خونواده ما با خونواده یکی از هم دوره ای های بابام خیلی صمیمی تر بودن قبلا

یه طوری که هر دو سه هفته یه بار خونشون بودیم

دخترشون از من 7 یا 8 سال بزرگتره، و من از وقتی 9 سالم بود ندیدمش

ده دقیقه دیگه میاد خونمون تا باهام فرانسه بخونه

استرس دارم یه طوری که انگار اولین باره میبینمش، چون شنیدم اوتاکو عه و گروهای نه خیلی معروف کیپاپم میشناسه، مثل خودم

امروز تولد بارونک کیوتمم هست، و آره نمیدونم چرا یه وضع عجیبی ام..

تموم شد میام مینویسم چه خبرا شدش~

 

+ترکیب نون تست با مایونز و چیپس محشره. دیشب موقع فیک خوندن امتحانش کردم از دستش ندیدD: