اگه خواستین میتونین ناشناس جواب بدین
در هر حالت شناس یا ناشناس دلیل انتخابتون رو هم شرح بدین
چرا آرایش میکنین؟ به نظرتون دلیل آرایش دخترا(بحث پسراش جداست فعلا فقط دخترا) چیه؟
اگه خواستین میتونین ناشناس جواب بدین
در هر حالت شناس یا ناشناس دلیل انتخابتون رو هم شرح بدین
چرا آرایش میکنین؟ به نظرتون دلیل آرایش دخترا(بحث پسراش جداست فعلا فقط دخترا) چیه؟
هیچوقت نگو خداحافظ
چون من و تو یه نفر هستیم
ما به میان یک رویا راه خواهیم رفت
مثل الان که تو دقیقا کنارمی، بهم لبخند میزنی
طولانی تر از قبل، طولانی تر از ابدیت
دوستت دارم
انقد راحت؟ وجدانت اجازه میده انقد راحت زندگی یه نفرو به گوه بکشی؟
همینجوری محض فان چون دوست نداشتی لوکاسو؟
فقط دستم بهش برسه جررررششش میدم..........
یکی از فنسایتای لوکاس استعفا داده
کل پروموشنای هالوپینو رفته رو هوا
فعالیت های لوکاس کنسل شده
چرا؟
چون تو برگشتی از خودت کصشعر تلاوت کردی و تازه با پررویی تمام برمیگردی میگی متاسف نیستی!!
خب خب دوستان دیگه وقتشه منم اعتراف کنم
من دوست دختر سابق یوتا ام، یوتا به من خیانت کرد عاشق مارک شد منم تصمیم گرفتم بهش خیانت کنم با کاردی بی رل زدم، دختر کاردی ام الان از منه،
تازه همه لباسای یوتا رم من براش خریدم، کلی از پولای کاردی رو کش رفتم دادم لی سومان که دوست پسرمو دبیو بده تو انسیتی بعدش بهم خیانت کرد منم دیگه نتونستم تحمل کنم،
بعدش از کاردی طلاق گرفتم الان با نینگ نینگ اسپا ام، خیلی دختر خوبیه همش بوسم میکنه بهتر از یوتاست که قدرمو ندونست
وقتی تو گروه میبینمش و میبینم با وجود خیانتش به من هنوز یه آیدله خیلی عصبانی میشم و میخوام اون به سزای اعمالش برسه:/
و پرسونی که کم از سادیسم من موقع فیکا نکشیده..xD
+درسته من فردا گوشیمو میگیرم ولی این ایده هه به قدری خفنه که نتونستم براش تعریف نکنمxD
++قراره با همدیگه بنویسیمش:>
شاید یکی از بهترین روزهایی که داشتم روزی بود که کامنت
"سلام^^
میای اشنا شیم؟^^ "
رو از طرفت توی پنلم دیدم..
تولدت مبارک اکسل! یکی از بهترین دوستایی هستی که آدم میتونه داشته باشه، میتونم تا صبح باهات در مورد انسیتی، فنسی رد و تئوری هاشون حرف بزنم و خسته نشم، حس اینکه یه نفر هست که بایساش باهات یکیه حسی نیست که به این آسونی از دستش بدم!
تولدت مبارک، امیدوارم هم خوشحالی و هم ناراحتی به توازن توی زندگیت بیان و هیچوقت از تصمیمایی که گرفتی پشیمون نشی. در ضمن، بارای ایز ریل!:>
کادوی اختصاصیت هم یه کمیکه که چهارشنبه به دستت میرسه چون فعلا گوشی ندارمD:
اپیزود چهارم، تاندروس از استری کیدز!:>
+بیشتر حرف زدم تا ریکشن گرفتن به ام ویxD
+یه سوتی ام دادم ببینم پیدا میکنین یا نهxD
به چشم ها و گوشاتون این شاهکار رو هدیه بدید:)
+بهم بگید دومینو ام وی داره..جای بی می و تا هنوز درد میکنه خواهش میکنمTT
+میخواستم ریکشن بگیرم ولی کلاس دارم:"/ بقیه ام ویا که اومد برا اونا ریکشن میگیرم*-*
همه چیز از اونجا شروع شد که من تصمیم گرفتم مقادیر زیادی ایتیز رو وارد گپمون بکنم. اول رندوم عر میزدم و اون دوتا منو رسما به کتفشون حساب کرده بودن=/
منم که تایپ مورد علاقه این دوتارو از حفظم با یه حرکت و نیشخند شیطانی یه اتک یهویی زدم و هونگجونگ فرستادم تو گپ و بحثشون کامل منحرف شد(شتر حضرت نوح=پرسون، خدیجه خانوم=ترنم)
همونطور که میبینین جفتشون در وصف لیدر برگاشون ریخته:
این وسط یه لقب به هونگجونگ از سمت ترنم عطا شد که ده دقیقه ای بهش خندیدم-از بقیه پیام های اسکرینه قافل نشین هرکدوم یه سم مستقلن-:
همچنین هردوشون واقعا نمیتونستن اینهمه زیبایی رو هندل کنن:
و پرسون از شدت کیوتی لیدری رو به موت بود:
ترنم پیشنهاد داد از هر عضو یه عکس بدم و کلا با همشون آشنا شن و نتیجه این کار شد این:
و در آخر یه عکس گروهی فرستادم(میدونم اون makes عه یادم رفت s بزارم):
این وسط بهتره از این قافل نشیم که پرسون و ترنم سر اینکه کدومشون اول کراش زدن دعوا میکردن:
و خداروشکر همه چی به خوبی و خوشی تموم شد:
و در آخر رفتیم سراغ مومنت ووسان مورد علاقه من که دیگه اسکرین نگرفتم از بقیه چتمون.
از همین تریبون اعلام میکنم برن واندرلند ببینن که خودمم با واندرلند ایتینی شدمD:
تا سم هایی دیگر با سه قلو های مافیایی خدانگهدار
اولیویا سرشو بالا آورد و به ماه نقره ای نگاه کرد:وقتی بچه بودم مامانم توله گرگ صدام میکرد، یادمه یه روز ازش پرسیدم چرا و اونم برام یه داستان تعریف کرد که بعد اینهمه سال هنوز کلمه به کلمه ش توی ذهنمه،
نفس گرفت و ادامه داد:یه دختر کوچولو بود با موهای بلند مشکی و چشمایی که ستاره های آسمون توش میدرخشیدن. دختر کوچولو عاشق این بود که روی صخره ها بشینه و به ماه خیره بشه، رودخونه ای که هر روز از کنارش رد میشد و آسمون و کوه های اطرافش بی اندازه عاشق وقتی بودن که صدای قدم های کوچیک دختر به گوششون میرسید. دختر کوچولو اما بی توجه به اینهمه عشقی که میگرفت دنبال عشق ماه بود، ولی ماه هیچوقت بهش نگاه نمیکرد. دختر گریه میکرد و پاهاشو به زمین می کوبید و میخواست ماه هم دوستش داشته باشه، اما ماه همیشه نسبت بهش بی تفاوت بود. دختر کوچولو از نسل گرگ ها بود، همه میدونن توله گرگای کوچیک عاشق بازی کردن با ماه نقره ای ان، دختر کوچولو دست خودش نبود که عاشق ماه بود، اونقدر توی عشقش به ماه سوخت که کم کم یادش رفت خودش کیه و چیه، تبدیل شد به گرگی که فقط سمت ماه زوزه میکشه، هربار که این داستانو میشنیدم میگفتم چرا ماه به دختر بی توجه بود؟ و مامانم دستاشو روی سرم میکشید و همون جواب قبلیو میداد، ماه که از خودش وجودی نداشت، ماه همه نورشو از خورشید میگرفت، ماه خودش چیزی نداشت که بخواد به دختر و گرگ بده، مامانم میگفت من اونو یاد دختر کوچولو میندازم. همیشه بهم میگفت یادم باشه عاشق کسی نشم که بهم توجه نمیکنه، دو سال بعد از این حرفا از دستش دادم ولی هنوز عین اولین باری که شنیدم واضح توی ذهنمن،
دستشو روی گونش کشید تا قطره های اشکی که بی اختیار روون شده بودنو پاک کنه:مامانم دخترشو میشناخت. وقتی میگفت حواسم باشه عاشق آدم اشتباهی نشم، میدونست قراره شیفته کسی بشم که به من و جنس من بی تفاوته،
کیم لیپ موهای مشکی اولیویا رو توی دستاش گرفت و انگشتاشو بینشون حرکت داد و گفت:به خدا اعتقاد داری ویا؟
اولیویا پوزخند زد:توی زندگی من خدایی وجود نداره.
کیم لیپ هم متقابلا خندید:خدا اونجا ننشسته که اگه بگی نه خدایی نیست از بین بره، اتفاقا تو زندگی تو هم هست، فقط وقتی دیده نمیتونی از زنجیر هایی که قلبت به تن بسته رها بشی، کسیو فرستاده که اون زنجیر هارو با حوصله باز کنه و قلب خسته و زخمیتو درمان کنه، بهش فکر کن، شاید وقتشه به جای ماه، به کسی عشق بورزی که نورش رو به ماه میبخشه.
اولیویا به زمین نگاه کرد:حس میکنم عاشق اون بودن بخشی از وجودمه، اگه اون وجودیتم باشه چی؟ اگه پاک بشم چی؟
لیپ از روی دیوار پرید پایین و قبل از اینکه بره گفت:پس یه وجودیت دیگه برای خودت بساز!
-But we get OLDER-