(از اونجایی که آیلار گفت اسمشو اول همه بگم، شما یه آیلار اینجا داشته باشید تا بعدا🚬)
سلام!*-* به روزنوشت یکی از پرفکت ترین روزهای من خوش اومدین3>
شاید بعضیاتون بدونین بعضیاتونم نه ولی ما امروز اردو رفته بودیم دماوندD: و خلاصه من ساعت هفت و ربع با یه کوله پر خوراکی رفتم مدرسه و بعد از اندکی اسکل بازی با دوستان، رفتیم توی اتوبوس صورتی گشنگمون نشستیم-
حالا این وسط، اکیپ آیلار اینا(شامل آیلار، رومینا، درسا، ریحانه، مانیا، سوگند، ساناز، صنم، حورا و مهدیس) اسپیکر و آهنگ آورده بودن. توی راه رفت سری اول آهنگارو گوش دادیم از ضبط خود اتوبوس، و تنها آهنگایی که تو این دوساعت راه من میشناختم تهران توکیو ساسی و فرست کلس کوروش بودنTT xD و تمام مدت من و درسا و مشکات داشتیم هیچی نمیفهمیدیم و باید بگم تنها کیپاپرای جمع بودن بین یه لشکر آهنگ فارسی گوش دهنده خیلی دردناکه....... هی داشتیم میگفتیم کاشکی تمپو و مانستر میذاشتن-
این وسط من به آرمیتا اشاره نمیکنم که با اون جیغ و عربده بچها و جیغ و عربده من و درسا و مشکات کنار گوشش خیلی ریلکس و آروم خوابیده بود😭😂
حالا تصور کنید من و درسا داریم دستامونو با نشانه خشونت خانگی(🤚🏻✊🏻) از پنجره میبریم بیرون و عربده میزنیم یکی مارو نجات بده، بعد یه عده دیدنمون و قشنگ پشماشون ریخت😂😭😂😭😂😭😂😭
خلاصه رسیدیم و پشمام عجب جای خفنیه:::))) رفته بودیم یه اردوگاهی و اونجا هم دریاچه داشت با این قایق پدالیا(به من و دریا و یاسمین خیلی خوش گذشت-) و هم سالن تیراندازی(دریا موفق شد دوبار به یه نقطه روی هدف بزنه و تیراش افتادن روهمدیگه، نازنینم وسط زد:> دریارو مسخره میکردم میگفتم خبرت تو اسنایپر گروهمی تو فیک) و ما تا ظهر از بس اینور اونور رفته بودیم پاهامون نا نداشت-
بعدش یه دور رفتیم از سوپری جلوی اردوگاه دلستر و کرانچی خریدیم و راتا پاسورشو درآورد و چند دست هفت خبیث زدیم با مجازات برای بازنده که شیک زدن بود:> و باید بگم نازنین سنگ تموم گذاشت و تا لحظه آخر از جون و دل شیک زد-
قصد داشتیم پوکر هم بازی کنیم ولی به دو دلیل (۱.من و راتا تنها کسایی بودیم که بلد بودیم، ۲.حوصلمون سر رفت) بیخیال گشته و سمت سالن ورزشی رفتیم که زمین فوتبال داشت و با ریاضیا فوتبال و وسطی بازی کردیم~~~
بعد از اینکه همه مون نفسامون برید، برگشتیم سمت همون جایی که بودیم و جرات حقیقت بازی کردیم تا ناهار بخوریم و یه مینی دراما راه انداختیم با یاری و همکاری همدیگه- که بعد بیخیال شدیم و رفتیم به اون دوست عزیز گفتیم که ج ح بوده😭😂
حالا این وسط دریا گیر داده بود به یه جرات ناموسی برای من:::))))) خداروشکر بیخیال شد-
و در حسن ختام اونجا بودنمون، با اون اکیپ ادغام شده و مافیا بازی کردیم~~ من متوجه شدم اصلا بلد نیستم نقش حرفهایو بازی کنم- دست دوم مردم😭😂 و باید بگم حورا و مانیا وقتی وسط بازی شهرن و حرص میخورن خیلی بامزه میشنTT xD صدای صنمم از بس به مردهها گفته بود خفه شن گرفته بودTT xD
سه و نیم رفتیم تو اتوبوس و تا وسطای مسیر اونقدرا خوش نگذشت، تا لحظه ای که آهنگا از سمی و قدیمی و فارسی، انتقال پیدا کردن به انگلیسی و حقیقتا انتظار که نداشتید نرم وسط؟:::))) دریا میگفت هستیم اومد تکمیل شدیم-
تا جایی که حافظهم یاری کنه، اول Senorita شان و کامیلا بود که من رفتم با هانیه وسط اتوبوس یه نیمچه تانگو رقصیدیم و یاسمین اون وسط:بچچ پارتنر منو ندزددد
بعدش New rules دوا لیپا(یه مشت جوگیر عربده زن ریخته بودیم وسط)
Say my name بی بی رکسا که اینجا بچهای اونیکی اکیپم اومدن وسط:>
Without me هالزی که حورا و ریحانه و درسا وسط اتوبوس بهمون پیوستن و زد به سرمون-
Don't show up دوا لیپا که سر اینم حسابی رد دادیم
ولی تیر خلاصو Bad guy بیلی زد که میتونم بگم همه اتوبوس با اینیکی میخوندن::)))
بعدش we don't talk anymore که منوساناز روش گیر داشتیم، shape of you اد شیرن و I found myself in a ship position که وسط اینیکی دیگه رسیدیم مدرسه-
پلی لیست برگشت>>>>> جوری که همه مون رد دادیم و واقعا خیلی خوش گذشت، خیلی زیاد. جوری که الان با وجود خستگی شدیدم و پاهام که نا ندارن بازم دارم عر میزنم:>
یه سری اتفاقاتم دیروز افتاد که تو کامنتا براتون تعریف میکنم3>
+going so fast baby, so fast baby
++من و آرمیتا داشتیم خیلی جدی درمورد فانتزی های دارکمون حرف میزدیم که یادمون اومد معاون پرورشیا دقیقا جلومون نشستن.