خب، بلاخره وقت نوشتن این پیام هم رسید.
الان که دارم تایپ میکنم هر لحظه ممکنه گریهم بگیره و اشکام سرازیر بشه، چون مطمئنم جوری دلتنگتون میشم که تاحالا دلتنگ هیچکس نشدم.
یک سال، یک سال بعد برمیگردم تا دوباره براتون از سونتین فنگرلی کنم، درمورد معروف نبودن پنتاگون غر بزنم، فیکامو بنویسم و حرفای رندوم بزنم، یک سال بعد برمیگردم تا باز کنارتون بخندم و سناریوهای سمی بسازم و آهنگ بفرستم.
توی این یک سال، قول بدید آیلین رو یادتون نره. قول بدید هربار هوشی و اولیویا میبینید یادم بیفتید. قول بدید نوشتههام رو بخونید و فراموش نکنید آیلین بود و کیبورد لپتاپش و یک جهان کامل توی ذهنش، منتظر نوشته شدن.
برام دعا کنید که دووم بیارم. دعا کنید حسرت کارهای نکردهم، حسرت تلاشی که میتونستم بکنم ولی نکردم توی دلم نمونه. دعا کنید وقتی برمیگردم اینبار همیشه بمونم..تا آخرش.
دوستتون دارم، خیلی خیلی زیاد.
با عشق؛
آیلین.
+این پست رو روی انتشار آینده گذاشتم تا نوبادی نوکرایم ویو بخوره، وقتی میخونیدش مدتی هست که نیستم.
++دوستتون دارم(: