نامجون، سوکجین و هوسوک هر سه شون آه عمیقی کشیدن. سوکجین گفت:یادم ننداز، هنوز وقتی به این فکر میکنم که برای در آوردنت از اون بار و بعد خالی کردن معدت با چند میلیون تا میکروب در تماس بودم سرتاپام میلرزه.

نامجون تایید کرد:یادمه دقیقا همونجایی که هوسوک نشسته ام بالا آوردی،

هوسوک تقریبا از جاش پرید:الان باید اینو میگفتی حتما؟

 

+وانشات جدید، میبی سپ؟=)

++به این برشی که ازش گذاشتم نگاه نکنین ترسناکهD: تخصص وی سم کردن در اوج دارکی بود*