تیونگ بلند شد و جلوی یوتا روی زانو هاش نشست تا بهتر بتونه صورت یوتارو ببینه:نه زندگی این نیست، زندگی تویی و کسایی که دوستشون داری و دوستت دارن، و کسایی که شاید مدتهاست خودشونو توی غرور زندانی کردن ولی هنوز دستاشون گرفتن هم و دوییدن توی چمن هارو طلب میکنه،

+آرزوی آرامش~