از دور میبینمت که با بقیه حرف میزنی و میخندی، خنده هات خیلی قشنگن، چشمات برق میزنن و از ته دل لبخند میزنی، با هربار که میخندی بیشتر از قبل دلم میخواد تنها موسیقی زندگیم صداشون باشه. منو میبینی و با هیجان صدام میکنی. اسمم، وقتی با صدای تو و جوری که کلمه ها رو ادا میکنی میشنومش عاشقش میشم، ازت خواسته بودم با اسم مستعاری که به بقیه گفتم صدام نکنی و قبول کردی و منو مست شنیدن اسمم با صدای خودت کردی، میرم پیشتون، دستاتو میندازی دور گردنم، دستات خود جادوئن، لمس شدن توسطشون ستاره هارو برام میاره، موهای بلند مشکی رنگت زیر نور برق میزننو مثل یه اقیانوس مشکی منو تو خودشون غرق میکنن، چتریات توی صورتت پخش شده، آروم کنار میزنمشون تا چشماتو ببینم، اون چشمای سبز جادویی که باعث میشن آرزو کنم همیشه بهم خیره باشن اما نیستن، دوباره میخندی و ازم میخوای بهمشون نریزم، جلوت بی دفاع ترینم، مثل گربه ای که چشمش رو به زیبایی شیر دوخته و ازش چشم برنمیداره، به همه میگی دوست بودن با من براش افتخاره و قلبم فشرده میشه، دوست، آره، این جوریه که تو منو میبینی، ولی تو برای من مخاطب تمام نوشته های عاشقانه و نامه های سرشار از دوستت دارم های هرگز فرستاده نشده می، میپرسی چجوری میتونم انقدر زیبا عشقو به تصویر بکشم، دلم میخواد جواب بدم منتظر تو بودن خود عشقه، دلم میخواد بگم چشمای تو ایمان منه و حرفات دینم و خودت خدای من روی زمین اما فقط لبخند میزنم و از تخیل میگم، میگی نوشته هام برات دنیای زیبایین و میخوام از تویی که الهام و وجود تک تکشون بودی بگم اما چیزی نمیگم، من فقط دختری بودم که یه عشق ممنوعه داشت، دستامو میگیری و مجبورم میکنی تا باهات برقصم، آرزو میکنم کسی بودم که بتونه برات کامل باشه اما نیستم، من فقط دختریم که عشق دوست صمیمیش دیوونه ش کرده، چشمات، چشمات پر از حرفای ناگفته ان، صدات زیبا ترین ملودی دنیای منه، و تمام وجودت باورمه، اما ما طرد میشیم زیبای پرستیدنی، اما من تاب ندارم دور از مخاطب حرفات قرار گرفتن بمونم آمور من، میترسم از چشمات سقوط کنم و میدونم که واقعی شدن اگر هام بلندم نمیکنه، از جادوی سبز چشمات میفتمو دیگه بلند نمیشم، من تماما محو توام و این ترسناکه عزیزکم، تو کسیو میخوای که برات بجنگه و من آدمش نیستم مروارید سفیدم، کس دیگه ای تورو به دست میاره و کسی به دختر کوچولویی که با نوشتن عشق و ایمانش زنده مونده توجه نمیکنه، میپرسی به چی فکر میکنم، هیچی آرومی میگمو باهات میرقصم، و هر روزی که با تو سپری شه هیچوقت تموم نمیشه جادوی من، خدای کوچکم، پرسیدنی ترین عشق دنیا، دوستت دارم:)
+درسته که داستانه اما بخش هاییش حس واقعی خودمه..
++یه غم عجیبی داره..نه؟..
+++تازگی زیاد تر از قبل مینویسم، چون زیاد شرایطم اوکی نیست، ممنونم که میخونیدشون~