چیزایی که فقط نویسنده‌ها می‌فهمن::))

 

1.اون لحظه ای که شخصیتات دارن پاستا با سس فرانسوی می‌خورن و کنار دستشون مرغوب ترین شراب پاریسه، بعد تو درحال نوشتن این صحنه یه ساقه طلایی خشک می‌ذاری دهنت و قهوه آماده‌ت رو هم می‌زنی.

2.وقتی یه آهنگ پرفکت پیدا می‌کنی و فاز می‌گیری و شروع می‌کنی به نوشتن و یهو آهنگ عوض می‌شه کل مودت می‌پره-

3.وقتی زحمت کشیدی 7593 صفحه نوشتی بعد می‌خونن می‌گن "خوب بود" خب زهرمار.

4.فیک من که با گوگل مپ رفتم اسم خیابونا و فروشگاهای اطراف لوکیشن مدنظرمو درآوردم و سه ماه و نیم فقط تحقیقاتم طول کشیده 7 تا کامنت می‌گیره، فیک اونی که یه چیز چسکی هر 3 صفحه اسمات نوشته 700 تا:|

5.وقتی به خودت قول می‌دی فقط همین یه صفحه رو تموم کنی و یهو می‌بینی صبح شده.

6.وقتی کرکترات تو پول غلط می‌زنن و تو سر یه چیپس با بوفه چونه می‌زنی.

7.وقتی کرکتر اصلیت شیمیدانه و تو بعد از تموم کردن داستان پیشرفت قابل توجهی توی شیمی داشتی-

8.اطلاعات عمومی به درد نخور از جمله: اسم کتابفروشی نزدیک رود سن، چگونگی مجازات‌های کیفری توی اسپانیا، فروشگاه‌های زنجیره‌ای سئول، فهرست خانواده‌های مافیایی ایتالیا و مانند این‌ها-

9.لذتی که توی کرکتر کشتن هست توی هیچی نیست.

10.بغض آمیخته به شادی توی نوشتن کلمه "پایان."

 

+انقدر خسته ام که حال ندارم نفس بکشم.

++حس می‌کنم تریلی رد شده از رو پاها و کمرم تازه هنوز زیستم موندههههه