۲ مطلب در نوامبر ۲۰۲۳ ثبت شده است

ماه پشمکی؛

پرسون عزیز من؛

چی باید درباره‌ت گفت؟ تو محشری. دوست داشتنی، باهوش و بی نهایت خلاقی. کلی ایده محشر تو سرته که هیچ جوره نمیشه نادیده‌شون گرفت. پرسونک، جوجه کوچولو، تو همراه ابدی من برای هرچیزی هستی که یهویی به ذهنم میرسه. از ارائه پژوهش و داستان نویسی گرفته تا گروهای کیپاپ و وبلاگ نویسی و حتی غیبت پشت سر یکی که خدا ام گردنش نمی‌گیره. میتونم تا ابد بهت گوش بدم و باهات حرف بزنم بدون ذره ای خستگی، و تو بهترین طعم و بوی دنیارو داری. طوری که هربار میبینمت و هربار اسمتو میشنوم منو به لبخند وا می‌داره.

هجده ساله شدی جوجوی من، اما هنوز همون دختر کوچولوی لپ گلی و خوش خنده‌ای هستی که بارها و بارها باهاش دیوونه بازی درآوردم و مثل احمقا خندیدم، مراقب خودت باش میدونی که؟ ما قراره باهم بمیریم و قبلش سه تایی پنج نفری تا نفس آخر هرچی عشقمون کشید انجام بدیم.

خوب غذا بخور، کمتر برو سراغ کافئین، بخند و به تیلور سوییفت و لانا دل ری گوش بده، و یادت بمونه شیرین من، هرچیم بشه من کنارتم،

با عشق؛

شاهزاده سفید دلیل زنده بودنت^^

  • ۹
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۶ ]
    • Lynn -
    • Saturday 11 November 23

    It’s been waiting for you

    روزها میگذرن و من بدون اینکه بفهمم چطور، اما به خودم می‌یام و متوجه می‌شم پنج ماه از یک سال جهنمی پیش روی خودم رو گذرونده‌م.

    می‌دونید من با کلی خوش خیالی و نهایت خوشبینی خودم به این فکر می‌کردم که ای بابا درسته این جماعتی که قراره باهم برید دوازدهم کل سال قبل رو جوری با دراما گذروندن که حوصله هرکی سر می‌رفت می‌یومد دم در کلاس یازدهم تجربی ببینه امروز چه خبره، ولی خیر سرمون کنکوری‌ایم و قطعا امسال خبری از دراما نیست ولی کاملا اشتباه می‌کردم:)) حالا درسته هیچی به پای پارسال نمی‌رسه ولی تلافی هرچی غیبت پشت اون اکیپ کردیم سر خودمون اومده و هر فاکینگ روز دارم به خودم میگم گریه نکن گریه نکن هیچی نشده-

    حالا این مسئله انگار به اندازه کافی روی اعصاب و روانم پیاده‌روی نمی‌کرد، مسائل درسی و مشکلات روزافزون خونواده هر روز بیشتر از دیروز به سمت مثبت بی نهایت میل می‌کنه و درصد کنار اومدنم با شرایط به اندازه آخرین آزمون ریاضی ایه که از حد و پیوستگی دادم، چهار درصد. ن.ف اما هنوز فکر می‌کنه باید آدم حسابی باشم و برام نوشته حداقل پنجاه ساعت مطالعه در هفته داشته باشم و من بعد از خوندنش به این فکر کردم که از پایه اول ابتدایی تا به امروز کلا پنجاه ساعت درس‌خونده‌م اصلا؟

    البته، بیاید به جنبه خوب ماجرا نگاه کنیم و اون اینه که چقدر خوب فهمیده‌م اکثر کسایی که تا امروز فکر می‌کردم از بقیه جماعت سفله همکلاسی‌هام بهترن و مثلا دوست بودیم، دون همتانی بیش نیستن و به همون میزان با کسایی صمیمی تر شدم که از آخرین همکلامی طولانیمون مدتی می‌گذشت. نتیجه این شد که یکی از همون سفله‌ها(بچها سجتریس entp هرمس‌ئه این یارو، یعنی رد فلگ تاکسیک بودن از سر تا پاش برق میزنه) برگشت چون کل زنگ رو بهش محل ندادم و با سین حرف زدم بهم گفت کل مدتو لاس زدی و من اینجوری بودم که؟...آر یو کیدینگ می؟

    کل هفته رو به قول خاله‌م تا نصف شب مدرسه‌ام اما این دلیل می‌شه دیوار سفید جلوی میزتحریرم رو تماشایی نکنم؟ معلومه که نه. حالا دم غروب که می‌شه نور نارنجی خورشید از پنجره‌م مستقیم می‌تابه به شعرها و متن ها و بریده‌های کتابی که لا به لای ایده فیک و داستان و خلاصه نویسی فرمول های فیزیک به دیوارم چسبونده‌م. نیما آی آدم ها رو رو به نمودار v-t می‌نویسه و مولانا دینامیک رو آواز عشق خطاب می‌کنه. این تهاجم فرهنگی رو تا کتاب‌های درسیم هم ادامه ‌داده‌م و اول کتاب زیستم یه غزل از حافظ نوشته‌م. به وضوح، فریاد می‌زنه که سعی دارم چیزی که دوست ندارم رو با علایقم زیبا کنم و اگه باعث می‌شه حس بدم کاهش پیدا کنه چرا که نه؟ یادمه سنپای میزش رو تابوت پوشیده از گل آفتاب گردون خطاب می‌کرد، من هم دوست دارم به میزم یه لقب خوب بدم ولی هنوز چیزی پیدا نکرده‌م.

    فردا تولد پرسونه و اینکه حالا سه تفنگداری که موقع آشنایی ۱۰ ساله بودن تبدیل به بزرگسال شدن کمی ترسناک..ولی تا حدی هم زیبا به نظر می‌رسه. پس امیدوارم خوب از پس این مسئولیت جدید بر بیایم.

     

    +دلم تنگ شده بود واستون:)

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۰ ]
    • Lynn -
    • Friday 10 November 23
    𝗦𝘁𝗮𝗿𝘁: 𝟗𝟖/𝟎𝟕/𝟎𝟒
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    اندر این گوشه خاموش فراموش شده
    کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
    باد رنگینی در خاطرمن
    گریه می انگیزد..
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)
    ---
    ما تو ایران زندگی می‌کنیم اینجا یا تا ۵۰ سالگی بچه سالی یا در آستانه رسیدن به سن قانونی خصلت‌های بزرگسالی توی شخصیتت غالب میشن ^^~