ویپیان برای پی سی؟
افزونه فایرفاکس یا کروم باشه بهتره. با تشکر فراوان. ZenMate هم نباشه لطفا چون برا من دیگه کار نمیکنه.
به تو: الهه ماه.
دیشب که بازهم هرکار میکردم خوابم نمیبرد، سمت پنجره رفتم و به ماهی چشم دوختم که پشت پردههای غم انگیز ابر پنهان بود و نورش را با زور و زحمت به زمین میرساند. چند وقتیست ماه من پشت ابرهایش پنهان شده. مطمئنم خودت بهتر از من میفهمی.
مدتی فکر کردم تا بین دریای خاطرههایمان، دنبال چند موردی بگردم که بیشتر قلبم را لرزاند. حتی نتوانستم انتخاب کنم. تمامش به قدری دلنشین و شیرین بود که به خودم اجازه برشماری از بینشان را ندادم. تو هم به همین زلالی یادت میآید؟ اگر نه، سرزنشت نمیکنم، همیشه منم که کوچکترین چیزهارا هم به یاد دارم.
حس میکنم رزهایم درست مثل ماه غمگین هستند. فکر کردن به تو و نوشتن برایت باعث میشود قلبم کمی گرفته شود. گاهی تیغ های تیز رزها دور کلماتم میپیچند و در حین زیبایی، خطرناک جلوه میکنند. نگرانم با تیغ های افکارم به تو هم زخم زده باشم. زدهام؟
نمیتوانم یا شاید نمیخواهم بیشتر بنویسم. شاید چون دوست دارم حضورت را اینجا حس کنم. شاید هم فقط مثل بچه روباهی که بین جنگل گم شده، لجبازی میکنم و برنمیگردم. خودت که بهتر من را میشناسی.
با این وجود، الهه ماه من، تو بین میلیون ها نفر تکی. مخصوصا برای من. مخصوصا بین رزها و لوندرها.
با عشق؛
شاهزاده سفید.
به: نیمهشب سفیدم.
هنوزم یادمه اولین باری که باهم حرف زدیم و اون اوایل که وبلاگت چجوری بود و قالب رنگی رنگیت رو؛ یادمه اون روزا اصلا حال و هوای خوبی نداشتم و هنوزم گاهی بابت اینکه درست حسابی جوابتو نمیدادم عذاب وجدان دارم.
همیشه با خودم فکر میکردم اونقدری که باید برات جبران نکردم. کامنت های خصوصیت رو، سر زدنت رو، حتی کارهای کوچیکی مثل ایگنور نکردنم یا جواب دادن به سوال هام، همشون لایق این بودن که با تمام وجودم ازت تشکر کنم و بهت رزهای سفید و لوندر های بنفش هدیه بدم. شاید برای همینه که دارم برات عامیانه مینویسم.
هیچوقت بهت نگفتم ولی همیشه توی ذهنم تورو خواهر کوچولوی خودم میدیدم، انگار به خود کوچیکترم نگاه میکنم. هرچند، تو خیلی بهتر از منی. خیلی خیلی زیاد. و این مسئله باعث شده دلم بخواد بشینم و یه روز کامل به حرفات گوش بدم و میدونم خسته نمیشم.
یه بار بهت گفتم از روی قالب سفیدت یه سناریو هیونلیکس مینویسم-تازه زده بودیش-و با اینکه هنوز فرصتش پیش نیومده اما با خودم فکر میکنم ارزش زیباییش بیشتر از اونه که با ناشیگری های من خراب بشه. البته، از زیرش در نمیرم و ازت میخوام منتظرش باشی. اگه از یک چیز درمورد خودم مطمئن باشم اینه که هیچوقت زیر همچین چیزهایی نمیزنم.
تو یه پارادوکس شیرین، وسط یه متن دلچسب و جذابی. به همون اندازه که وقتی میخونمش منو به وجد میآره. نیمهشب سفید من. شاید برای همینه که وقتی بعد از مدتها سراغ بوی کاغذ های سفید نو و روبان های براق بنفشم اومدم، اول از همه جوهرم رو برای تو رقصوندم.
با عشق؛
شاهزاده سفید.
«طوری نکنید که طوری بشود که مردم فکر کنند طوری شده است.»
«عجب آدم فرومایه پست حقیری هستی!»
«بی عهده فاقد شعور!» هدفونشو روی گوشاش گذاشت و رفت.
جیهون سر کج کرد:«آدم برای فهمیدن حرفاتون دیکشنری لازم داره واقعا.»
خندیدم:«من و چان دبیرستان که میرفتیم هرچی فحش ادبی تو کتابامون بود یاد گرفتیم که فحش مودبانه بدیم. مینگیو ـم کلمه فاک رو به 25 زبان زنده دنیا بلده. میگفت میخواد وقتی همراه مریضا اذیتش کردن ازشون استفاده کنه.»
+آره..فیک جدیدD:
++من:تا بعد کنکورم فیک دیگه نمینویسم آره.
همچنان من:داشتن 4 تا فیک نصفه که باهم مینویسم*
باز پاییز شد و باد چرخید و هوس چون گیاهی مرموز رویید
او رویید و درخت از این همه درد چون نگاهم خشکید
ماه پنهان و راه دشوار من در حال غروبم این بار
باش در خوابم و در بیدارم و من رو در این تنهایی نگذار
با من حوصله کن در این شب کور تو همیشه دل یار