روز دهم.
[ساعت 8 و 12 دقیقهی صبح]
-Agatha All Along
هنوز هم معتقدم با قسمت آخر همهی زیبایی بقیه سریال از بین رفت ولی دوستش دارم.
روز دهم.
[ساعت 8 و 12 دقیقهی صبح]
-Agatha All Along
هنوز هم معتقدم با قسمت آخر همهی زیبایی بقیه سریال از بین رفت ولی دوستش دارم.
روز نهم.
[ساعت 8 صبح]
اینترنت وصل شد. نمیدونم موقته یا قراره وصل بمونه، اما وصل شد. اولین کاری که کردم خبر گرفتن از دوستای خارج از ایرانم بود و دانلود کردن ادیتا و جزوههام.
با اینکه تلگرام و توییتر و تیکتاک وصل میشن هنوز ao3 بدون فیلترشکن باز نمیشه و این یعنی روی لپتاپم نمیتونم آنلاین و از توی سایت فیک بخونم که البته مهم نیست. تگ کاپل رو سرچ کردم و هرچی به نظرم خوب اومد، فایل epubشون رو دانلود کردم که اگه بازم قطع بشه فیک جدید داشته باشم بخونم.
ساعت دوی عصر امتحان دارم. بعدش خونوادم "مهمونی" دعوتن (شوهرخالهی مامانم از بیمارستان برگشته فکر کنم..؟ گوش نکردم به جزئیات) ولی من چون دو روز دیگه یه امتحان دیگه دارم ترجیح دادم نرم. کسی هم بهم گیر نداد. واقعیت اینه که دوست ندارم از خونه برم بیرون. پا گذاشتن توی خیابون حالمو بد میکنه.
[ساعت 6 و 40 دقیقه عصر]
کانفیگ همه رو وصل کردم مال خودم خراب شد.
[ساعت 9 و 26 دقیقهی شب]
نینی پنج ساله وایساده بود توی حیاط و میگفت "اینا منو به زور آوردن اینجا من که نمیخواستم بیام!"
"اشکالی نداره. بیا تو اتاق پیش من باهم انیمیشن ببینیم."
"..."
"بیا تو پیش من فروزن ببینیم."
ده دقیقه بعد، نشسته بین پاهام روی تخت و داره درمورد تمام جملات انیمیشن حرف میزنه.
روز هشتم.
[ساعت چهار عصر]
همین الان فصل یک جینی و جورجیا رو تموم کردم. پلات داستان از نظر من؟ مارکوس. چشمای مارکوس. جای زخمای مارکوس. لحن حرف زدن مارکوس با جینی. مارکوس.
نمیدونم قراره بعد از این چی ببینم، احتمالا فصل دومش یا Agatha All Along یا یکی دیگه از هزاران سریال توی لیستم.
[ساعت هفت و ربع شب]
از شهرکتاب برگشتم خونه. زیاد چیزی نخریدم چون هم گرون بود هم نمیتونستم بگردم ولی از چندتا عنوان عکس گرفتم که توی طاقچه دنبالشون بگردم.
دلم برای حرف زدن توی چنلهام تنگ شده.
قسمت اول و دوم آگاتا دانلود شد، یکم با بچهها توی ایتا حرف زدم (خفت و خواری ای که من به لطف بی نتی تجربه کردم واقعا بی سابقهست) و انقدر حوصلهم سر رفته بود که یه فایل گوگل داکس باز کردم تا فیک استونی بنویسم. فقط به خاطر اینکه نیکو گفت شیپشون میکنه.
حاضرم یه ماه اضافه تر بدون تلگرام باشم ولی ایوتریم وصل شه و برگردم به فیکشن خوندن.
فردا امتحان دارم (احساس و ادراک) و تنها چیزی که درموردش میدونم اطلاعاتیه که از زیست شناسی دبیرستان توی ذهنمه. نمیتونم درس بخونم و حتی دلم نمیاد تقلب کنم. از تحمل کردن این شرایط خسته شدهم.
روز هفتم.
تهران نیستم. پارتنرم و چندنفر از دوستای نزدیکم هم یه راهی برای خروج پیدا کردن، ولی چندنفر از اعضای خونوادم و دوستام هنوز توی شهرن.
ساختمون کنار خونه درحال بازسازیه، هربار یه صدایی میشنوم قلبم میریزه و دست و پاهام خشک میشه. طول میکشه تا بفهمم اتفاقی نیفتاده. وقتی از دست مامان بزرگم یه قاشق میافته زمین یا خالهم در رو محکم میبنده همین اتفاق تکرار میشه.
نمیتونم راحت بخوابم. سعیم رو میکنم ولی نمیتونم. صداشون توی گوشمه. اگه کابوس نبینم، از اضطراب آروم نیستم.
هر پنج دقیقه به پارتنرم و دوستام مسیج میدم که مطمئن بشم هنوز حالشون خوبه.
هر چهار سیزن شرلوک، فاز سوم و چهارم مارول، فصل اول جینی و جورجیا، فصل دوم بروکلین ناین ناین و سیزن دوم لوکی رو تموم کردم. بیست و یک فصل از جناح چهارم رو خوندم و پنج صفحه جزوهی درسی که شنبه ازش امتحان دارم.
دلم برای زندگی عادی تنگ شده.
+خوبین؟ :(
ماه جون رسیده و همونطور که احتمالا همتون در جریانید، این ماه مخصوص جامعه رنگینکمونیه، ماه پراید!🏳️🌈
پس حالا که به این ماه پر افتخار که هر روزش مختص یک گرایش/جنسیت خاصه رسیدیم، این بهترین زمان برای یاد گرفتن درمورد انواع گرایش هاست، و من تصمیم گرفتم با اینکار و چند خطی درمورد هر گرایش توی روز خودش توضیح دادن، دینم رو به این جامعه ادا کنم^^
پس پرچم های رنگین کمونیتون رو در بیارید، و باهامون برای رژه پراید همراه بشید:)
شعارمون یادتون نره؛ LOVE is LOVE!🏳️🌈