میدونین اون روزی که متوجه بشم به چه دلیل منطقی ای من تا الان اس اف ناین استن نمیکردم خیلی قراره روز بی نظیری باشه"-"

یعنی اینجوری که من روی O Sole Mio قفلی زدم و هی دم به دیقه عربده میزنم تو خونه بعید میدونم نظیر داشته باشه(وجدان:خاک تو سرت بچ اینو برا هر گروه کوفتی ای که فنش میشی میگی._.)

تازههه هوبه های ای او ای هم هستننننTTTTTTTTTT دخترای مظلوممTTTTTTTTTT

بعد آخه شما این چانی عنترو ببینین..نقش همون پسر مظلومه تو ترو بیوتیو بازی کرد که خودکشی کرد بچم از همون موقع روش کراش بودمTT تازه رپرم هست:"

ولی احتمالا بایسم زوهو یا اینسونگ باشه:"

اصنم به روم نیارین عکس پست یجی عه- حالا برا اینکه واسه اونم عر بزنیم بهم بگین این دختر چجوری میتونه انقدر زیبا باشه..:")

و همچنین بهم تبریک بگین که بلاخره توی کیپاپ اونی شدم، لیسو از ایو(ive) متولد فوریه 2007 ـه^^

امروزم امتحان ادبیات داشتم و خب بیست دقیقه ای به این فکر کردم که معنای مجازی چی میتونه باشه، بعدا یادم افتاد منظورش مجاز ـه..xD

بگذریم، چند وقت پیش به این فکر میکردم اگه من یه روز بمیرم دوستای مجازیم فکر میکنن فقط یه مدت رفتم، و بعدش فراموشم میکنن و یادشون میره آیلینی وجود داشته که توی وبش مینوشته، و باعث شد به این فکر کنم که واقعا به عنوان یه آدم چقد بی ارزشم،

به این فکر کنین که میلیارد ها نفر روی زمین زندگی میکردن، میکنن و خواهند کرد و ما فقط یکی از این میلیارد ها نفریم که یه روز میریم و دیگه کی قراره یادش باشه همچین کسی بوده؟ محض رضای خدا، کدومتون میدونه هزار سال پیش کی توی خونه سوم از سمت چپ کوچه بالایی پسر عموی پادشاه روم زندگی میکرد؟

مسئله اینجاس که هیچکدوم از ما قرار نیست همیشه موندگار بمونیم، تهش قراره هممون بشیم یکی که بعد از یه مدت از ذهن ها میره،

شاید اگه مثل نورا باشم و آخرین حسرت زندگیم این باشه که "چرا تصمیم نگرفتم زودتر بمیرم" و بعد بدون اینکه کتابخونه ای باشه تا زندگی هام رو بهم نشونم بده برم، چند سال بعد دیگه کسی نباشه تا برام سیاه بپوشه، کسی نباشه که به یاد بیاره وقتایی که ستاره روشن آیلینز رومی وجود داشت، و آخرش بشم یکی که کسی حتی یادش نمیاد وجود داشته، آدما بزرگ میشن، دغدغه ها و افکارشون تغییر میکنه و چیزایی که براشون مهم بوده از بین میره.

مسئله دیگه، اینه که اون چیز برای زنده موندن من هیچکدوم از اون توجهای الکی و بعد فحشایی که پشت سرم میدین نیست، حتی اینکه یه لحظه میگین دوستم دارین و لحظه دیگه کاملا ایگنورم میکنین هم قطعا نمیتونه دلیلم باشه، من زنده میمونم چون دلم نمیخواد کسایی که آرزوی خلافش رو دارن به خواسته شون برسن، من میخندم و جوری رفتار میکنم که انگار خیلی خوشحالم تا بیشتر حرصیت کنم و بیشتر نشون بدم که چقدر از اینکه به قول خودت اینهمه احساسو کشتم حس خوبی دارم، من میگردم و احتمالاتو برسی میکنم و به تمام منابعم سر میزنم که بتونم چیزیو ازت پیدا کنم و باهاش تهدیدت کنم تا جرات نکنی به دوستای من چیزی بگی، مدتها بود اینجوری کاراگاه بازی در نیاورده بودم اما میگردم و بلاخره میفهمم از کجا در موردم چیزایی رو متوجه شدی، و کام آن من قرار نیست بمیرم تا وقتی همچین چیزایی برای زندگی کردن هست، تا وقتی معلم فیزیکت روت قفلی زده و هر روز میارتت پای تخته و هر روزم تو بلدی و هر روزم ضایع میشه و تصمیم میگیره بقیه روز رو کاملا به کتفش بگیرتت، تا وقتی یه نفر هست که چون حوصلش سر رفته بزنتت، تا وقتی ایده های جدید برای نوشتن توی دفترچه مشکیم هست، من فقط قصد دارم خوب بمونم همین، حتی اگه هم نباشم من خوب میمونم، من میخوام این تاج رو بزارم سرم و بشم همونی که همه ازش متنفرن اما یادشون نیست یه سایه تاریک تمام فریاد های خورشید رو خفه میکنه..

رومینا وقتی اولین بار باهام کات کرد بهم گفت اینکه با آهنگ حرف میزنم خیلی رو مخشه و باعث میشه حتی نفهمه چه حسی دارم، از همون روز بیشتر و بیشتر ازش استفاده کردم~

او سوله میو را دوباره پلی می کند*

از بس این اواخر ایگنور شدم واقعا حالم بهم میخوره از همه چی، شرمنده ولی اگه حرفی برای گفتن به جز فرست و سکند و ثرد ندارین کامنت ندین، اگه هم خیلی دلتون جایزه میخواد برین تو پینترست سرج کنین Lee Hi و بگیرینش

اصن چرا میخوام کامنتارو باز بزارم؟ خنده داره، تهش که همتون با خودتون میگین باز این اومد زر زر کنه..

با این حال، بازن.

روزای خوبی رو میگذرونین؟^^