۴۸ مطلب در سپتامبر ۲۰۲۱ ثبت شده است

این قسمت:آیلین و انسیتی لایف

من:چرا 127 انقد سر هچان بدبخت پنتاگون بازی در میارن برا مجازاتش دلم سوخت

من:درحالی که به شدت صافتم*

من ده ثانیه بعد: یاا وات ده فاکک ناکاموتو یوتا کی همینجوری بدون اخطار قبلی یهو وسط برنامه لخت میشههه

 

+نمیدونم چرا اینو پست کردم:/

++میدونستین ووسوک یه بار با هودی پریده تو استخر؟._. هچانم که ماشالا با آستین بلند میپره..

ووسوک:نوووو رکوردمو زدننننن
با کاپشن میپره تو اب*

هچان:گمشو کنار
با پتو میپره تو آب*

ووسوک با تشک و در آغوش یوتو میپره تو آب*

هچان درحالی که مارک و رنجون رو مث سپر دفاعی دورش گرفته میپره تو آب*

ووسوک کل ۸تن پنتارو سپر میکنه میپره تو آب*

هچان:پوزخند*

هچان:بقیه 22 عضو انسیتی رو سپر میکنه میپره تو آب*

هچان:اگه میتونی رو این بیار

ووسوک:...

 

+++من درحالی که دارم تک تک ثانیه هاشو تو گروه یونیامون میگم عر میزنم:

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۳ ]
    • Lynn -
    • Thursday 30 September 21

    بچ وات ده فاک؟

    من:به بهونه فوتبال تا صبح بیدارم*

    همه:ساعت 9 میرن میخوابن از 10 دیگه مگسم تو بیان پر نمیزنه*

    همون من:نت ندارم و از 9 میرم*

    بیان:نصف کسایی که رفته بودن برمیگردن، ده نفر پست رمز دار میزارن، شیش نفر خصوصی میدن آیلین کجایی کارت دارم، سه تا وب حذف میشه، 5 نفر جدید میان و..*

    من:....

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲۷ ]
    • Lynn -
    • Thursday 30 September 21

    My lavender

    لوندر، باید چیکار کنم؟ باید چیکار کنم؟

    میدونم که تو منو درک میکنی، تو از تمام وجود منی، روح منی، قلب منی، مرکز جنگل بنفش و آبی و سفید منی، دلیل وجود داشتن جنگل لوندرهای من با شاهزاده و شوالیه و خرگوششی،

    شکوفه های ساکورا خسته شدن از بس با Happier then ever به خواب رفتن، رنگ صورتی سفیدشون داره کمرنگ میشه، شاهزاده ناراحته، شاهزاده ناراحته لوندر و دودله،

    بلو بانیش کجاست؟ روباه قرمزش کجاست؟ هیچکدوم خبری ازشون نیست، بلو بانی حالش خوبه؟ نه نیست، شاهزاده میدونه که نیست، و ناراحته، شاهزاده ناراحته که روباه دنیای خیالش رو ول کرده و رفته،

    چه خبر از سنجاب؟ سنجاب کجاست؟ سنجاب خیلی وقته که زنده نیست، جوجه کوچولو هم دیگه به پر و پای خرگوشش نمیپیچه، از گربه زرد هم خبری نیست، حتی سایه مهربونش هم دیگه نیست، همه چی گذشت، همه چی تموم شد و شاهزاده دیگه جایی برای تکیه دادن نداره،

    نداره؟ داره، امروز جاییو پیدا کرد که قبلا بهش بسته بود، یعنی کمکی براشه؟ یعنی قراره از اعماق جهنم بیرون بکشتش؟ نمیدونم، اصلا کسی هست که سمتش بیاد؟

    باید چیکار کنم؟ باید چیکار کنم لوندر؟ تورو برای شاهزاده ساختم و شاهزاده از وجود منه، و تو به سمت خالقت برگشتی با اینکه تمام این جنگل بدون بلو بانی دیگه محقق نمیشد،

    شاهزاده نمیدونه باید بره یا نه، تمام این جنگل برای شاهزاده زندست، گلبرگ های دیزی و دالیا اطراف شاهزاده از چیزایی میان که قلبش براش می تپه، شاهزاده میدونه که باید بره اما خودش چی؟ قلب شیشه ایش که به جنگل بسته شده چی؟ اگه بره دیگه خبری از اون قلب و رشته های سرمه ای رنگی که اون شب بین دستای اون شش نفر بسته شد نیست، دیگه خبری از پا گذاشتن توی مکانی که براش حکم یه خونه دنج رو داره نیست، و اینا شاهزاده رو میشکنن، آخه اون کسیو نداره، اگه جنگلش نباشه، شاهزاده دیگه جایی برای رفتن نداره، و میشه مثل قبل از وقتی که این دنیای متروکه رو پیدا کرد و به من، و به تو، لوندر بنفش، زندگی بخشید، نمیخوای به یادش بیاری مگه نه؟

    نمیدونیم، هیچکدوممون نمیدونیم، فقط مطمئنیم با این شرایط قرار نیست هیچی به خوبی جلو بره، شاید فقط قراره یکیشون از دست بره و شاید هر دوشون و شاید چیزایی که نمیشه دید،

    حالا، من از تو میپرسم لوندر، شاهزاده باید بره یا بمونه؟..

     

    +اگه کسایی که اسمشونو آوردم نمیشناسید منوی مای لوندر رو چک کنید..

    ++حس میکنم یکم گنگ حرف زدم ولی بگید اگه جای شاهزاده بودید و باید انتخاب میکردین بین آینده و روحتون، کدومو انتخاب میکردین؟

  • ۱۲
    • Lynn -
    • Wednesday 29 September 21

    بیاید کیپاپ رو کن فیکون کنیم!

    رول نویسی ای که کیپاپرون بیان کلی باهاش عر زدن، خندیدن و گریه کردن بلاخره منتشر شد!!

    برای خوندنش کلیک کنین*-*

     

    +جوری که همه کسایی که توی رول بودن با همدیگه پست گذاشتن برای معرفی رول:">

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۷ ]
    • Lynn -
    • Wednesday 29 September 21

    تفاوت+عه کوسشن

    چیزایی که بقیه برای رمز پستاشون میزارن:

    یه سری عدد

    یه کلمه

    یه عبارت انگلیسی

     

    چیزایی که من برای رمز میزارم:

    چابستیکای خوشگل خاله آیلین

    امشو شو شه

    هیچ شبی مث امشب نیست

    رمز این پست کوفتی که نوشتم

     

    +هیچکدوم از اینارو الان امتحان نکردم..نگردین*-*xD

    ++میخوام آهنگا و کاورای رولینگ کوارتز رو اینجا بزارم..بزارم؟

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۶ ]
    • Lynn -
    • Tuesday 28 September 21

    آیسی جی بیاید رمز بگیرید(بقیتون پست قبلو چک کنینxD)

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • Lynn -
    • Tuesday 28 September 21

    بیوگرافی گروه Rolling quartz

     

    گروه رولینگ کوارتز یه گرل بند 5 نفره راک کره ایه که زیر نظر کمپانی رولینگ استار اینترتیمنت توی 30 دسامبر 2020(ده روز بعد از تولد منTT) دبیو میکنن.

    اسم فندوم: Diadem دایدم

  • ۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳۱ ]
    • Lynn -
    • Tuesday 28 September 21

    بگید تنها نیستم

    تاحالا شده بخواید برید یه آهنگ غیر از فیو خودتون گوش بدید

    بعد به خودتون بیاین ببینید دارید استن میکنین؟:"/xD

     

    +یکی که قرار بود امروز پست دیگه نزاره ولی نتونست..

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۳۰ ]
    • Lynn -
    • Sunday 26 September 21

    2nd Anniversary

     

    1+1
    Pentagon

     

    دقیقا یادم نمیاد کی بود که اولین بار واژه وبلاگ رو شنیدم، ولی اینکه چجوری وارد این فضا شدم کاملا دقیق توی ذهنمه.

    استارت همه چی از سایت نهال خورد. بله دارین درست میبینین سایت شبکه نهال^-^ الانم نرین اونجا بگردین همه نظرای قدیمیمون به چوخ رفتهxDD و واقعا خداروشکر میکنم چون اونا سموم خالص بودن و ابهت داشته و نداشته م با خاک یکی میشد"-" حالا جدا از اینکه من با اسم و فامیل واقعیم اونجا بودم:/~

    بگذریم، کامل توضیح نمیدم چه بساطی بود اونجا..راستی بارانا ام اونجا بود نیاید فقط یقه منو بگیرید(بارونم ببخشیدD":) بابت همچین سرطاناییxD ولی اولین بار یکی از بچها برگشت گفت آره من وبم فلان و اینا منم برگام ریخت و کنجکاو شدم:/ خلاصه از یکی از بچها پرسیدم که اسم وبت چیه و اونم کنار اسمش نوشتxD از اونجایی که تو کامنت میگفتیم تایید نمیشد..xD

    بعدش من رفتم اسم وبش رو سرچ کردم و پیداش کردم، الان فک کنم فقط سحر بشناسه از کی حرف میزنم، ماهانا، اولین دوست من توی فضای وب:")

    آدرس وبش هم بود dokhbala.mihanblog.com، و یه وب دیگه ام داشت اونیکیو یادم نیست اسمش چی بودxD

    بعد از اینکه بهش کامنت دادم و خودمو معرفی کردم اونم بهم گفت برو وب بزنننندنضصکضصذ و منم رفتم و اولین وبلاگ زندگی من با آدرس Hasti7evan.blogfa.com ساخته شد و نرید دنبالش دیگه نیست چون خودم حذفش کردم"الان آرزو میکنم کاشکی نمیکردم.."، دقیقا یادمه روز دختر سال 97 بود که میشه 24 تیرش.

    یه ماهی وبلاگ بلاگفامو داشتم و با ملیکا، بارانا، دریا و خیلیای دیگه آشنا شدم که رفتم و وبلاگ میهنم رو برای اینکه راحت تر حرف بزنیم ساختم. اولین قالبش هم یه قالب پاییزی بود که میتسوبا چان برام ساخته بود. هرچند فک کنم همه کسایی که اینجان مطمئن باشن بهترین قالب ساز میهن مینامی الی بود که اینجا ام هست:")

    وبلاگ میهن من باعث آشناییم با سحر، مائو، پریا، زهرا، رویا، غزل که از بچهای نهال بود، ستایش، دین دین، دینز، نفیسه(نوبادی)، مهتاب، مهسا(وهکاو) که اینجا ام هست، روهینا که اینو همتون میشناسین، کارا، عسل، یومیکو، رسویدا و خیلی خیلی از بچهای دیگه که واقعا اسم همشونو دقیق یادم نمیاد شد.(از خیلیاشون دیگه خبری ندارم..:"))

    اولین و دومین وب میهن من هک و حذف شدن. اولیش با همون بار اول پرید، دومیش دوبار هک شد یکیشو برگردوندم ولی دومی همه بقیه وبامم حذف کرد. دقیقا یادمه روز تولد جی کی بود فردای روزی که حذف شدن، و همون روز دوباره آرمی لند و وبی که دیگه برای خودم موند رو زدم.

    اگه میخواین بدونین وب آخرم چه شکلی بود کلیک کنین:)

    اینم آرمی لنده که سرشار از خاطره ست..:")

    میدونستین یه دختره بود که میومد تو آرمی لند اسمشم یه :/ بود، بعد فهمیدیم اسمش ایرساست و ایتالیا زندگی میکنه و میتونه فارسی بخونه ولی نوشتنو نه، خیلیم دوسش داشتیم:"

    توی همون لحظه های آخری که میهن داشت، از آرمی لند یه بک آپ گرفتم. هیچکدوم از ادامه مطلباش نیفتاده، اکثر کامنتاش نیست، جواب کامنتا ام نیستن، ولی بیش از حد دوستش دارم. به جای وب خودم از آرمی لند این بک آپو گرفتم چون نه فقط برای من، برای خیلیای دیگه ام پر از خاطره بود. سحر اگه میخوای یه کامنت خصوصی بده که بهت بدمش:")

    خب خب، اشکاتونو پاک کنید که بهتون بگم چجوری با بیان آشنا شدم.

    همون موقعا که تازه خطا های میهن زیاد شده بود، من دنبال فیک سپ میگشتم و سرچ کردم تو گوگل. حدس میزنین چی برام اومد بالا؟ درسته وبلاگ فضایی ها!^ ^

    خلاصه منم رفتم در طی یه سری بالا پایین ها وبلاگ بیانم رو زدم. همون بلو لوندر قبلی. و کم کم از میهن جمع کردم اومدم تو بیان اما هنوز تو میهن با بچها حرف میزدم که،

    وب الی سنپایو پیدا کردم! همون اول که وبشو زده بود منم نویسنده کرده بود ولی خب من اصن نمیرفتم اونجا:/ -الان که از وب سنپای حرف زدم اوپنینگ اتک پلی شدxD- بعد تصمیم گرفتم فعال شم و شاید این یکی از بهترین تصمیمات زندگیم بود..

    پری، نازی 1 و 2، وایو، سارا، اما، آیانا، آسونا، پارمیس، شیدا، زیزی، رز، آگاتا، الیا، سارینا، زینب، آیدا، سوفیا، نازنین، النا، ایزانامی، نمیدا، عارفه، مایسا، الی سنپای و من، (اگه کسی رو یادم رفته گومنTT) ما کسایی بودیم که توی وب الی سنپای میچرخیدیم، داستانامونو مینوشتیم، خانواده بانگو و اتک داشتیم(من عمه کل این جماعت به جز الی سنپای بودمxD)(تازه وایو ام تو خاندان اتک بچم بودxD)

    یادمه من دو تا داستان داشتم، یکیش انادر استوری بود که خودمون بودیم و بنگتن و اکسو و بچهای بانگو، جناییی و اکشننن بود، یکی دیگه ام اسمشو یادم نیست(xD) و یکی دیگش دازای و چویا و ویکتور و یوری و شخصیت خودم و فک کنم یکی دوتا دیگه بودن و چند تا شخصیت خیالی که ترسناک بود(ختضکصنبذضص اسمش یادم اومدددد مری کریسمس بوددد) و خیلی خفن و باحال و اینا بود چون گرگینه ای بودD:

    بعد که میهن خراب شد جمعمونم از هم پاشید..پری و نازی و سنپای اومدن بیان هرچند سنپای خیلی نموند، با سارا و وایو و شیدا و الی سنپای تو واتسپ و اینستا حرف میزنم، و از بقیه تقریبا هیچ خبری ندارم..

    بعد که این اتفاقا پیش اومد، تصمیم گرفتم تو بیان بیشتر فعال شم که چهار نفر غیر دوستای قبلم منو بشناسن:/xD و نتیجش شد آشنایی با دوستای فوق خفنی که اینجا دارم، خیلی این اسم همتونو نمیبرم ولی توی پیوندام هستین، خیلی خیلی دوستتون دارم:)

    داستان کسی که از سال 97 وارد این فضا شد و الان داره دوسالگی حضورش توی بیان رو جشن میگیره، هنوزم ادامه داره. یه جورایی خیلی خوشحالم که وبلاگ نویسم و خیلی بیشتر خوشحالم که کسایی مثل شما رو پیدا کردم.

    دو سالگی وبلاگ قشنگم مبارک! بیاید با هم بمونیم و هیچوقت بزرگ نشیم:)

     

    یه چیزی که برام جالب بود این بود که آلبوم های من دیشب رسیدن و در واقع یه کادو شد برای دو سالگی وب بیانمT T

  • ۱۰
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۶۰ ]
    • Lynn -
    • Sunday 26 September 21

    یه ذوق فسقلی

    همین الان فهمیدم من وبلاگ بیانم رو 4 ماه قبل از روز سپ زدم:") آخ خدا، سپ، سپپپپ، چجوری سپ میتونه انقدر پرستیدنی باشه، ولم کنین..*بلو ساید پلی می کند*

     

    +اسم سپو میارم یاد یومیکو میفتمT T

    ++گشنمه

    +++از عربی بدم میاد

    ++++پرسون برو فیکمونو بنویسسسسسس

    +++++آلبومام رسیدن:") منتظرم بابام بیاد خونه آنباکسشون کنمT T

  • ۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴۸ ]
    • Lynn -
    • Saturday 25 September 21
    𝗦𝘁𝗮𝗿𝘁: 𝟗𝟖/𝟎𝟕/𝟎𝟒
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    اندر این گوشه خاموش فراموش شده
    کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
    باد رنگینی در خاطرمن
    گریه می انگیزد..
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)
    ---
    ما تو ایران زندگی می‌کنیم اینجا یا تا ۵۰ سالگی بچه سالی یا در آستانه رسیدن به سن قانونی خصلت‌های بزرگسالی توی شخصیتت غالب میشن ^^~