1.روایت هر روز صبح:

من میرم وب آیسی جیو چک میکنم

700 تا کامنت میدم

هلی آن میشه میاد وب من دوتایی زر میزنیم

صد قرن بعد ایمی آن میشه میاد به من ریکشن میده

سیسی هفت هشت روز بعد آن میشه یه آها باشه میگه میره

جدیدا کنار آیسی جی این جدیده ام-که اسمشو لو نمیدم وگرنه به قتل میرسم- اضافه شده دیروز 30 و خورده ای کامنت دادمxD

 

2.الی همین الان آن شد آخجونTT

 

3.سونگهوا رو به پرسون معرفی کردم گفت چون تو کراش زدی پس کراشه._.xD

 

4.آهنگ دژاوو دریم کچر واقعا چرا انقد خوبه؟؟ میخوام توش زندگی کنم... گوداپشی، نو ناپه، دژاووTT

 

5.کامبک دریم کچرو استریم میزنین یا بزنمتون؟

 

6.پنت هاوس یه تاثیری تو زندگیم گذاشته که دلم میخواد اگه بمیرم  به قتل برسم:/ بعد قاتله محو شهه بعد پلیس کلی عر بزنه سر پیدا کردن قاتل مننن بعد کلی آدم درگیر شن هزار تا اتفاق بیفته بعد پرونده رو ببندن چند سال بعد یه مدرک خفن برسه دستشون آخر سر یه نتیجه پشم ریزون در بیارن:/xDD

 

7.داشتم دفترای پارسال و سال قبلشو جمع میکردم یه سری از یادداشتای خودم و رامشو پیدا کردم سر کلاسxD اون موقع من رو یکی کراش بودم با رامش براش اسم مستعار گذاشته بودیمxDD

 

8.در همون پیدا کردن دفترا یه داستان ناببببببببوددددددد پیدا کردم که کلاس پنجم نوشته بودم، بچهای کلاس با هم دست جمعی با مامانامون رفتیم سفر دور دنیاxD سادیسم غیر قابل انکاری توش به خرج داده بودم...xD حالا مینویسم میزارم اینجا خودتون ببینیدxD پرسونم به طرز مخوفی تو داستان نبود نمیدونم چرا:/

 

9.امروز کشف کردم عکس و فیلمای تولدای 2 تا 10 سالگی من تو کامپیوترم هستxDD و رفتم عکسای 10 سالگیو باز کردم و با یه مشت سم رو به رو شدم که فقط میخوام بسوزونمشونxD پرسون عزیزم تو ام حضور داشتیxD

 

10.گفته بودم رفتم کلانتری برا فیکی که درحال نوشتنشم سوال بپرسم؟ ته سوالام یهو ماموره گفت یه بخشی از داستانتو بخون ببینم تا الان چجوری نوشتی واقعی ان یا نه

قبل از اینکه مجبور شم جای جمین و یوتا و مارک بزارم جعفر و یاشار و ممد فرار کردمxD