پرسون کیوتم، زیباترینم، مون هالوی من، شترکم!
یادته چجوری دوست شدیم؟ که سال پنجم رفتیم درمورد زبان پارسی تحقیق کردیم و من گفتم می‌خوام با تو همگروهی باشم و بعد هم‌سرویسی شدیم و کم‌کم شدی یکی از بهترین آدمایی که توی زندگیم دیدم:)
یادته کلاس ششم چقدر سیمپ GGO Football بودیم؟ یا مسابقه والیبالمون با پنجما و تمریناتت با من که چجوری اسپک بزنم؟ یادته سر زبان یه خط رمزی اختراع کرده بودیم که به هم یادداشت بدیم و تیچر نبینه؟ یا تمرینای دیکته‌مون که خط‌ خطی طور ته دفتر من مینوشتیم و تهش دست به دامن تلفظای عجیب غریب می‌شدیم؟ یا فارسی ای که من با گل رس درست کردم و رنگ طلایی زدم و شبیه عن طلایی شده بود؟ من همشو یادمه، چون تو همون دوست خل و دیوونه و باحال منی، همونی که سر زنگای داستان نویسی مدام از 'ابرهای سفید و پنبه ای' استفاده می‌کرد و قشنگ ترین چتریای دنیارو داره و صدای خنده هاش جوری واگیرداره که نمی‌تونی بهش نخندی؛
تولدت مبارک، آرزوی کشیدن لپات و یه بغل محکم:)