با اینکه قول داده بودم پیشتون بمونم، نموندم. متاسفم. واقعا متاسفم. برای هرکاری که باید می کردم و نکردم متاسفم. برای همه وقتایی که حالتون بد بود و نفهمیدم متاسفم. ایمی، معذرت میخوام اگه گفتم درستش میکنم و فقط همه چیو بیشتر به گا دادم، شکیبا، معذرت میخوام که هیچوقت اونجور که میگفتم نبودم، فقط میتونم بگم متاسفم که همیشه با آهنگ حرف میزنم و حرفام گنگن و هیچوقت متوجهش نمیشین. ایمی، ایمی من، اگه میبینی اینو خواهش میکنم فقط یه چیزی بهم بگو، سانبینم، نمیدونم باید چجوری بگم و الان که به کلمه ها نیاز دارم هیچکدومشون دستم نمیان، و کاملا متوجهم چقدر و چقدر همیشه رو مختونم و چقدر فهمیدن آدم مودی ای مثل من براتون سخته، به جمع کوچیک کافه شکلاتیمون قول دادم کنارشون بمونم و نموندم، و متاسفم، متاسفم که انقدر بچه ام، متاسفم که زندگیم با زندگی یه بچه پنج ساله هیچ فرقی نداره، که هنوز مامان و بابام اجازه نمیدن تنهایی برم بیرون، که همیشه نفر جایگزین بقیه ام و وقتی نگرانم میشن فقط برای اینه که دیگه کسی نیست نازشونو بکشه، اینکه میام اینجا تا حداقل یکم بهتر بشم ولی از اینجا هم احساس کافی نبودن میگیرم و هر روز بیشتر از قبل از ذهنم متنفر میشم و از منی که بقیه به زور بعد دو سال یه هاله کمرنگ ازش یادشونه، متاسفم که حتی به خودمم اعتماد ندارم و متاسفم که دارم جولز رو درک میکنم و متاسفم که دوباره دارم مختونو با یوفوریا می خورم، متاسفم که حالتونو بد میکنم و متاسفم که انقدر بی مصرفم و باعث شدم ناراحت بشین و توی ذهنتون دوباره بگین باز این شروع کرد به چرت و پرت بافتن، فقط میخوام بگم من انتخاب نکردم که به دنیا بیام، اگه دست خودم بود هرگز متولد نمی شدم.
- Lynn -
- Thursday 4 November 21