صبح رفتم یه نیم ساعتی چرخیدم این اطراف و بعد از اینکه یخ زدم و سرما تا مغز استخونم نفوذ کرد برگشتم خونه این ده سوپمو دیدم::))

اون چت با آتری‌ئم مال دیروزه که داریم درمورد گربه بغل دستی من تو مسیر حرف می‌زنیم-

(شفاف سازی:تو جعبه بود داشت میرفت پیش مامان صاحبشTT)

 

+خاله جانم از نیویورک رسیده و داره با مامانم سر پلن 'بیا تن ربکا لباس مجلسی کنیم' همراهی می‌کنه:::::))))) تصور کنین من با دامن.