۴۶ مطلب در دسامبر ۲۰۲۱ ثبت شده است

پستی بدون سر و ته#9

1.کامپیوترمو پس گرفتمممممممممممم

2.ولی آدم میفته رو دور تست دادن تا خار ام بی تی آیو در نیاره بیخیال نمیشه..دوباره رفتم تست دادم درصد t م شده بود 80...

3.شتت من هنوز وویس قرائتمو نگرفتمممم

4.خب الان دیگه گرفتم^^

5.من و پرسون و ترنم کرممون گرفته داریم تو گروه پرونده های قتل ترسناک تعریف میکنیم واسه هم..

6. با مامانم رفتیم خوراکی بخریم
من:مامان میشه بستنی بخریم؟*-*
مامانم:سردههه نخیرر
من:..حداقل برام چیپس بخررTT
 مامانم:..باش برو بردار
من که از اول هدفم چیپس بوده: باش هیهی:>

7.ولی من انقد دوستتون دارم که تمام بستنیا و چیپسامو باهاتون تقسیم میکنم~

8.نیوز دادن من:کاپ برا مامانم میخوام، استری کیدز یا تی اکس تی یا انهایپن، ترجیحن intj، انسان باشه با احساساتش بازی نکنه، گی شیپر، یوفوریا رم دیده باشه برا منم بستنی بخره حالا اگه با شرایط موافقید تشریف بیارید پی وییی

لاوندا:از اینکه چنلو سمی کردی بگذریم، تو برا من شوهر میخوای یا برا خودت بابا؟-.-

9.آرزوی شب کریسمس من: همه دور و بریام یوفوریا ببینن، با بچهای محفل بریم صفا سیتی، ایشالا سال دیگه همین موقع با کارخونه سم سازی تو ویلای کانادامون باشیم، یه انسان درست حسابی برا لاوندا پیدا شه، یه کاپل گی از فیوام کام اوت کنن آرزو به دل نمونم، فیزیکمم بیشتر از این نرینمTT

10.فیک هیونلیکس میخوامTT ژانر مورد علاقمو که میدونین..ازهمونTT

11.دانا پائولا خیلی خوبه.......:")

12.شما ام وقتی یکی به بستی تون میگه بست فرند یا وقتی دوست صمیمیتون با یکی صمیمی تر میشه دلتون میخواد برین اون طرفو جر بدین؟

13.ولی من فقط یه روباه فسقلی حسودم که دلم میخواد به عنتون نگیرینم..TT

14.بابام درحدی از درس خوندن من نا امید شده که داره به رشوه رو می آره..xD

15.من:قول میدم دیگه تا وقتی اولدرو تموم نکردم جز بلو هیون هیچی دیگه ننویسمممم

همچنان من:فایل وانشات جدیدش را باز می کند*

16.یه فیک هیونلیکس خوندم تهش جفتشون مردن...:"/

17.نیاز شدید به فیک سونگجونگ هم دارم..

18.من و لاوندا جوری دوتایی رو دانا پائولا کراش زدیم که غیر قابل توصیفهxD قالب بعدیمو دانا میزنم بای

19.فردا امتحان ریاضی دارم^^

20.زشته اگه بگم منتظر کامنت دونفر خاصم به یه سری دلایل؟..

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۹۶ ]
    • Univērse
    • Saturday 25 December 21

    پستی بدون سر و ته #8

    1.با گوشی پست گذاشتن خیلی سخته....

    2.بابام دیشب فهمید یواشکی میرم پا لپتاپ🗿خاموشش کرد گفت تا شنبه ببینم روشن شده کلامون میره توهم🗿

    3.ویش یو بک هان خیلی قشنگه...

    4.دیشب یه فیک سونگجونگ پیدا کردم خیلی گاد بود لامصب، تا صفحه ۳۵ رفتم جریان مورد دو پیش اومد..

    5.رو مود اسپویلم به شدتتتاتبمقپمصدصمصننص بین بلو هیون و اولدر و دالیا انتخاب کنید از یکیش واستون اسپویل کنم..سعی میکنم خانمان سوز نباشه🗿

    6.ورژن انگلیسی اسلامپ واقعا از ورژن اصلیش قشنگ تره یا فقط من این فکرو میکنم؟

    7.گشنمه ولی همین نیم ساعت پیش غذا کوفت کردم..

    8.من کامپیوترمو میخاااممممم فرومایه هااااTT فیکام موندهههههه

    9.شما ام میشینین سناریو مرگ کسایی که دوسشون دارینو میسازین بعد عین خر عر میزنین یا فقط من روانیم؟

    10.من روانی این عکسه اول پستممممم

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳۸ ]
    • Univērse
    • Friday 24 December 21

    ..

    منو دست کم نگیرید.دوباره نه.

  • ۱۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۰ ]
    • Univērse
    • Thursday 23 December 21

    زخم خوردگان از آیلین(رمز:آسی سی سی لوکورا)

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • Univērse
    • Thursday 23 December 21

    Still Don't Know My Name Characters

    بیاید در مورد جزئیات شخصیتای وانشات جدیدم که یه جورایی داستان بعد از Life رو بیان میکنه حرف بزنیم~

    راستش نوشتن اینیکی زیاد طول نکشید"-" پتانسیل داشت خیلی طولانی بشه ولی نزاشتم..xDD

    یادش بخیر کاملیا هم قرار بود تا عصر وقتی که شروعش کردم طول بکشه فقط..یه ماه کشش دادم.......

    راستش تازه به این نتیجه رسیدم نوشتن داستانایی که توشون دکتر یا پلیس هست خیلی برای کسی مثل من راحت تره"-" چون مامانم دکتره، بابامم مهندسی لوازم پزشکی خونده تو دانشگاه هروقت دلم خواست میرم ازشون میپرسم، اطلاعات پلیسی رم که رفتم از خود یکی که پلیس بود پرسیدم، لازم نیست یک ساعت و نیم برم تو سایت ناسا بگردم و تهشم به نتیجه نرسم از خودم در بیارم..xD

     

    اگه هنوز نخوندینش، کلیک کنین

    ×خطر اسپویل برای کسایی که نخوندن×

  • ۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۷ ]
    • Univērse
    • Thursday 23 December 21

    0000

    دزد بودن نسبت به فرزند بودن برات ارجعیت داره برلین؟ دزد بودن نسبت به فرزند بودن برات ارجعیت داره؟ برای تو شاید، اما برای من، فکر نکنم.

    Nairobi-Money Heist

     

    +به دلیل خیلی خیلی خیلی مسخره ای به شدت ناراحتم:) سعی نکنین دست کم بگیرینم.

    ++پست قبلو اگه چک نکردین چک کنین:)

  • ۴
    • Univērse
    • Thursday 23 December 21

    One Shot:Still Don't Know My Name

    Fic name:Still Don't know my name

    Couple:Jaeyong

    Genre:Slice Of Life, Comedy, Drama

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴۱ ]
    • Univērse
    • Wednesday 22 December 21

    ریمایندر

    تنها 9 روز تا اعلام کاپل سال دیسپچ مانده است:)

    بیاید بگید حدساتون چیان~

    خودم:

    1.یه کاپل گی/لزبین که توی یه گروه نیستن

    2.یکی از اعضای توایس یا اکسو@0@ خودم حس میکنم مینا قرار میزاره...

    3.شایدم نسل دو باشن

     

    +اگه دونفرو دقیق میگین دلیلاتونم بگین:> و به هم نپرین._.

  • ۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۱ ]
    • Univērse
    • Tuesday 21 December 21

    پونزده سالگی

    یادمه تولد پارسالم برا خودم یه چک لیست 16 تایی درست کردم و یه جورایی هدفای کوچیکی بودن برای رسیدن بهشون توی سال بعد

    مورد اول نوشتن داستانی بالای 40 صفحه بود که با اولدر و دالیا انجام شد~

    مورد دوم حذف کردن آدمای سمی اطرافم بود که انجام شد~

    مورد سوم بیشتر درس خوندن بود که نمیدونم انجام شده یا نه اما امیدوارم پیشرفت کرده باشم~

    مورد چهارم شناختن گروهای بیشتر بود که اونم انجام شد~

    مورد پنجم زدن ترنم و پرسون بود که متاسفانه هنوز انجام نشدهxD

    مورد شیشم تنهایی شهرکتاب رفتن بود که هنوز انجام نشده~

    ده تا مورد بعدی رو نمیگم که خیلی طولانی نشه ولی از بین همشون فقط 4 تاش انجام نشد:>

    اگه ازم بپرسین توی 14 سالگی بهم خوش گذشت یا نه، باید بگم الان حس میکنم بهترین سال عمرمو گذروندم.

  • ۶
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۷ ]
    • Univērse
    • Monday 20 December 21

    روز نگار

    1400.09.15

    نظرتون در مورد اینکه به روم نیارید یه روز دیر تر شروع کردم به نوشتنش چیه؟")

    به عنوان گل سرسبد امروز بیاید در مورد این نوتیص بی نظیر از دخترام حرف بزنیم..

    جیغغغغغغغغغ:")))))))) عای عم سو هپیییییییTT

    امروز تو مدرسه سرگیجه داشتم حالم خوب نبود، ساینا با رسم شکل یه شکلات کرد تو حلقم:/xD بچم شیوه های ابراز علاقه ش خاصه شما به دل نگیرین..xD

    در ضمن یه هنرنمایی زیبا هم تو کتاب مجموعه تمارین فیزیکم کردم که مامانم بیاد خونه ازش عکس میگیرم براتون^^xD

    اتفاق خاصی نیفتاد به جز اینکه میخوام تقلید رو ببینم~ درحال دانلود قسمت یک*

    امیدوارم فردا روز بهتری باشه*-*

    بعدا نوشت ساعت 10:21 شب:

    یونهو چجوری تونست انقد خوب بازی کنههه........الان قسمت سه ام فردا بقیه شم میبینمTT

    و تکلیفامم ننوشتم..........^^

    1400.09.16

    خب امروز تولد سحره~ هپی برثدی سحریممممم^^ با اینکه جدا تبریک گفتم ولی یه بارم اینجا میگم:>

    تبریک بگید مادر طبیعت امروز اومد یقه مو گرفت:/ حالا من خیلی شیک رفتم به مشاورمون گفتم مدرسه نوار بهداشتی داره؟ و بهم دادن و ده دقیقه بعد کل معلما میدونستن..یادم باشه دیگه هیچوقت یادم نره با خودم ببرم......

    خیلی روز افتضاحی داشتم"-" ولی لاوندا با این پیام هاش و پرسون و ترنم با کنارم فحش دادن خیلی بهترم کردن..مرسی ازتون بچز:"))

    راستی، حس خوبی داشت که معلمام فهمیده بودن رو مود نیستم"-" از اونجایی که درد روز اول خیلی افتضاحه کلا گرفته بودم و معلم ریاضیم بهم گفت هستی خوب باش زود تموم میشهT^T فینTT

    قسمت 4 تقلید با ورژن WEB-DL با زیرنویسش هماهنگ نیست:/// چرا در حق این ورژن انقد ظلم میکنن من عاشق تیتراژاشم..TT

    بگذریم همین الان دوباره دان شد و دارم میرم ببینمش:> فردا هم مدرسه ندارم میشینم سریالمو میبینمممممم*----------* اما اینکه تا جمعه باید فیلم نمایشم رو هم بگیرم قضیه رو بدتر میکنه...اه..:" دعا کنین مونولوگ 3 صفحه ای با فونت 24 رو تو 10 دقیقه جا کنم"-"

    پی نوشت:گشنمه.

    بعدا نوشت ساعت 10:05 شب:

    دلم به شدت برای شخصیت یوجین میسوزه:( حس میکنم باز سندروم نقش دوم گرفتم..

    1400.09.17

    بیاید تعریف کنم دیشب چه خواب برگ ریزونی دیدم×---×

    داشتم توی یه کتابخونه نیمه تاریک راه میرفتم، بعد یه قفسه عجیب غریب پیدا کردم. توش یه سری کتاب خیلی قدیمی خاک گرفته بود. بعد یادمه دو سه تاشو خوندم و فهمیدم داستان زناییه که به بدترین شیوه مردن توی دنیای قدیمی، بعد یکیشون جلدش با بقیه فرق داشت، آبی بود عنوانشم سفید بود، بعد کتابو که باز کردم یهو رفتم تو داستان.. داشتم زنه رو میدیدم و بعضی وقتا یهو میرفتم جای اون و یهو در میومدم سوم شخص میدیدم داستانو. بعد این با شوهرش و بچه ش و دوتا مرد دیگه تو استخر بودن، بعد یهو آب استخره بالا اومد داشتن خفه میشدن. بعد حس میکردم که زنه از شوهرش بدش میاد. اول دست بچه شو ول کرد چون کم کم داشت خفه میشد بچه هه، بعد شوهره میخواست اینو بگیره زیر آب خفه ش کنه اینم مقاومت میکرد، نزدیک بود فرار کنه که اون دوتا مردای دیگه گرفتنو خفه ش کردن. بعد تبدیل به روح زنه شدم رفتم تو خونه شوهره بعد دیدم استخره تو خونه شه. بعد شوهرش توهم میزد که زنش هنوز زندست. که یهو منو که روح زنه باشمو دید، رفت یه چاقو برداره منو بکشه چون فک میکرد من زنشم که هنوز زنده ام. منم رفتم تو استخره اونجا یه آینه بود توی آینه هه اون زنه بود که داشت آهنگ میخوند. منم یهو فهمیدم یا بهم الهام شد که مرده باید بیاد جلوی این آینه خوندن زنه رو ببینه تا ته، و بعدشم بمیره و مجازات شه. بعد رفتم مرده رو کشیدم تا جلو آینه ولی لحظه آخر یهو برگشت سمت من با چاقوش افتاد دنبالم. منم رفتم تو اتاق نشیمنش که برم بیرون ولی دری وجود نداشت.. مرده ام با چاقوش اول دستمو زخم کرد تا خواست بزنه تو قلبم بیدار شدم..

    و میدونین چی قضیه رو عجیب تر میکنه؟ اینکه صبح وقتی بیدار شدم دستم زخم بود..

    امروز و فردا آنلاینیم سو صبحو با سریال دیدن و مرتب کردن پینترستم و فیک نوشتن گذروندم~

    عا راستی ازمونای مرحله 1 المپیاد هم شروع شده، مسئول المپیادمون خیلی رک گفت اصن مهم نیست خودتون تو المپیاد چی این هرکدومو خواستین میتونین شرکت کنینxD بعد تعریف کرد گفت شانسی میتونین بزنین سوالارو حتی شاید قبول شدین خودشم از قرار معلوم مرحله اول نجومو شانسی قبول شده بود..xD بچها ام خیلی اصرار داشتن آیلین باید تو ادبی شرکت کنه میره صد میزنه میاد(جر خوردن*) سلول های بنیادی رم خودش گفت هممون بزنیم و خلاصه الان اسمم دادم ببینم چی میشه فوقش میریم یه کیک و ساندیس میخوریم میایم*-*xD

    برم بقیه سریالمو ببینم، امروزم خوش گذشت~

    1400.09.18

    امروزم با خبر مزخرف انسیتی شروع شد و فکر میکردم چیزی فرار نیست بهترم کنه که رفتم قسمت 11 و 12 تقلید رو دیدم و وقتی داشتم جلو خودمو میگرفتم که زار نزنم وسط کلاس همه چی یادم رفت:")) به زودی یه نقد حسابی براش مینویسم~

    الان دارم promise ایتیز رو گوش میدم و خدای من نمیتونین عشق من بهشو تصور کنین") فردا هم که قراره آلبوم جدید با آهنگایی که خیلی بیشتر از حدی که خودمم بتونم تصور کنم دوستشون خواهم داشت منتشر میشه..کامان من چرا زودتر ایتینی نشدم؟TT

    امروزم یکی از دوستای قدیمی خودم و سحر رو ایتینی کردم تقریبا، رو سونگهوا کراش زدهD:

    فردا واقعا خیلی کار دارم، باید فیلم نمایش اسوه مو بگیرم، باید نمایشنامشو بنویسم، باید استریم بزنم، باید تکلیفای ریاضی و شیمی و عربیمو بنویسم، اما یه جورایی از اینکه سرم انقدر شلوغه خوشم میاد چون اینجوری وقتمو الکی نمیگذرونم:>

    امروزم روز آخر پریودیمهههههههه*--------* یوهووووووووووووTT

    تشتسنمیتشنمیص پرامیس تموم شد بزا از اول پلیش کنمTT

    بگذریم، امشب مامانم قصد داشت برامون لازانیا درست کنه ولی نمیدونم چرا اینی که آخر سر داد دستمون اصن شبیه لازانیا نبود"-" خلاصه قول گرفتم ازش که برا تولدم یه درست حسابیشو بپزیمxD حرف تولدم اومد وسط خواستم بگم 11 روز دیگه تاریخ تولد یه دختر خیلی خفنه^-^

    البته روزی که این پست منتشر میشه دیگه 29 امه، بگم من منتظر تبریکاتونما"-" برعکس خیلیا من عاشق روز تولدمم و همیشه برام روز خوبی بوده، و همیشه سعی میکردم توی اون روز خوشحال و سرحال باشم~

    واقعا تولدا روزای تکرار نشدنی این اما، برای خیلیاتون کمیک کشیدم و یادم رفته بفرستم، دلم میخواد یه روز کمیکارو بزارم توی دستاتون که فیزیکی لمسش کنین:) برام مهم نیست هرچقدرم بگید از تولدتون متنفرید تا وقتی با کسی به اسم آیلین دوستید روزای تولدتون باید بهترین روز سال براتون باشه، حداقل آیلین این تلاشو میکنه")

    الان دارم هوس ویت نو میرورز گوش میدم و قراره برم ادامه فیکمو بنویسم~ با اینکه اون شب نمیخونیدش، اما روز خوبی رو براتون آرزو میکنم بستیام*-*

    1400.09.20

    خب دو روز ننوشتم و دلیلشم شلوغ بودن سرم برای استریم و ماما و آخر دیروز هم نگرانیم برای لارا بود:(

    الان رفتم سراغ تکلیفام ببینم چه گوهایی باید بخورم که دیدم محلت ارسال گزارش کار آزمایشگاهمونه و من حتی یادم نمیاد چیکار کردیم...."-"

    خلاصه رفتم فایل ضبط شده کلاسو باز کردم ببینم که پرام ریخت چون اولای زنگ من داشتم وبکم کلاسو HD میکردم و عین گاو افتادم تو تصویر........xD

    الانم باید برم ببینمش بلکه یادم بیاد چیکار کردم..

    البته یه چیزی یادمه، یادمه باید انگشت یکیمونو با سوزن سوراخ میکردیم خونشو میریختیم رو یه ظرفی چیزی بعد گروه خونیشو مشخص میکردیمو اینا، منم نمیتونستم سوزنه رو بزنم به انگشت ساینا چون میترسیدم دردش بیاد"-"

    همون من:کشتن کاراکترای داستانم به دردناک ترین حالت ممکن*

    یکی که کشتمش:......ینی فقط باید روده های منو در میاوردی خبر مرگت؟:/

    بگذریم، آهنگ Be with you ایتیز زیادی قشنگ نیست؟:") یعنی من مطمئن بودم فیوریتم توربولنسه ولی بی ویث یو>>>>>>>>>>

    کلا ایتیز>>>>>>>>>>

    زیاد نمینویسم چون درس و مشق ماشالا ریخته سرم"-" ولی فایتینگ به همتون روزای قشنگی رو آرزو میکنم واستون~

    1400.09.22

    میدونم باورش براتون سخته، ولی من همیشه عاشق 15 سالگی بودم. از وقتی 7-8 سالم بود منتظر بودم 15 سالم شه، این سن برام خیلی دور بود، خیلی عجیب بود، خیلی جالب بود، خیلی دور از ذهن به نظر میومد، عاشق 15 سالگی بودم، آهنگ 15 تیلور سوییفت از وقتی شناختمش آهنگ مورد علاقم بود، حتی الانم که دارم بهش گوش میدم یادمه چه حسی داشتم موقع گوش دادنش، یادم نمیاد دقیقا چه تصوری از 15 سالگی داشتم ولی بعید میدونم توی این یه سالی که سن ایده آلمو داشتم به اون رویا ها رسیده باشم، فکر میکردم قراره یه سال بی نظیر رو بگذرونم ولی امروز، شیش روز به شونزده سالگی مونده و وقتی به سال قبلم برمیگردم بعید میدونم اونجور که تصور میکردم پونزده سالگی جالبیو گذرونده باشم.

    با آهنگ 15 تیلور بارها گریه کردم و الان که به متن آهنگ برمیگردم-که در اصل حرفاییه که تی به خود پونزده سالش میزنه- میبینم خیلیاشو تجربه کردم،

    تی میگه وقتی 15 سالته کسی بهت میگه دوستت داره و تو باورش میکنی، وقتی 15 سالته احساس میکنی چیزی برای فهمیدن وجود نداره، پس فقط این ماجرا رو قبول کن..

    نمیدونم، اون افکار رویایی دیگه برنمیگرده، دیگه قرار نیست موقع معرفی خودت بگی 15 سالمه چون نیست، بزرگتر از قبل میشی، شاید تصمیمای منطقی تری بگیری، شاید خیلی چیزا برات فرق کنن ولی اشکالی نداره، تو هنوزم هستی ای، هنوزم همونی ای که هدفون تو گوشش میزاره تا نقاشی بکشه اما به خودش میاد و میبینه شروع کرده به نوشتن، همونی که یه لحظه از آدما خوشش میاد و یه لحظه ازشون متنفر میشه و دتس اوکی، تو هنوز خیلی کوچولویی، هنوزم برای زندگی کردن جا داری، و هنوزم روزاییو داری که نگذشتن، هنوزم گندایی داری که بزنی تو زندگیت، هنوزم امتحاناییو داری که نریدی، هنوزم کتاباییو داری که نخوندی، پس نگران گذشتن سن رویاییت نباش، تو هنوزم برای زندگی کردن زمان داری:)

    1400.09.25

    امروز به خاطر این نوتیصی که از پیج مورد علاقم گرفتم قراره بی نهایت خوشحال باشم بای:)

    (بالاییه کامنت منه)

    واقعا اگه اینستا دارید و سایه پروف رو فالو نکردید برید تو اتاقتون به کارای زشتتون فکر کنید"-"

    1400.09.27

    امروز تولد یه دوست سابقه، تولدت مبارک:)

    الان که دارم اینو مینویسم دو دقیقه مونده به تموم شدن کلاس ریاضی و من درحد فاک دستشویی دارم و کم مونده برینم تو خودم..

    در مورد بحث واقعی شدن فیکام-که یکیشو توی یه پست رمز دار نوشته بودم-بهتره اشاره کنم این اولین بار نیست..چون یادمه یه صحنه تجاوز نوشته بودم و برای دوست دوست ترنم اتفاق افتاد..یا یادمه فیک هاگوارتزمو شروع کردمو جینهو رفت رو مود هری پاتر..

    امروز با لاوندا رول اکشن رفتیم رئیس کمپانیارو کشتیمD: خیلیم حال دادD:

    بیاید امتحان فیزیک امروز صبح و ریدمان دلچسبمو در نظر نگیریم..تازه سوال 3 هم غلط بود"-" با یکی از دوستام که یازدهم تجربیه و خواهرش و گوگل روش فک کردیم باز نتیجه ای نداشت:/

    متشاسیمشتسی کلاس تموم شد برم دستشوییTT

    خبب برگشتم:>

    امروز میخوام بشینم انسیتی لایف و قسمت دوم 13 دلیل برای اینکه رو ببینم*-* میخوام کتابشم بخرمD:

    راستش وقتی swf رو دیدم بیشتر از قبل فاز دنس برداشتم و الان واقعا به اونایی که تو هنرستان دارن رشته رقصو میخونن حسودیم میشه.....

    بحث درس خوندن اومد وسط من و ترنم و پرسون میخوایم قلب رومینا+یه کلیه از هرکدوممون رو بفروشیم اپلای کنیم آکسفورد و فاک خیلی دانشگاهش خوشگله انگیزه درس خوندن گرفتم...........

    1400.09.28

    این آخرین روزیه که میتونم توی این پست بنویسم، دلم برای غر زدنای نصف شبیم به خودم در مورد"برو بنویس امروزتو" تنگ میشه:")

    مدرسه برامون جشن شب یلدا گرفت و خیلی رومخ بود"-" بهمون شیرکاکائو دادن ولی سرد بود....با کیک یزدی.......و درحالیه که دوازدهما پشت سرمون دارن قیمه و زرشک پلو میخورن و من و مهرسا و مشکات و آرمیتا درحد فاک گشنمونهxD

    بعد تصور کنین قرار بود سرود بخونیم، موقع سروده بهمون کیک یزدی دادن._.xD آدم نمیدونست بخوره یا بخونهxD منم خوردنو ترجیح دادم چون معدم داشت به فاک میرفت..xD

    بعدش سر زیست رفتیم غر زنون و معلممون واقعا داشت از خنده منفجر میشد..xDD شیرکاکائوی اونا ام سرد بوددد

    بعد برای کادوی تولد من چون فردا باهاش کلاس نداشتیم جای یدونه تست که حالت عادی باید حل میکردم سه تا تست بهم داد..^-^

  • ۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۱ ]
    • Univērse
    • Monday 20 December 21
    ᴡᴇʙ ʙɪʀᴛʜᴅᴀʏ﹕ ₉₈/₀₇/₀₄
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    گمشده در جهان سرمه ای رنگ پنتاگون
    شیفته 12 رنگ افسانه ای ماه
    صاحب این وبلاگ به مقادیر زیادی کیپاپ، فن فیکشن، انیمه و کیدراما برای تنفس احتیاج دارد!
    گلبرگ های ساکورا و لوندر های آبی توی جنگلی که قلبش با عشق به آدما می تپه~
    ----
    میدونین چیه؟ من همونقدر کنترل انتخاب افکارم رو دارم که کنترل انتخاب اسمم رو داشتم.
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)