۳ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

رونالدو و محمد صلاح و پنتاگون!

 

اینی که تعریف میکنم خواب دیشبمه! و فک کنم فهمیده باشید من چقدر خوابام چرت و پرته._.

 

آقا اول اینکه یهو وسط ماجرا در اومدم نمیدونم چرا:/ اصولا هیچوقت اولشو نمیبینمXDD

دیدم که ما دوهزاریم توی زمین جلوی خونه بابابزرگم اینا. بعد رفتم جلو دیدم پنتا و محمد صلاح و رونالدو و شوکو و ادمین وب توایس(اینو چرا دیدممممم خاداااXD) تو زمینن. جانی انسیتی ام داوره، ته ایل و آرتمیسم قراره بازیو گزارش کنن. بعد رفتم جلو دیدم دوتا تیم شدیم. یووان و رونالدو و صلاح و هونگ و دوتا دیگه که نمیدونم کی بودن یه تیمن هویی و ووسوک و ینان و یوتو و من و شوکو و ادمین وب توایس یه تیم._. ووسوکم گذاشتیم دروازه بان یوتو و ینانم مدافعا بودن منم مهاجم بودم. بعد شوکو داشت با جانی لاس میزد که برامون پنالتی بگیره رونالدو ام با هویی تخمه میشکوندنXDD

بعد نمیدونم چیشد رفتیم وایسادیم لبه یه بلندی آرتمیس به صلاح گفت تو باید شوت بزنی از یه ور این تیم مقابل باید توپو بگیرن اگه رفت اونجا میبرین اگه گرفتنم میبازین:/

بعد صلاح اشتباهی سمت مخالفش شوت زد ما ام دوییدیم که لحظه آخر ووسوک گرفتش بعد یوتو دستشو گرفت رفتن آش بخورن با همXDDD منم بهشون میکروفون وصل کردمXD

بعد من داشتم با شوکو حرف میزدم یهو یادم اومد رونالدو و محمد صلاح اونجان رفتم پونصد تا عکس و امضا گرفتم ازشونXDD

بعد رفتیم پایین تو جاده یهو وویو سر و کلشون پیدا شد، مامان بزرگمم اومد کلی بار و بندیل داد بهشون بعدم بهشون گفت عروسیو حتما اینجا بگیرن اسپندم دود کرد براشونXD

بعد یهو دیدم شوکو نیست برگشتم دیدم داره با جانی و ته ایل عر میزنه._. منم یهو رگ سیزنیم فعال شد پریدم وسط پیششونXD

بعد مامانم بیدارم کرد:/

 

پ.ن:فقط منم که برای پست مربوط به پنتاگون فنآرت سوجین میزارمXD

  • ۴
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱۳ ]
    • Univērse
    • Monday 11 January 21

    گریه های یواشکی

     

    ×وضع روحی نویسنده این وبلاگ به دلیل اتفاقی که توی پست قبل شرح داده شد به شدت افتضاح است! اگر چیزی گفت که ناراحت شدید، از همین جا عذر می خواهد!×

     

    گوش بدین=)

     

    تاحالا شده از چیزی ناراحت باشین ولی نتونین بگینش؟ فقط چون حس میکنین بقیه اگه بفهمن شما به خاطر اون چیز ناراحتین مسخرتون میکنن؟

    این دقیقا وضع الان منه. حتی اون وسواس عجیب غریبم داره از درون منو میخوره که اگه اینارو تایپ کنی چه فکری در موردت میکنن؟ ولی ترجیح میدم اهمیتی بهش ندم،

    از وقتی اون خبرو خوندم...واقعا نمیدونستم چه حسی نشون بدم...انگار کل زندگیم از بین رفته بود و به زور جلوی گریمو میگرفتم،

    رفتم پیش مامانم که شاید بتونه کمکم کنه..ولی حدس میزنین چی شد؟ ازم خواست ناراحت نباشم؟ درکم کرد یا کاری کرد حس بهتری داشته باشم؟ نه، گفت چون تو طرفدارش بودی از گروهش رفت، بهتر شد که رفت، اونیم که گفتی خودکشی کرده، به خاطر توئه که مرده..

    و الان..میتونین دلیل کبودی های بنفش و قرمز دور چشمامو متوجه بشین...

  • ۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۱ ]
    • Univērse
    • Friday 1 January 21

    SUN and MOON

     

    I don’t know why you hide from the one
    نمیدونم چرا از یکی خودتو قابم میکنی
    And close your eyes to the one
    و چشاتو روش میبندی
    Mess up and lie to the one that you love
    قاتی میکنی به کسی که عاشقشی دروغ میگی
    When you know you can cry to the one
    وقتی میدونی که میتونی برا کسی که (عاشقشی ) گریه کنی
    Always confide in the one
    همیشه بهش اعتماد کنی
    You can be kind to the one that you love
    میتونی به کسی که عاشقشی مهربانی کنی

    امروز رویای آبی من، بیشتر از هر وقت دیگه ای زیباست،

    میخوام براتون یه داستان تعریف کنم که توی همچین روزی، منتهی 10 سال پیش اتفاق افتاده.

    خورشید و ماه، توی دنیای خودشون زندگی میکردن.

    اونا میدونستن عشق براشون ممنوعه. میدونستن اگه قرار باشه کسیو ببینن که مال اونا نیست، جریمه میشن.

    اما توی 24 دسامبر 2010، یه گرگ و میش بزرگ رخ داد. خورشید و ماه همو دیدن.

    خورشید و ماه عاشق شدن و اتفاقی که نباید افتاد، اونا نمیتونستن کنار هم بمونن. اونا نمیتونستن همو ببینن.

    عشقی که بین اونا بود چیزی نبود که همه بپذیرن. عشقی بود که ممنوعه بود. عشقی که نباید می بود ولی بود،

    پس اونا یه رویای آبی ساختن که توش همو ببینن. رویایی که از دید کسایی که به عشق اونا باور نداشتن مخفی مونده بود. رویایی که فقط کسایی میتونستن ببیننش که به عشق واقعی باور داشتن.

     

    خورشید و ماه زندگی ما، همون جانگ هوسوک و مین یونگین. همون دو نفری که ما توی رویای آبیمون عشقشونو میبینیم.

    نمیدونم. شاید واقعی نباشه. شاید هوسوک و یونگی توی نگاه اول حسی به هم نداشتن. شاید همه اون حرفا و کاراشون معنی خاصی نداشته باشه.

    ولی رویای آبی من، "دی دریم" من، مال ماست. کسایی که به احساسات واقعی اعتقاد ندارن نمیتونن ببیننش. توی رویای آبی، هر اتفاقی قابل افتادنه.

    رویای آبی ما امروز ده ساله میشه. رویایی که نه میشه از واقعی بودنش مطمئن بود نه از الکی بودنش.

    اگه میخواین این بلو دریم رو ببینین، امشب تا طلوع خورشید منتظر بمونین. وقتی لحظه دیدار ماه و خورشیدو میبینین، وقتی عشق اونا به هم، توی قلبتون روشن میشه، میتونین آبی ترین و زیبا ترین رویای جهانو تجربه کنین!:)

  • ۱
  • 𝘊𝘰𝘮𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 [ ۰ ]
    • Univērse
    • Thursday 24 December 20
    ᴡᴇʙ ʙɪʀᴛʜᴅᴀʏ﹕ ₉₈/₀₇/₀₄
    کسی که عاشقشی و میتونی بهش تکیه کنی رو کنار خودت نگه دار و هیچوقت از دستش نده، اعضای پنتاگون برای من همین معنی رو دارن!
    -کانگ کینو

    گمشده در جهان سرمه ای رنگ پنتاگون
    شیفته 12 رنگ افسانه ای ماه
    صاحب این وبلاگ به مقادیر زیادی کیپاپ، فن فیکشن، انیمه و کیدراما برای تنفس احتیاج دارد!
    گلبرگ های ساکورا و لوندر های آبی توی جنگلی که قلبش با عشق به آدما می تپه~
    ----
    میدونین چیه؟ من همونقدر کنترل انتخاب افکارم رو دارم که کنترل انتخاب اسمم رو داشتم.
    ----
    انتخاب شماست که یه sad bitch باشین یا یه bad bitch.
    ---
    من نه دخترم نه پسر. من نون بربریم.
    ---
    چند تا نوجوون روان پریش که دور هم جمع شدیم و داریم صنعت داستان نویسی و فن فیکشن رو به یکی از دلایل بارز خودکشی در نسل خودمون تبدیل میکنیم.
    ---
    خود کنکور مظهر پاره شدن در راه زندگیه.
    ---
    طراحا اینطوری بودن که: ای بابا ده ساله داریم به یه روش کونشون میذاریم دیگه الگوریتمش دستشون اومده بیاین روش‌های نوین گایش رو روشون ازمایش کنیم که برق سه فاز از سرشون بپره و تمام تحلیلای معلما و مشاورا و پیش بینی هاشون کصشر از آب در بیاد.
    ---
    من نمیفهمم این سیستم اموزشی چی از کون ما میخواد. حقیقت اینه که مهم نیست تو سال نهمت وارد چه رشته‌ای می‌شی، تو در واقع 9 سال قبل با ثبت نام توی یکی از دبستان‌های این کشور چه دولتی چه غیردولتی حکم اسارت همه جانبه خودت رو امضا کردی و به آموزش پرورش و سنجش اجازه دادی در هر مکان و زمانی به هر روشی از خجالت ماتحتت در بیاد.
    ---
    ملت اون سر دنیا تو ۱۶ سالگی میزان ، بیزنش خودشون رو میزنن، کتاب مینویسن، فیلم بازی میکنن، خودشونو برای کالج اماده میکنن درحالی که به استقلال رسیدن
    VS
    ما: نگرانی برای وضعیت بعد کارنامه، برنامه ریختن برای رفتن به ددر و کنکل کردنش ساعت ۴ درحالی که ۴ و ده دیقه قرارمون بوده و غیره:
    ---
    وقتی میگیم جدایی دین از سیاست، کسی از فساد و لجام گسیختگی و سکس وسط خیابون حرف نمیزنه. منظور آگاه کردن مردمه و جلوگیری از اینکه با یه سری احکام دینی بتونن روی هر گوه خوری ای کلاه شرعی بذارن و مغزا کوچیکتر بشه.
    ---
    من همه ی تابستونا کلی برنامه میچینم خب بعد میبینم تابستون تموم شده و من همینجوری لش کردم توخونه و دریغ از یه کار مفید:)