پاندورا در اسطورههای یونان، اولین زن روی زمینه. هفائستوس اونو به دستور زئوس از آب و خاک ساخت تا پرومتئوس که با نسل بشر که آفریده خودش بود دوستی میکرد رو به دلیل دزدیدن آتش از کوه المپ و دادنش به انسان ها مجازات کنه. نسل بشر همه مرد بودن و زئوس تصمیم گرفت زنی رو در مقابل اون مرد ها بسازه. خدایان به پاندورا نعمت های زیادی دادن؛ آفرودیت بهش زیبایی بخشید، آپولو موسیقی، تمام خدایان المپین بهش هدیه ای دادن؛ و در آخر هرمس، نام پاندورا به معنی «تمام نعمتها» رو بهش میبخشه.
وقتی پاندورا با برادر پرومتئوس ازدواج میکنه، اون بهش یه جعبه پر از احساسات بد دنیا و سختی های زندگی میده تا نسل بشر رو از شر رنج دنیوی در امان نگه داره. اما یه روز پاندورا کنجکاو میشه، جعبه رو باز میکنه و تمام اون بدی ها بیرون میریزن، در نتیجه غم دنیا رو فرا میگیره!
پاندورا که از این وضعیت میترسه، در جعبه رو سریع میبنده اما فقط یه چیز ته جعبه مونده بود، چیزی که آروم و مطمئن سر جاش مونده بود،
اوهوم،
«امید» آخرین حس توی جعبه بود، حسی که هنوزم وجود داره و برای جلوی اون احساسات بد وایسادن به ما کمک میکنه!:)
حرف خاصی ندارم، فقط خواستم بگم یه بار دیگه اک تل عوض کردمو جعبه پاندورامو از اول زدم، و خواستم دعوتتون کنم بهش~
- Lynn -
- Tuesday 14 December 21