MISS YOU

 

دلم برات تنگ میشه لی هوییتک")

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۸ ]
    • Univērse
    • Wednesday 17 February 21

    کاپل های پنتاگون

     

    حقیقتا بعد از اینکه دیدم هیچ فیوزی توی بیان یافت نمیشه(*اشک اشک*) و اینکه خیلیا بین کاپلای پنتا موندن تصمیم گرفتم بیام کاپلاشونو براتون رو کنمXD اصلا ام از شوکو اصکی نرفتماXDD

     

    این پست فقط پنتاگونه و پست بعد آن اند آف و کاپلای بین پنتا و آن اند آفXD

  • ۹
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴ ]
    • Univērse
    • Tuesday 9 February 21

    همه چیز از ایم یونا شروع شد!

     

    یه لحظه آیلینو به عنوان یه بچه ده ساله تصور کنید. خب. کردید؟ میدونم خیلی کار سختیه ولی برای درک ماجرا لازمهXD

     

    من اوتاکو بودم. عاشق و شیفته انیمه و یه درک خیلی سطحی از کیپاپ داشتم. در حد اینکه آره تو کره جنوبیه و خواننده ان. اینم بدونید من به جز هالزی و کیتی پری و اوپنینگا به هیچ خواننده دیگه ای گوش نمیدادم.

    یه روز، یه میکس انیمه ای دیدم و عاشق آهنگش شدم. از کسی که درستش کرده بود پرسیدم اسم آهنگش چیه؟ و اون جواب داد I got a boy از گرلز جنریشن.

    سرچ کردم و موزیک ویدیوشو دیدم و فهمیدم یه گروه کیپاپن. ولی هنوز نمیخواستم فن کیپاپ باشم. پس یکیشون که بیشتر از همه جذبم کرده بود رو انتخاب کردم و به عنوان یه آیدل تحسینش میکردم. ایم یونا.

    مدتی گذشت و آهنگای یونا کنار آی گات عه بوی توی پلی لیستم موند و تغییری توشون ایجاد نشد. جرات نداشتم عکساشو دانلود کنم و فقط هر از چندگاهی یواشکی خبرهاشو چک میکردم. تا اینکه توی همین گشت و گذار توی اینستا برای خوندن خبر های یونا و جی جی، دیدم یه کمپانی به اسم وای جی میخواد گرلبند جدیدش رو توی آگوست معرفی کنه. یونا باعث شده بود درک قبلی ای که از کیپاپ داشتم رو کنار بزارم و باهاش کنار بیام. پس منتظر شدم. منتظر شدم تا اون گرلبند دبیو کنه و فنشون بشم. حس میکردم اینکه از اول طرفدار گروهی باشی بهتره. همه همزمان با تو طرفدار میشن و لازم نیست احساس کنار گذاشتگی داشته باشی. ویسل و بومبایا منتشر شدن و عاشقشون شدم. عاشق رپ جنی. عاشق دنس لیسا. عاشق ووکال رزی و ویژووال جیسو. یونا ملکه من بود و بلک پینک ولیعهد کوییندامش. اما همه چیز سکرت بود. به هیچکس نگفتم بلک پینک رو دوست دارم. فقط اشاره ای به بابام کردم که یه گروه کره ای رو دوست دارم و به آهنگاشون گوش میدم. همه چیز سکرت بود تا اینکه یه روز وقتی از شمال برمیگشتیم تهران، مامانم ازم خواست تا آهنگای منو گوش بدیم. و اونجا بود که مامان و بابام فهمیدن من کره ای هارو دوست دارم و خوشبختانه ریکشن بدی نشون ندادن.

    گذشت و گذشت. من همچنان فن یونا و بلک پینک بودم و گروه دیگه ای رو استن نمیکردم. در حد اینکه آهنگ جدید رد ولوت رو گوش بدم یا وقتی میشنوم آیو کامبک داده، براش استریم بزنم جلو میرفتم تا اینکه پارسال، آرمی شدم. داستانش رو قبلا توضیح دادم. بعد از اون، فهمیدم نیاز نیست به گروهی پایبند باشم. من میتونم یک عالمه گروه استن کنم و همچنان عاشق تک تکشون باشم. و این شد که شروع کردم به شناختن گروه های کیپاپ.

    یه چیزی که برام عجیبه، اینه که هر گروهی برای من یه طعم داره. وقتی اسمشو میشنوم توی دهنم یه مزه ای حس میکنم. نمیدونم چرا و چطور، اما این خیلی روی فن شدنم تاثیر داشت.

    مثلا، لونا مزه شیر توت فرنگی میده. از اونا که مزه توت فرنگیش کامل مشخصه. پنتاگون شکلات داغه. همونقدر خواستنی. انسیتی یه مزه فلز مانند داره که باعث میشد اولا ازش خوشم نیاد ولی الان عاشقشم.اسپا مزه شکلات نعنایی داره. استری کیدز مزه غذاییو میده که بعد از مدت ها گرسنگی میخوری. و ایم یونا، مزه شیر میده. همه آدما اول از همه شیر میخورن درسته؟ ساده ترین و ابتدایی ترین غذای ممکن اما در عین حال مهم. و یونا، شروع دوباره زندگی من بود. شروعی که باعث شد من، به اینجا برسم.

     

    +با اختلاف، یکی از طولانی ترین و پرملات ترین پست های من!

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۷ ]
    • Univērse
    • Monday 8 February 21

    رونالدو و محمد صلاح و پنتاگون!

     

    اینی که تعریف میکنم خواب دیشبمه! و فک کنم فهمیده باشید من چقدر خوابام چرت و پرته._.

     

    آقا اول اینکه یهو وسط ماجرا در اومدم نمیدونم چرا:/ اصولا هیچوقت اولشو نمیبینمXDD

    دیدم که ما دوهزاریم توی زمین جلوی خونه بابابزرگم اینا. بعد رفتم جلو دیدم پنتا و محمد صلاح و رونالدو و شوکو و ادمین وب توایس(اینو چرا دیدممممم خاداااXD) تو زمینن. جانی انسیتی ام داوره، ته ایل و آرتمیسم قراره بازیو گزارش کنن. بعد رفتم جلو دیدم دوتا تیم شدیم. یووان و رونالدو و صلاح و هونگ و دوتا دیگه که نمیدونم کی بودن یه تیمن هویی و ووسوک و ینان و یوتو و من و شوکو و ادمین وب توایس یه تیم._. ووسوکم گذاشتیم دروازه بان یوتو و ینانم مدافعا بودن منم مهاجم بودم. بعد شوکو داشت با جانی لاس میزد که برامون پنالتی بگیره رونالدو ام با هویی تخمه میشکوندنXDD

    بعد نمیدونم چیشد رفتیم وایسادیم لبه یه بلندی آرتمیس به صلاح گفت تو باید شوت بزنی از یه ور این تیم مقابل باید توپو بگیرن اگه رفت اونجا میبرین اگه گرفتنم میبازین:/

    بعد صلاح اشتباهی سمت مخالفش شوت زد ما ام دوییدیم که لحظه آخر ووسوک گرفتش بعد یوتو دستشو گرفت رفتن آش بخورن با همXDDD منم بهشون میکروفون وصل کردمXD

    بعد من داشتم با شوکو حرف میزدم یهو یادم اومد رونالدو و محمد صلاح اونجان رفتم پونصد تا عکس و امضا گرفتم ازشونXDD

    بعد رفتیم پایین تو جاده یهو وویو سر و کلشون پیدا شد، مامان بزرگمم اومد کلی بار و بندیل داد بهشون بعدم بهشون گفت عروسیو حتما اینجا بگیرن اسپندم دود کرد براشونXD

    بعد یهو دیدم شوکو نیست برگشتم دیدم داره با جانی و ته ایل عر میزنه._. منم یهو رگ سیزنیم فعال شد پریدم وسط پیششونXD

    بعد مامانم بیدارم کرد:/

     

    پ.ن:فقط منم که برای پست مربوط به پنتاگون فنآرت سوجین میزارمXD

  • ۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۳ ]
    • Univērse
    • Monday 11 January 21

    گریه های یواشکی

     

    ×وضع روحی نویسنده این وبلاگ به دلیل اتفاقی که توی پست قبل شرح داده شد به شدت افتضاح است! اگر چیزی گفت که ناراحت شدید، از همین جا عذر می خواهد!×

     

    گوش بدین=)

     

    تاحالا شده از چیزی ناراحت باشین ولی نتونین بگینش؟ فقط چون حس میکنین بقیه اگه بفهمن شما به خاطر اون چیز ناراحتین مسخرتون میکنن؟

    این دقیقا وضع الان منه. حتی اون وسواس عجیب غریبم داره از درون منو میخوره که اگه اینارو تایپ کنی چه فکری در موردت میکنن؟ ولی ترجیح میدم اهمیتی بهش ندم،

    از وقتی اون خبرو خوندم...واقعا نمیدونستم چه حسی نشون بدم...انگار کل زندگیم از بین رفته بود و به زور جلوی گریمو میگرفتم،

    رفتم پیش مامانم که شاید بتونه کمکم کنه..ولی حدس میزنین چی شد؟ ازم خواست ناراحت نباشم؟ درکم کرد یا کاری کرد حس بهتری داشته باشم؟ نه، گفت چون تو طرفدارش بودی از گروهش رفت، بهتر شد که رفت، اونیم که گفتی خودکشی کرده، به خاطر توئه که مرده..

    و الان..میتونین دلیل کبودی های بنفش و قرمز دور چشمامو متوجه بشین...

  • ۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱ ]
    • Univērse
    • Friday 1 January 21

    SUN and MOON

     

    I don’t know why you hide from the one
    نمیدونم چرا از یکی خودتو قابم میکنی
    And close your eyes to the one
    و چشاتو روش میبندی
    Mess up and lie to the one that you love
    قاتی میکنی به کسی که عاشقشی دروغ میگی
    When you know you can cry to the one
    وقتی میدونی که میتونی برا کسی که (عاشقشی ) گریه کنی
    Always confide in the one
    همیشه بهش اعتماد کنی
    You can be kind to the one that you love
    میتونی به کسی که عاشقشی مهربانی کنی

    امروز رویای آبی من، بیشتر از هر وقت دیگه ای زیباست،

    میخوام براتون یه داستان تعریف کنم که توی همچین روزی، منتهی 10 سال پیش اتفاق افتاده.

    خورشید و ماه، توی دنیای خودشون زندگی میکردن.

    اونا میدونستن عشق براشون ممنوعه. میدونستن اگه قرار باشه کسیو ببینن که مال اونا نیست، جریمه میشن.

    اما توی 24 دسامبر 2010، یه گرگ و میش بزرگ رخ داد. خورشید و ماه همو دیدن.

    خورشید و ماه عاشق شدن و اتفاقی که نباید افتاد، اونا نمیتونستن کنار هم بمونن. اونا نمیتونستن همو ببینن.

    عشقی که بین اونا بود چیزی نبود که همه بپذیرن. عشقی بود که ممنوعه بود. عشقی که نباید می بود ولی بود،

    پس اونا یه رویای آبی ساختن که توش همو ببینن. رویایی که از دید کسایی که به عشق اونا باور نداشتن مخفی مونده بود. رویایی که فقط کسایی میتونستن ببیننش که به عشق واقعی باور داشتن.

     

    خورشید و ماه زندگی ما، همون جانگ هوسوک و مین یونگین. همون دو نفری که ما توی رویای آبیمون عشقشونو میبینیم.

    نمیدونم. شاید واقعی نباشه. شاید هوسوک و یونگی توی نگاه اول حسی به هم نداشتن. شاید همه اون حرفا و کاراشون معنی خاصی نداشته باشه.

    ولی رویای آبی من، "دی دریم" من، مال ماست. کسایی که به احساسات واقعی اعتقاد ندارن نمیتونن ببیننش. توی رویای آبی، هر اتفاقی قابل افتادنه.

    رویای آبی ما امروز ده ساله میشه. رویایی که نه میشه از واقعی بودنش مطمئن بود نه از الکی بودنش.

    اگه میخواین این بلو دریم رو ببینین، امشب تا طلوع خورشید منتظر بمونین. وقتی لحظه دیدار ماه و خورشیدو میبینین، وقتی عشق اونا به هم، توی قلبتون روشن میشه، میتونین آبی ترین و زیبا ترین رویای جهانو تجربه کنین!:)

  • ۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۰ ]
    • Univērse
    • Thursday 24 December 20

    کسی که نجاتت میده

     

    شاید بخواید فک کنید، "من دیگه زیادی عاشق پنتاگونم که ازشون به عنوان کسی یاد میکنم که نجاتم دادن"

     

    امروز کنسرت آنلاین WE L:VE بود،

    کنسرتی که بعد از یک بار عقب افتادن، بلاخره روزی برگذار شد که بلافاصله بعدش، هویی، لیدر، باید میرفت سربازی و یونیورس رو برای دو سال ترک می کرد،

    روزی که با وجود خنده هاشون، میشد ناراحتی بدرقه کردن هویی رو راحت فهمید،

    روزی که موقع اجرای آهنگایی که 9 نفره بودن، پارتای جینهورو نمیخوندن و کاری میکردن وسط اجرای حتی شاد ترین آهنگا گریمون بگیره،

    آخر اجرا، هممون میدونستیم بعد از دیزی، با وجود خداحافظی قرار نیست کنسرت تموم بشه،

    اجرای تو یونیورس، آهنگی که برای فنهاشون نوشتن،

    هرچند پارتای ایدان کات شده بود،

    هرچند هممون با شنیدن صدای جینهو گریه کردیم،

    هرچند لبخند میزدیم و میگفتیم ما حالمون خوبه، ولی اشکامون روی صورتمون روون شده بود،

    تک تک جمله هایی که اعضا روی صفحه برامون نوشتن،

    اجرای نوستالژیا که بازم همه چیزو یادمون آورد، اجرایی که یه تشکر خالصانه از فن هایی بود که توی حتی بدترین شرایط هم کنار یونیورس موندن،

    و اما آخر اجرا...

    چی میتونه از این زیباتر باشه که پنتاگون توی این مدت کم، برای ما، برای فن هاشون آهنگی نوشتن که به عنوان هدیه بهمون بدن؟

    و چی از اونم زیباتره که این آهنگ، بعد از مدت ها، یه آهنگ نه نفرست...؟:)

    آهنگی که بهمون میگه، یونیورس، ما تا ابد عاشقتونیم، همونجوری که شما مارو تنها نزاشتین...

    و این چیزیه که ما میخوایم بگیم،

    عشق ابدی ما به شما، هیچ وقت تغییر نمیکنه، و هیچ وقت قرار نیست دست از دوست داشتنتون بکشیم،

    ممنونم که تسلیم نشدین، ممنونم که ادامه دادین،

    ما ام دوستون داریم، تا ابد!

     

    "یونیورس، چشمای ما به هم پیوند خورده درسته؟"

     

    آره، من عاشق پنتاگونم، فرا تر از تصور هرکس دیگه ای!

  • ۳
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۰ ]
    • Univērse
    • Sunday 13 December 20

    مراقب حرفاتون باشید...

    نمیدونم میدونستید یا نه، ولی من توی اف اکس فقط فن امبر و ویکتوریا و سولی بودم و میو نمیشد بهم 

    گفت،

    امروز دنبال یکی از اجرا های خاص ویکتوریا بودم و وقتی داشتم دنبالش میگشتم، اتفاقی چشمم خورد به اون ویدیو لعنت شده سولی...همونی که به خاطرش خیلی خیلی هیت گرفت...

    خبرنگارا، خواهش میکنم باهام مهربون باشید*خنده*

    بیننده های عزیز، خواهش میکنم باهام مهربون باشید...

    به خودم قول داده بودم دیگه برای سولی گریه نکنم...به خودم قول داده بودم با نبودنش کنار بیام ولی انگار نمیشد...

    تک تک لحظه هایی که از مدرسه با هیجان میومدم خونه تا برم و ویدیو هاشو ببینم و اجراهای قدیمی اف اکسو مرور کنم اومد جلوی چشمم...

    احساس کردم توی دنیا تنها موندم...

    گفتم که خسته و درمونده ام، ولی کسی نبود بشنوه...

    میدونید، قرار نیست من دوباره در مورد کسی حرف بزنم که دنیا ارزش نگه داشتنشو نداشت،

    میخوام در مورد کلمات حرف بزنم، در مورد قدرتشون، در مورد کاری که میتونن بکنن...

    همون قدر که شما با تعریف کردن از یه نفر میتونین باعث بشین احساس خوبی بهش دست بده یا خوشحال بشه،

    به همون حد هم میتونین کاری کنین یه نفر از درون بشکنه و انگیزشو برای زندگی از دست بده...

    فضای مجازی، خیلی جای عجیبیه، میتونه کسی رو بکشه یا به زندگی برش گردونه،

    میدونم شاید باور نکنید ولی هنوز، زیر پستای سولی خیلیا هستن که کامنتای هیت میزارن و براش آرزو میکنن هیچ وقت به آرامش نرسه،

    اینو بدونید، هیچ کس اونقدر بد نیست که ازش متنفر بشید،

    هیچ کس اونقدر منفور نیست که لایق عشق یا شادی نباشه،

    شما با کلماتتون و چیزایی که تایپ میکنید میتونین خیلی کارا انجام بدین، پس لطفا مراقب حرفاتون توی فضای مجازی باشید...!

  • ۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۰ ]
    • Univērse
    • Sunday 15 November 20

    رویایی که مخفی نموند!

    دارم میرم عزیزای دلم، ولی اینبار برگشتنم طول میکشه. میرم، ولی تا وقتی که لبخندم درگیر یه بغض باشه برنمیگردم! روزی که برگشتم و همینجا ایستادم، اون روز روزیه که بی بهانه میخندم، قول میدم!

    دیالوگی که خوندین بخشی از فیک hidden dream بود. در واقع این فیک اونقدر شاهکار و قشنگ بود که دلم نمیاد فقط یه دیالوگش رو بنویسم، ولی بین همه جمله های زیباش این یکی بیشتر به دلم نشست.

    گذر روزهای کوکی اوایل فیک، لورن خوشحال که ناراحتیشو نشون نمیداد، بحث و دعوا های جیمین و تدی، یونجونی که نه حرف میزد و نه راه میرفت، نگرانی های گاه و بی گاه تهیونگ، لیلیانی که ازش متنفر میشی و دلت براش میسوزه، ادی که باید بین چند تا چیز انتخاب میکرد، دکتر یونگی که محرم اسرار معشوقش بود که خودش دلش پیش یکی دیگه بود، خاطرات واضح و مبهمی که کل فضای فیک رو گرفته و قطره های سفید امید و نور، توی سیاهی زندگی تک تک شخیصت ها چیزی بود که میشد راحت احساس کرد، بعضی وقتا، توی بعضی از صحنه ها به قدری داستانو درک میکردم که از سرم میگذشت"من اینارو برا کسی تعریف کردم؟"

    داستان در حدی جذاب و فوق العادست که بعضی وقتا دلم نمیومد بزارمش کنار. بعضی صفحه ها به قدری خنده دار بودن که تقریبا نفسم بند میومد و بعضی صفحه ها باعث میشدن بخوام تا خود صبح گریه کنم.

    من معمولا فیک یونمین یا هوپمین نمیخونم، ولی این داستان از اون استثنا هایی بود که هرچیزی شیپ کنید ارزش خوندن داره:)

    اگه بخوام بگم کدوم شخصیتو بیشتر دوست دارم یا شبیهشم، خب، خیلی دلم میخواد بگم کوکی ولی متاسفانه نمیتونم. شخصیت من بیشتر شبیه لورنه، کسی که همه خیلی خوشحال و سرحال میشناسنش و اونم نگرانی هاشو توی خودش نگه میداره و بروز نمیده. لورن یکی از سوییت ترین کاراکترای داستانه و مطمئنم همه عاشقش میشید.

    اگه خوندینش، نظرتونو بگید و اگه نه، بگید که لینکشو بهتون بدم^-^

  • ۰
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۰ ]
    • Univērse
    • Tuesday 10 November 20

    به طعم آیس آمریکانوی کالیفرنیا!

    -چرا میگی خونه؟ تو که خونت اینجا نیست!

    +آدم به جایی که عشقشو پیدا میکنه میگه خونه!

     

    خب من یه چند وقتیه که تحت تاثیر فیکشن هام قرار گرفتم(دلیلش اینه که بعد از از دست دادن همشون، فقط یک پنجمشونو دوباره به دست آوردم و دوباره خوندم)

    از اونجایی که نوشته های اخیرم ارزش خوندن نداره و قرار هم نیست کسی ازشون خبردار بشه و یه جورایی، ظلم در حق بشریت حساب میشه اصن، یه مدت با پست هایی به طعم آثار هنری فیکشن نویسی در خدمتتونم و براش به موضوع جدیدم درست کردم کلا.

    دیالوگ اول پست، بخشی از فیک هتل کالیفرنیا هست که چانبک و کایسو عه. حقیقتا اگه منو درست شناخته باشید میفهمین علاقه شدیدی به ژانر کمدی دارم و این فیکم یه همچین فضایی داره. چانیولی که سرآشپزه و بکهیون رئیس هتل. خوندنش برای من مثل قهوه بعد یه روز زمستونی و زیر برف بود، ارزش خوندن داره به نظرم:)

    دلم میخواد یه روز، با کسی که دوسش دارم برم فرانسه و برای هم آهنگ بخونیم و بر خلاف رمانتیک بازی های کلیشه ای فرانسوی، روی یه پل، در حالی که از خستگی نمیتونیم حرف بزنیم به هم اعتراف کنیم، دلم میخواد انقدر توی بار برقصیم که دیگه نای راه رفتن نداشته باشیم، دلم میخواد حتی بعدش پشیمون بشیم از کارمون، ولی حداقل همیشه از اون چند روز، به عنوان بهترین روزهای زندگیمون اسم ببریم، همونطوری که اولین اعتراف بکهیون به چنیوریش توی فرانسه بود:)

    خلاصه که، اگه خوندین، نظرتونو بگین. اگه نخوندین، بگید لینکشو بهتون بدم:) امیدوارم شما ام مثل من عاشق صحنه های مسخره کای و چانیول و محافظه کار بودن کیونگ و کارای بکهیونی بشین که توی یه هتل کالیفرنیا اتفاق میفته!

    پ.ن:دستمال کاغذیم کنارتون بزارید حتماT-T

    پ.ن۲: من برم بقیه ادبیاتمو بخونم هقق

  • ۲
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۰ ]
    • Univērse
    • Thursday 5 November 20
    ᴡᴇʙ ʙɪʀᴛʜᴅᴀʏ﹕ ₉₈/₀₇/₀₄
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    گمشده در جهان سرمه ای رنگ پنتاگون
    شیفته 12 رنگ افسانه ای ماه
    صاحب این وبلاگ به مقادیر زیادی کیپاپ، فن فیکشن، انیمه و کیدراما برای تنفس احتیاج دارد!
    گلبرگ های ساکورا و لوندر های آبی توی جنگلی که قلبش با عشق به آدما می تپه~
    ----
    میدونین چیه؟ من همونقدر کنترل انتخاب افکارم رو دارم که کنترل انتخاب اسمم رو داشتم.
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)