به: نیمهشب سفیدم.
هنوزم یادمه اولین باری که باهم حرف زدیم و اون اوایل که وبلاگت چجوری بود و قالب رنگی رنگیت رو؛ یادمه اون روزا اصلا حال و هوای خوبی نداشتم و هنوزم گاهی بابت اینکه درست حسابی جوابتو نمیدادم عذاب وجدان دارم.
همیشه با خودم فکر میکردم اونقدری که باید برات جبران نکردم. کامنت های خصوصیت رو، سر زدنت رو، حتی کارهای کوچیکی مثل ایگنور نکردنم یا جواب دادن به سوال هام، همشون لایق این بودن که با تمام وجودم ازت تشکر کنم و بهت رزهای سفید و لوندر های بنفش هدیه بدم. شاید برای همینه که دارم برات عامیانه مینویسم.
هیچوقت بهت نگفتم ولی همیشه توی ذهنم تورو خواهر کوچولوی خودم میدیدم، انگار به خود کوچیکترم نگاه میکنم. هرچند، تو خیلی بهتر از منی. خیلی خیلی زیاد. و این مسئله باعث شده دلم بخواد بشینم و یه روز کامل به حرفات گوش بدم و میدونم خسته نمیشم.
یه بار بهت گفتم از روی قالب سفیدت یه سناریو هیونلیکس مینویسم-تازه زده بودیش-و با اینکه هنوز فرصتش پیش نیومده اما با خودم فکر میکنم ارزش زیباییش بیشتر از اونه که با ناشیگری های من خراب بشه. البته، از زیرش در نمیرم و ازت میخوام منتظرش باشی. اگه از یک چیز درمورد خودم مطمئن باشم اینه که هیچوقت زیر همچین چیزهایی نمیزنم.
تو یه پارادوکس شیرین، وسط یه متن دلچسب و جذابی. به همون اندازه که وقتی میخونمش منو به وجد میآره. نیمهشب سفید من. شاید برای همینه که وقتی بعد از مدتها سراغ بوی کاغذ های سفید نو و روبان های براق بنفشم اومدم، اول از همه جوهرم رو برای تو رقصوندم.
با عشق؛
شاهزاده سفید.
- Lynn -
- Wednesday 7 December 22