن زیاد شده بود، من دنبال فیک سپ میگشتم و سرچ کردم تو گوگل. حدس میزنین چی برام اومد بالا؟ درسته وبلاگ فضایی ها!^ ^

    خلاصه منم رفتم در طی یه سری بالا پایین ها وبلاگ بیانم رو زدم. همون بلو لوندر قبلی. و کم کم از میهن جمع کردم اومدم تو بیان اما هنوز تو میهن با بچها حرف میزدم که،

    وب الی سنپایو پیدا کردم! همون اول که وبشو زده بود منم نویسنده کرده بود ولی خب من اصن نمیرفتم اونجا:/ -الان که از وب سنپای حرف زدم اوپنینگ اتک پلی شدxD- بعد تصمیم گرفتم فعال شم و شاید این یکی از بهترین تصمیمات زندگیم بود..

    پری، نازی 1 و 2، وایو، سارا، اما، آیانا، آسونا، پارمیس، شیدا، زیزی، رز، آگاتا، الیا، سارینا، زینب، آیدا، سوفیا، نازنین، النا، ایزانامی، نمیدا، عارفه، مایسا، الی سنپای و من، (اگه کسی رو یادم رفته گومنTT) ما کسایی بودیم که توی وب الی سنپای میچرخیدیم، داستانامونو مینوشتیم، خانواده بانگو و اتک داشتیم(من عمه کل این جماعت به جز الی سنپای بودمxD)(تازه وایو ام تو خاندان اتک بچم بودxD)

    یادمه من دو تا داستان داشتم، یکیش انادر استوری بود که خودمون بودیم و بنگتن و اکسو و بچهای بانگو، جناییی و اکشننن بود، یکی دیگه ام اسمشو یادم نیست(xD) و یکی دیگش دازای و چویا و ویکتور و یوری و شخصیت خودم و فک کنم یکی دوتا دیگه بودن و چند تا شخصیت خیالی که ترسناک بود(ختضکصنبذضص اسمش یادم اومدددد مری کریسمس بوددد) و خیلی خفن و باحال و اینا بود چون گرگینه ای بودD:

    بعد که میهن خراب شد جمعمونم از هم پاشید..پری و نازی و سنپای اومدن بیان هرچند سنپای خیلی نموند، با سارا و وایو و شیدا و الی سنپای تو واتسپ و اینستا حرف میزنم، و از بقیه تقریبا هیچ خبری ندارم..

    بعد که این اتفاقا پیش اومد، تصمیم گرفتم تو بیان بیشتر فعال شم که چهار نفر غیر دوستای قبلم منو بشناسن:/xD و نتیجش شد آشنایی با دوستای فوق خفنی که اینجا دارم، خیلی این اسم همتونو نمیبرم ولی توی پیوندام هستین، خیلی خیلی دوستتون دارم:)

    داستان کسی که از سال 97 وارد این فضا شد و الان داره دوسالگی حضورش توی بیان رو جشن میگیره، هنوزم ادامه داره. یه جورایی خیلی خوشحالم که وبلاگ نویسم و خیلی بیشتر خوشحالم که کسایی مثل شما رو پیدا کردم.

    دو سالگی وبلاگ قشنگم مبارک! بیاید با هم بمونیم و هیچوقت بزرگ نشیم:)

     

    یه چیزی که برام جالب بود این بود که آلبوم های من دیشب رسیدن و در واقع یه کادو شد برای دو سالگی وب بیانمT T

  • ۱۰
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۶۰ ]
    • Univērse
    • Sunday 26 September 21

    یه ذوق فسقلی

    همین الان فهمیدم من وبلاگ بیانم رو 4 ماه قبل از روز سپ زدم:") آخ خدا، سپ، سپپپپ، چجوری سپ میتونه انقدر پرستیدنی باشه، ولم کنین..*بلو ساید پلی می کند*

     

    +اسم سپو میارم یاد یومیکو میفتمT T

    ++گشنمه

    +++از عربی بدم میاد

    ++++پرسون برو فیکمونو بنویسسسسسس

    +++++آلبومام رسیدن:") منتظرم بابام بیاد خونه آنباکسشون کنمT T

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴۸ ]
    • Univērse
    • Saturday 25 September 21

    بیانیون و کامنت ها

    یه روز زیبا توی شهر بیانیون بود، البته اگه شروع مدرسه ها رو در نظر نگیریم..^-^ حتی کسایی که ساعت یازده تازه بیدار میشدن اون روز از هشت صبح آنلاین بودن..

    همه چیز از وقتی شروع شد که اولین نفر متوجه شد سیم کامنتش کار نمیکنه0-0

    فورا رفت پشت بوم خونش، یه آتیش روشن کرد و با عربده زدن به همه شهر بیان خبر داد، زیاد طول نکشید که همه فهمیدن نمیتونن با کسی حرف بزنن:(

    اما این وسط، یکی از بچها پیشنهاد داد به جای پیام های همیشگی و حرفای عادیشون، از همون دود استفاده کنن تا با هم چرت و پرت ببافن*-*

    خونه های همه پر شده بود از پیام هایی که به هم میدادن و خب یه جورایی کل شهر بیانیون متوجهش میشدن

    از اونجایی که اون دود ها طلایی بودن، آسمون شهر پر از رنگای قشنگ شده بود*-*

    بعد از مدتها، کلی ستاره روشن شد تا بتونن با هم حرف بزنن..

    بیانیون تازه فهمیدن چقدر وابسته همدیگه ان و حرف زدن با هم چقد براشون حیاتیه!

    بلاخره شهردار شهر بیانیون سیم کامنت ها رو درست کرد و همه دوباره تونستن مثل قبل با هم حرف بزنن:)

    با اینکه زیاد طول نکشید، ولی خلاقیتشون برای استفاده از هر روش نوینی باعث شد شهردار شهر بیان کلی به همشون جایزه بده و خب راستش اینو از خودم درآوردمxD

    همه دوباره برگشتن سر روند عادی وبلاگ ها و کلاس هاشون، و خیالشون راحت بود که راه ارتباطی با کسایی که شاید بهترین دوستاشون باشن هنوز سر جاشه:)

  • ۹
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴۴ ]
    • Univērse
    • Saturday 25 September 21

    کامنتا درست شد برین خونتون

    xD

    پستاتونو پاک نکنین خاطره بمونهxD

  • ۲
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۲ ]
    • Univērse
    • Saturday 25 September 21

    @شوکو @سانبین @همهه

    منم داشتم به این فک میکردممxD

    شایدم بیان به این نتیجه رسیده که بیانیای زیر 18 سال رو محدود به کامنت دادن کنهxDD

    و یه بخشی از بیانیای بالای 18 سال:/xD

    بیاید فک کنیم ببینیم کجا میتونیم حرف بزنیم

    ده تا پستمون پر شد یه کاریش بکنیم..:"/xD

  • ۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۷ ]
    • Univērse
    • Saturday 25 September 21

    پرسون، آیسان و یه جورایی همتون

    @آیسان

    نه من تست کردم نمیشه..:"xD

    گند زد قشنگ به خدا شکل و قیافه وبای هممون نابوده..xD

     

    @پرسون و همتون

    آقا اون موقع یادتونه بیان نمیزاشت کسی بره تو اکانتش؟ و یه جمعی از بزهس تو کامنتای وب یومیکو چادر زده بودن و سر همون من رفتم شماره تلفن بیانو دراوردمD:

    یکی بره زنگ بزنه بپرسه کی درست میشه این ارور..xD

  • ۲
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۰ ]
    • Univērse
    • Saturday 25 September 21

    @هیرای

    همین الان امتحان کردم پستو نمیتونی ادیت کنی.. برا اونم میزنه خطای داخلی سرور:(

  • ۳
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۰ ]
    • Univērse
    • Saturday 25 September 21

    @شوکوو @ترنممم @آیسانننن

    @شکلاتمم:>>

    ببین تو این شرایط هرچقد ایده هات داغون تر باشه بیشتر به نفع ملتهxDD

     

    @ترنم

    خوب میگذره والا، معلم ریاضیه تا 20 دقیقه اول نمیدونست صداشو نداریم:/ خودمونو پاره کردیم تو چت تا بلاخره اومد یه نگاهی کرد دید عهه صداش نیست..xD

     

    @آیساننن

    وای راست میگی..حیف که بیشتر از 10 تا پست نمیشه گذاشت ولی امروز قراره ستاره همه روشن شهه*---*

    بیاید آسمون بیانو کلی رنگی رنگی کنیم~

  • ۲
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۰ ]
    • Univērse
    • Saturday 25 September 21

    هعی

    بیاید یه کاری کنیم

    تا کامنتا درست شه هرکی یه پست بزاره کامنتایی که میخواد به ملت بده رو اونجا با ذکر عنوان پست بنویسه:/xD

    #محدودیت_خلاقیت_میاره

    ولی جدای شوخی لوندرای گشنگم مدرسه ها شروع شده بیاید به هم قول بدیم امسالو مث آدم درس بخونیم باشه؟*-* پستو میخونین لایکش کنین آیلین ببینه^^

  • ۱۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۰ ]
    • Univērse
    • Saturday 25 September 21
    ᴡᴇʙ ʙɪʀᴛʜᴅᴀʏ﹕ ₉₈/₀₇/₀₄
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    گمشده در جهان سرمه ای رنگ پنتاگون
    شیفته 12 رنگ افسانه ای ماه
    صاحب این وبلاگ به مقادیر زیادی کیپاپ، فن فیکشن، انیمه و کیدراما برای تنفس احتیاج دارد!
    گلبرگ های ساکورا و لوندر های آبی توی جنگلی که قلبش با عشق به آدما می تپه~
    ----
    میدونین چیه؟ من همونقدر کنترل انتخاب افکارم رو دارم که کنترل انتخاب اسمم رو داشتم.
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)