به تو: الهه ماه.
دیشب که بازهم هرکار میکردم خوابم نمیبرد، سمت پنجره رفتم و به ماهی چشم دوختم که پشت پردههای غم انگیز ابر پنهان بود و نورش را با زور و زحمت به زمین میرساند. چند وقتیست ماه من پشت ابرهایش پنهان شده. مطمئنم خودت بهتر از من میفهمی.
مدتی فکر کردم تا بین دریای خاطرههایمان، دنبال چند موردی بگردم که بیشتر قلبم را لرزاند. حتی نتوانستم انتخاب کنم. تمامش به قدری دلنشین و شیرین بود که به خودم اجازه برشماری از بینشان را ندادم. تو هم به همین زلالی یادت میآید؟ اگر نه، سرزنشت نمیکنم، همیشه منم که کوچکترین چیزهارا هم به یاد دارم.
حس میکنم رزهایم درست مثل ماه غمگین هستند. فکر کردن به تو و نوشتن برایت باعث میشود قلبم کمی گرفته شود. گاهی تیغ های تیز رزها دور کلماتم میپیچند و در حین زیبایی، خطرناک جلوه میکنند. نگرانم با تیغ های افکارم به تو هم زخم زده باشم. زدهام؟
نمیتوانم یا شاید نمیخواهم بیشتر بنویسم. شاید چون دوست دارم حضورت را اینجا حس کنم. شاید هم فقط مثل بچه روباهی که بین جنگل گم شده، لجبازی میکنم و برنمیگردم. خودت که بهتر من را میشناسی.
با این وجود، الهه ماه من، تو بین میلیون ها نفر تکی. مخصوصا برای من. مخصوصا بین رزها و لوندرها.
با عشق؛
شاهزاده سفید.
- Lynn -
- Thursday 8 December 22