۵۱ مطلب در نوامبر ۲۰۲۱ ثبت شده است

شایدم..

نمیدونم باید چجوری حرف بزنم پس فقط خودمو توی اتاقم حبس میکنم که نبینن چیکار میکنم. اما بازم کاری برای انجام دادن ندارم. از توی کتابخونه کتاب مورد علاقم رو برمیدارم و بازش میکنم اما شنیدن صدایی از بیرون متوقفم میکنه، دوباره همون حرفای تکراری. بازم میخوای اون مزخرفارو ورق بزنی؟ دختر که کتاب نمیخونه! سعی میکنم بهشون بی توجهی کنم و سعی میکنم بشینم و به کلمه ها خیره میشم اما چیزی نمیفهمم. شایدم اونا راست میگن. شایدم تنها کاری که براش ساخته شدم خونه داری و بچه داریه. بیشتر و بیشتر تلاش میکنم اما همه اون حرفا توی سرم میچرخن و بلند تر و بلند تر میشن. دوباره صداشونو میشنوم که میگن چرا فقط توی اتاقم و بیرون نمیام. میخوام حرف بزنم اما انگار تمام صدام توی گلوم خفه شده. انگار یه دست محکم حنجره م رو گرفته و فشار میده. یاد وقتایی میفتم که بهم میگن باید آروم حرف بزنم، حرف نزنم، نخندم، گریه نکنم، سرمو تکون میدم و به خودم میگم نباید روم تاثیر بزارن اما من و صدای توی سرم هردو میدونیم گذاشتن و برای جلوگیری دیگه خیلی دیر شده. روی زمین میشینم. به کتابای درسیم خیره میشم. شایدم درست میگن، شایدم رشته ای که میخواستم برام خوب نبود اما بین این درسای جدید دارم خفه میشم. مبحث اون روز رو باز میکنم اما هیچی ازش نمیفهمم. شایدم نباید درس میخوندم. شایدم تهش میفهمم اونا فقط صلاحمو میخوان اما نمیخوان. شایدم تهش همون تاریکی همیشگیه. شایدم تمام این صداهای توی سرم دارن راستشو میگن. شایدم همینه. شایدم آخرش تسلیم شدنه. شاید درستش خفه شدن و هیچی نگفتنه. شاید باید شکر گذار باشم که سقفی دارم برای زیرش نفس کشیدن. شاید..

 

مونولوگ نمایش تک نفره با موضوع والدین سمی~

  • ۱۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۴ ]
    • Univērse
    • Thursday 11 November 21

    HBD my MOON HALO

    تولدت مبارک شتر بچ من:)

    زیاد حرف نمیزنم چون چیزایی که میخواستم بهت بگم رو بعدا تر خواهی فهمید~

    هاله ماه کجاس تا وقتی توی گاو تو زندگی منی، صد برابر کل پدیده های آفرینش زندگیمو زیبا کردی دختره

    یک سال و یک ماه و نه روز زودتر از من به دنیا اومدنت میارک^^

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۲ ]
    • Univērse
    • Thursday 11 November 21

    Bunny and Cat

    فقط دلم خواست اینکه بعد کلی گشتن یهو چجوری خوشحال شدمو ببینین..همین:)

  • ۱۵
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۹ ]
    • Univērse
    • Wednesday 10 November 21

    Blue 0000

    ولی وقت نشد بهت بگم چقدر عاشق کاپریچوسا شدم..

    ینی میشه یه جوری دوباره پیدات کنم؟ حداقل برای اینکه بگم دلم برات تنگ شده، برای گفتن یه متاسفم بزرگ، برای اینبار کنارت موندن،

    بلو بانی جنگل لوندرام، آرزوی آرامش:)

    00:00

  • ۹
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱ ]
    • Univērse
    • Wednesday 10 November 21

    GirlsSpkOut

    وقتی داشتم خراشیده میشدم دردناک بود،

    ولی ممنونم که ازم یه الماس ساختی!:)

    Chanmina-#GirlsSpkOut

     

    +قدر زمانتونو بدونین، وقتایی تو راهن که از خدا میخواین ای کاش زودتر میرسیدین..

  • ۱۵
    • Univērse
    • Tuesday 9 November 21

    پشت پرده عشق شیومین و لئو

    یک شب عادی*

    شیو درحال چک کردن پروفایل اعضا تو گپ کاکائوتالک*بزا ببینم پروف جونگده چیه..

    زدن روش*

    شوت کردن گوشی تو دیوار* رفته زن گرفته صاف صاف هی فرت فرتم عکس میزاره باهاششش

    یه گوشی جدید از کشوی چانیول برداشتن* خب بزا،

    شانسی زدن رو یکی از مخاطبا*

    لئو درحالی که تو بار نشسته*عه سلام مینسوک هیون-

    شیومین:کجایی بچه؟

    لئو:عام..تو بار؟

    شیو:لوکیشن بفرست بیام

    لئو درحال جمع کردن پشماش*اوکی...

    نیم ساعت بعد*

    شیو درحالی که مث سگ مسته*:اره هانی، تازه بکهیون ماهی مرده انداخته بود زیر مبل مردم تا جمعشون کردم، سهون و کایم دیشب مسابقه نودل خوری راه انداخته بودن، کاندومای چانیول زیر تختشم اصن دست نزدم میترسم دو سه تا نوه از توش در بیاد،

    شیو:عر زدن*من خیلی بدبختمم..زندگیم مزخرفهههههTT

    لئو:هیونگ فک کنم وقتشه بگم من همیشه روت کراش داشتم"-"

    شیو:نگاهیدن لئو*بچ..منم همینطور..

    گرفتن عکسای منکراتی*

    و اینگونه شد که شیومین و لئو در اینستاگرام کام اوت کردن و عشقشونو به هم نشون دادن..xD

     

    +با اینکه خیلی سم خورش قوی بود ولی مغزم بیشتر از این کار نکرد ساری..xD

    ++جدیدا انگیزه پست گذاشتن ندارم:"/

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۶ ]
    • Univērse
    • Tuesday 9 November 21

    twt 26

    یکی:فیک خوندن به درد نمیخوره.

    من که 5 تا نظریه کوانتومی از جمله گربه شرودینگر رو با خوندن نیکیتا کاملا متوجه شدم:تو میتونی اینو بگی^^

     

    +هوسوک تو نیکیتا به یونگی میگه شرودینگر چون گربه دارهTT با اینکه هوپمینه ولی سپ هارتم:">

    ++چجوری نیکیتارو نمیخونین؟ اسم کاملش هست پیدایش نیکیتا، و خیلی گادهTT

    +++هیچی از اینکه یه سنپای خسته داشته باشی که برای 2 فاکینگ ماه پارتای جدید نیکیتارو برات نفرسته بدتر نیست..دیشب که برام فرستادشون انگار دنیارو بهم داده بودنxD

    ++++دزیره رو خوندین؟ نویسندش ترانه، همون نویسنده دزیرست:)

    +++++یه فیک جدیدم داره مینویسه "در امتداد رود سن" و چون سونسانگه نمیخوام بخونم، هرچند 240 درصد مطمئنم تهش بلاخره میخونمش:"/

    ++++++اگه میخواید بخونیدش بهم خصوصی بدید، چهار بخش داره و تا الان دو بخشش تموم شده^^

  • ۹
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۸ ]
    • Univērse
    • Monday 8 November 21

    اندراحوالات

    عناوینی که من برای پستای روزانه نویسیم میزارم بدون اینکه هشتگ دار بشن ستودنیه"-" بگذریم،

    امروز صب عین یه بچه گل رفتم مدرسه و نشستم سر جام-لازمه اشاره کنم به حدی سرد بود که هودی پوشیدم؟TT-که یهو فهمیدیم ما 12 نفریم و جا نمیشیم تو کلاس زیست"-"

    این وسط یه توضیحی بدم، معلم زیست و ریاضیمون چون با اون سرفیس بدبخت مشکل دارن میارنمون پایین تو کلاس پویش دو برگذار میکنن کلاسو، یعنی وقتی ما زیست و ریاضی داریم جامون با اونا عوض میشه، هربار عین لشکر شکست خورده هی کیف به دوش جا به جا میشیمxD

    حالا کلاسشون خیلیی کوچیکه به کنار، مث زندان میمونه:"/ قبلا کلاس ریاضیا بود رامش میدونه چجوریه..xD

    خلاصه رفتیم کلاس بغلیش، بعد کلاسه شبیه این اتاقای قدیمی خونه مامان بزرگا بود"-" از این سقف پوشالیا داشت یه تیکش نصنصنضصنثذضxD قشنگ لوکیشن کارتونا بود..TT ولی خیلی سرد بود"-" حالا جای منم دقیقا کنار پنکه بودxD با بدبختی ام که شده میزارو تو ردیف خودمون کشیدیم جلو و پنکه رو روشن کردیم. منم که موهام کوتاه قشنگ پس کلم باد میخوردxD

    بعد دوباره همون لشکر رفتیم بالا سر کلاس خودمون نشستیم برا شیمی. معلم شیمیمون کرونا گرفته و نمیاد و آنلاین درس میده پس کوچکترین تصوری نکنین که من چیزی از درس فهمیده باشم"-"

    این وسط ساینا ام که حوصلش سر رفته بود تصمیم گرفت رو من کرم بریزه"-" حالا تصور کنین یه جا داشت میگفت یه هفتس نرفته والیبال و امروز میخواد بره و خوشحاله، منم از روی سویشرتش نازش کردم اونم زد"-"xD بعد عذاب وجدان گرفت بغلم کرد گفت ببخشیدxDD

    غول مرحله آخرشم این بود که با اسپری الکل بزنه پشت گردنم که منم تلافی کردم هرچندxDD

    زنگ زیست بعدی، آخراش دوباره برگشتیم تو همون کلاس زندانه چون پروژکتور میخواستیم، بعد کلا روی معلممون سمت تخته بود چون با قلم نوری میخواست مشخص کنه. من و فاطمه ام شروع کردیم رو در پنجره هنرنمایی کردنxD

    این وسط ذکر کنم فاطمه بلینک و کیدرامره، و چون ازم خواسته منم راتا صداش میکنمD: بعد دوتایی لوگوی بلک پینکو رو پنجره مدرسه کشیدیمxD

    حالا اول خواستیم یه دیالوگ از مون لاورز بنویسیم که هیچکدوم یادمون نیومد چیزی"-" منم تصمیم گرفتم بنویسم وینچنزو کاسانو، که گفت اون دسته رم بکش. یهو منم یچی زد به سرم به درسا گفتم برام بکشتشxD کتاب زیستشم نیاورده بود نصف زنگ داشت برام علامت دست معروف وینچنزو رو میکشیدxD اینم حاصل کاره

    سر دینی هم من و فاطمه باز ته کلاس هرچی معلمه میگفت اینجوری دستامونو سمتش تکون میدادیم..xD عنشو در آوردیم ولی دوست کیدرامر داشتن خیلی کیف میده خداییشD:

    و حدس بزنید چی تونست امروز رو به گند بکشه؟ درسته، رسیدن مجموعه تمارین سلام:)

    مشاهده میکنید چیزی که ازش متنفرم رو:

    ولی الحمدالله تو ریاضیش جا برا حل کردن گذاشتن"-" سالای قبل اگه بگم قد نخود جا داشت"-" کتابای همه سرشار از استیک نوت بود"-"

     

    +الانم باید برم مشق ریاضی بنویسم:">

    ++چه خبر از شما؟*-*

    +++اکس او اکس او گادهههTT

  • ۸
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۹ ]
    • Univērse
    • Sunday 7 November 21

    صبح بخیر^^

    روز خوبی براتون باشه مگولام^^

    امروز اگه میخواین استریم بزنین ام وی سربروس مکنه لاین پنتا رم ببینین خواهشا، تازه فقط یه ملیونی شده:(

    یه آهنگ از گرلز جنریشن گوش کنین*-*

    درساتونو بخونین-.-

    برین آرشیو یه بدبختیو شخم بزنینxD

    کل نظرای یکی از دوستاتونو از اول بخونین^^

    و خلاصه بخندین دیه^~^

     

    +اینبار یکی به من یادآوری کنه برم وب پنتا، یکی ام با دمپایی بیفته دنبالم بقیه فیکمو بنویسم، یکی دیگه ام بزنتم که لاستو پاک‌نویس کنم😐😂

  • ۱۰
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۶ ]
    • Univērse
    • Sunday 7 November 21

    پستی بدون سر و ته#7

     

    1.اگه براتون مهمه نتیجه اونهمه زدن از زندگیم برا نشانه چی بود،

    حدس بزنین کی وقتی درصد ادبیاتشو دید یه جوری برگاش ریخت که کوچکترین توجهی به پس گردنی ای که از مشاورش خورد نکرد؟

    2.میانگین دین و زندگی تو کل مجموعه سلام 9 درصد بود

    ریکشن بابام وقتی بهش گفتم:...آفرین..."-"

    3.بعضی وقتا دلم میخواد فانتزی ای که توی Looking for you نوشتم رو واقعی کنم..

    4.اکس او اکس او سومی>>>>>>>>>

    5.چقدر حرف زدن با ملت و تیکه انداختن بهشون با فعل سوم شخص کیف میده..

  • ۷
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۶ ]
    • Univērse
    • Saturday 6 November 21
    ᴡᴇʙ ʙɪʀᴛʜᴅᴀʏ﹕ ₉₈/₀₇/₀₄
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    گمشده در جهان سرمه ای رنگ پنتاگون
    شیفته 12 رنگ افسانه ای ماه
    صاحب این وبلاگ به مقادیر زیادی کیپاپ، فن فیکشن، انیمه و کیدراما برای تنفس احتیاج دارد!
    گلبرگ های ساکورا و لوندر های آبی توی جنگلی که قلبش با عشق به آدما می تپه~
    ----
    میدونین چیه؟ من همونقدر کنترل انتخاب افکارم رو دارم که کنترل انتخاب اسمم رو داشتم.
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)