لونای عزیزم؛
از نامه ات متشکرم. هم اکنون که این را برایت مینویسم زیر بید مجنون وسط جنگل قلب هایم نشستهام و به صدای باد لابهلای برگهایش گوش میدهم. از باران دیشب، هنوز قطرات شبنم روی برگها به چشم میخورد و تقریبا در هر دقیقه، چند تایشان سر میخورند و روی علفها میریزند. شکوفههای گیلاسم دوباره تروتازه شدهاند و لوندرها شاداب تر از هر روز دیگری به نظر میآیند. رزهایم را تازه کاشتهام اما هربار اسم تورا بر زبان میآورم میخندند و گلبرگهایشان بازتر میشود. روباه قرمزم را یادت هست؟ شوالیه احساساتم، کل صبح را بین آفتابگردان ها میدوید و اکنون از خستگی روی پاهایم خوابش برده و دمش را دور خود حلقه کرده است. ای کاش میتوانستم احساس این صحنه را برایت بنویسم!
بیا به موضوعی برگردیم که به خاطرش جوهر قلمم را برایت رقصاندهام. لونای من، این اواخر هربار برایت نامه ای نوشتهام از موضوعی گله کردهام یا کمکی خواستهام. حدس میزنم وقتی کاغذ سفید رنگ با ربان بنفش پیچیده دورش به دستت رسید، باز هم از آن لبخند های "لونایی"ات زدهای و فکر کردهای که بازهم قرار است غر زدن های شاهزاده سفید پوشت را بخوانی. سرزنشت نمیکنم، و سعی میکنم اینیکی زیاد طولانی نشود.
احتمالا از اتفاقاتی که به تازگی برایم افتاده خبر داری. لونای من، همیشه بی آنکه چیزی بگویم ذهنم را میخوانی. یادم میآید از مدتها قبل در مورد آن دختر سبز و لیمویی هشدار داده بودی اما من توجهی نکردم. خوشحالم که حداقل تو به اینکه من در هر حالت به تو و دوستانم احتیاج دارم آگاهی. هنوز نامه هایی که در آنها سعی میکردی با لحن شیرین همیشگیات واقعیاتی که سعی میکردم از کنارشان بگذرم را گوشزد کنی را به همراه دارم. لونای من، رز بنفشم، میدانم برای نوشتن این مسئله دیر شده و شاید کمی ناراحت شوی که درمورد دوباره خصوصی کردن جنگل زیبایم چیزی نگفته بودم، اما مثل همیشه، تو همه چیز را میدانی لونا.
راستش، زیاد پیش میآمد که بیاندیشم، درمورد اینکه ای کاش هیچ درمورد آن نامه های خاکستری و مُهر سرمه ای براق زیرشان نمیدانستم. نامه هایی که وقتی یکی از همراهانم هنگامی که یکی از آنها به دستش رسیده بود بعد از باز کردنش برایم فرستاد، و توی کاغذ قرمز زیرش اضافه کرد میتوانم هرچیز که میخواهم بگویم و هرطور که میخواهم خشمم را تخلیه کنم، آن شب، بعد از خواندن خط های تنفر برانگیزش نزدیک بود تمام لاله هایم را پرپر کنم اما بعد، فکر کردم که ارزش از بین بردن جنگل رویاهایم را ندارد.
لونای عزیزم، بیشتر از این سرت را به درد نمیآورم. دوست دارم که بدانی اکنون حالم بهتر است. لوندر هایی که خرگوش سفید برایم آورد و با هر احساسم تغییر میکنند شادابند و این برای من دلگرمی خوبیست. پذیرای وجود گرمت بین گلهای مُعَرِفت هستم.
私はあなたに最高の夢を願っています, See Ya!
شاهزاده سفید جنگل قلب ها، یوری.